از یک معتاد تا یک محارب
وقتی ایدههای جنبش سبز را میبینم که به سرعت در وبلاگها و وبسایتها اوج میگیرد، اول توجهم جلب میشود و میگویم عجب ایدهای! اما کمی دقت کافیست تا معلوم شود که این ایدهها از یک منبع سر چشمه میگیرد.آن هم نه یک منبع داخلی که بازیگردان اصلی جای دیگری است…
شعارهایی چون «کارش تمام است» و «وقتش رسیده» بر سر زبانها افتاد. شعارهایی چون «ما همچنان مراقب رفتار شما هستیم». با SMS منتقل و همهگیر شد؛ اینترنت هم مددرسان شد. زمانی که ماموران میلوسوویچ دریافتند جنبش دانشجویی در حال سازماندهی یک مقاومت است، به یکی از اماکن ملاقات آنان حمله کردند و فریاد زدند: «این اینترنت لعنتی کجاست؟» آنها فکر میکردند با خراب کردن یک کامپیوتر در یک محل میتوانند این شبکه گسترده ارتباطاتی آنها را برای همیشه از بین ببرند. وقتی میلوسوویچ آنان را «جنایتکار و معتاد» و «انجمن تروریