عوارض اندیشههای فردید
اندیشههای سید احمد فردید چند سالیست که نقل محافل است. هرکسی از ظن خود برداشتی میکند و نقد و نقبی بر او مینویسد. روزهای اخیر، با جماعتی از دوستان جنبش عدالتخواه در نشست سراسری این بحث باز شد. و چند نکتهای را نوشتم. شاید همهش هم درست نباشد، اما سعی کردهام که از مسیر حقیقت خارج نشوم. هر اندیشهای را میتوان از ابعاد متفاوتی نقد کرد. میتوان به صورتبندی قضایا و ادله نگاه کرد. میتوان به مغلطهها توجه کرد. میتوان پیشفرضها را نقد کرد و الخ.
اما من میخواهم از بُعد دیگری نقد کنم. از عوارض اندیشههای فردیدی بگویم. نکات بسیار است و محتاج تفصیل. اما لازم است که به آن پرداخته شود. به خصوص اینکه باید تأکید کرد که تعریف کردن ِ امام خمینی ذیل اندیشههای فردید، خطایی سهمگین و موجب تحریف اندیشهی ایشان است که متأسفانه این شیوهی خطا این روزها به شدت مرسوم است.
یک. سیر باطنی و عملگریزی از آثار اندیشههای فردید است. نداشتن برنامهای برای عرصهی عمل و تحذیر بسیار از درافتادن در چاه ِ مدرنیته و غرب، آنها را از «عمل» باز میدارد. در این اندیشه نقش ِ مطالعه و علم به جای طریقیت، به هدف و متنها درجهی تکلیف بدل میشود.
دو. توجیهگری و انظلام، از دستاوردهای این اندیشه است. پذیرش جبری تاریخی (یا اجتماعی) باعث میشود که نه تنها در برابر ظلم و ستم کاری نکنند، بلکه گاه به یاری دستگاه حاکم هم میپردازند. حضور مرحوم فردید در تلویزیون شاهنشاهی و یا عضویت بسیاری از همفکران ِ وی در انجمن شاهنشاهی حکمت و فلسفه از این دست نتایج است.
سه. دوری از واقعیت به سمت انتزاع در اندیشههای فردیدی بسیار است. انتزاع ِ روح برای غرب و تجشم ذهنی شیطان و نیز تعابیر و مفاهیم ِ اثباتنشده در اندیشههای فردیدی دیده میشود.
چهار. دگماتیسم و غرور کاذب و نفی دیگران در حاملان اندیشههای فردید بسیار به چشم میخورد. این که دیگران را به نادانی و بیاطلاعی و گاه به خیانتپیشگی متهم میکنند، از نکاتی است که فردیدیها جدا نیست.
پنج. ماندن در کلیات و نداشتن فهم از جزئیات در میانشان بسیار دیده میشود.
شش. برخورد مکانیکی با انسان و در نظرنیاوردن عوامل اجتماعی در فهم انسانها
هفت. سرخوردگی و گوشهنشینی در اثر توهم ِ قدرت و سلطهی برتر غرب که همهی زندگی ِ ما را در بر گرفته است
هشت. نگاه ماکیاولیستی در دوران گذار از معضلات عمدهی اندیشههای فردیدی است. آنها با رد تمام مظاهر غرب و تکنولوژی، آن را شیطانی میشمارند، اما در زمان ِ عمل ِ اجتماعی، تکنولوژیها را مشروع میشمارند و دست شستن از ابزارها را ارتجاع میدانند. اما مگر این میزان بهرهگیری از تکنولوژی هم میتواند مصداق اضطرار و مردهخواری باشد؟ اضطرار تا کجاست؟
نه. بستن دست عقل و گشودن راه خرافه
ده. آرامش کاذب و بیخیالی در قبال ِ جامعهی انسان در اثر همان جبر تاریخی و عدم درک موقیتهای اجتماعی و تکلیف به عمل ِ اجتماعی
۱٫ بند اول به شدت غلط است.
۲٫ بند دو حاصل درک اشتباهشما از مفهومیست که فردید ارئه داده. منظوری که فردید از تاریخ و اینها دارد با جبر خیلی متفاوت است
۳٫ بند چهارم به خاطر دنیای متفاوت و نوع نگاه متفاوتیست که اینها به جهان عرضه کردهاند و به خاطر عدم بحثطلب بودن بقیه است که نمیتوانند در چهارچوب زبانی و اندیشهای فردید حرف بزنند. به این شکل که تعبیرات و مفاهیمی که فردید عرضه میکنه لازم داره تا مقدمات زیادی رو طرف طی کرده باشه. مثل نگاه عوام است به اجتهاد….
۴٫بند شش که به نظرم خیلی خیلی برعکس است. یک چیزی نزدیک به ۱۸۰ درجه برعکس آن چیزیست که اینها میگویند
۵٫ بند هفت هم که من اصلن حرفی نمیزنم.
۶٫ فهم شکا از تکنولوژی با آنچه که ایشان و البت هایدگر میگوید متفاوت است. هایدگریها و فردیدیها همیشه از تکنولوژی استفاده میکنند و نفی آنها متفاوت از نقد شما از تکنولوژیست
و بقیه بندها هم که حرفی برای زدن نمیذاره
نمیدونم برای این چیزهایی که گفتی مستندی هم داری یا صرف برداشت هستش.
مطالبت بسیار کوتاه بود. البته درک می کنم
لکن در بسیاری از موارد با هابیل موافقم. هر چند در برخی موارد نیز قائلم باید به نقدهایت تامل بیشتری شود. به خصوص آنها که نیاز به تفصیل دارد.
@هابیل
عرض ارادت و دست بوسی محضر برادر ِ گرام
آنچه نوشته ام محصول برخوردهای چندین ساله با جریاناتی است که مدعی ند که پیرو این مشرب فکری ند و گرنه بنده بیش از حد در این باره عوام هستم.
شاید شما در حرف های من ذره ای از حقیقت را پیدا نکنید و با مبادی فکری خود پاسخی برای هرکدام بدهید، اما آنچه به آن اشاره کرده ام عوارض اندیشه است و نه خود اندیشه. دیده ها ست و نه تحلیل ها.
البته شاید در دلیل آوردن و تعلیل ِ مسائل به خطا رفته باشم -که التبه همین هم هست- اما در معلول و وجود آن علم دارم.
البته چنان که پفته ام به نظر من دعوای ما (منظورم به انقلاب اسلامی است) دعوای اسلام ناب و اسلام آمریکایی است و نه سنت و تجدد یا هادیگر و پوپر و نه فردید (که «داوری»ش حامی موسوی ست) و سروش (که حامی کروبی می شود). دعوای ما فرق دارد.
@علی
سلام و ادب
البته من نمی دانم چی رو درک کردی! ولی فعلاً علی الحساب یه مشت پای چشات 🙂
عدم تفصیل نکات بابت این است که این ها را در چند روز در حاشیه ی نشست جنبش نوشتم و در برخورد با دوستان ِ فردیدی. یادداشتی بود تا روزی یادم بیاید که این ها محل تأمل است. یادم نرود که موضع دعوا کجا بود.
مشتاق به شنیدن نقدهای بنیان برافکن شما هستم برادر!
جالب است: “اما آنچه به آن اشاره کرده ام عوارض اندیشه است و نه خود اندیشه”
اینکه بنشینی و آنچه که از دیگران میبینیم را منتسب به اندیشه دانست خیلی جرات میخواهد. این که آیا این همه اتفاقات و برخوردها و عکس العملها را نتیجهی داشتن ِ چنین اندیشهای دانست خیلی خیلی جالب است. به نظر جز این چند سطر دانستن و فهمیدن، اگر منطبق ِ صد در صدی بر اندیشههای فردید باشد، عوامل دیگری نیز هستند که تاثیرگذارند که به نظر نادیده انگاشته شده اند. شما نیز در تیتر زدهاید عوارض اندیشههای فردیدی. بنویسید: سرنوشت متمسکان به فردید، یا نمیدانم یک تیتر ِ دیگری مثل سرنوشت شاگردان فردید و از این جور چیزها.
باز هم جای بحث دارد
فردید فیلسوف است و فیلسوف کارش اندیشیدن و نقد کردن و مفهوم سازی است. فیلسوف در عرصه زبان کار می کند و قرار نیست مانیفست بنویسد. اینکه کسی در تلویزیون قبل از انقلاب حرف زده و یا قبل از انقلاب کتاب نوشته دلیل نمی شو که به افکارش بی توجه باشیم. پذیرش جبر و انظلام هنگامی است که اندیشه ای صرفآ توجیه گر باشد در حالیکه اندیشه هایدگری و فردیدی اندیشه ای سراسر انتقادی است. بند سه را متوجه نشدم اما اخلاق فردی فردید ربطی به افکارش ندارد هر فیلسوفی حق دارد بد اخلاق باشد یا خوش اخلاق. فیلسوف اصلآ کارش پرداختن به کلیات است چون با وجود سرو کار دارد و نه با موجود و اتفاقآ فردید از جمله فیلسوفانی است که از متافیزیک عبور می کند و از نسبت ما با وجود و مواجهه جامعه بشری با هستی سخن می گوید ثمره این اندیشه به هیچ وجه سرخوردگی نیست بلکه تلاطم مداوم فکر و باز اندیشی و تلاش برای محفوظ ماندن از عوارض دنیای شیطانی مدرن است. تکنولوژی نفی نمی شود بلکه نسبت به آن خودآگاهی پیدا می شود هایدگر و تمام متاثرین از هایدگر هیچکدام سر در غار نبردند بلکه فهمیدند که دنیای معاصر دنیای عقل ابزاری و تکنیکی شده و اتفاقآ آنها راه مبارزه با دنیای مکانیکی را باز کردند. بند نه و ده هم کاملآ غلط است
من در برخی موارد با الیاس موافقم. اما خصوصا در یک مورد مخالفم با الیاس. آنجا که ذکر کرده: “فردید فیلسوف است و فیلسوف کارش اندیشیدن و نقد کردن و مفهوم سازی است. فیلسوف در عرصه زبان کار می کند و قرار نیست مانیفست بنویسد.” مشکل فقط در مورد شخص فردید نیست. مشکل اندیشه فردید هست که وقتی قرار است ترجمه بشه به عرصه سیاسی و اجتماعی بیش از حد ساکن و مفعول هست. درحقیقت تفکری که فردید تولید میکنه را به هیچ وجه نمیشه یک تفکر انقلابی دانست. برای اینکه این را متوجه بشیم فردید و حتی جلال آل احمد را میشه گذاشت در مقابل امثال امام خمینی و دکتر شریعتی. هم از اندیشه امام و هم از تفکر دکتر شریعتی چه در ساختار کلامی اش و چه در روایتی که از تاریخ ارائه میشه شور انقلابی بلند میشه. رمز همچین خاصیتی در نوع نگاهی است که شخصیت های انقلابی چون امام و دکتر به فاصله بین “نظریه” و “عمل” دارند: آنها درحقیقت این فاصله را نابود میکنند. این هم شریعتی را در مقابل روشنفکرهای برج عاج نشین همتاش در غرب قرار میداد و هم امام را بین همتایان بعضا بسیار دانشمند ولی از نظر سیاسی غیرفعال حوزه. به نظر من درست به خاطر همین تفاوت بنیادین هم هست که فردید را به هیچ وجه نمشیه از متفکرین برجسته انقلاب اسلامی دانست.
البته متوجهم که کلی صحبت کردم، و گمانم متوجهید که در فضای یک کامنت شاید نشه کلی صحبت نکرد. با این حال فضا برای بحث دقیق تر هست اگر دوستان مایل باشند.
پیشنهاد می کنم نگاهی به کتاب((فردید از نگاه دیگران)) از انتشارات قصیده داشته باشید.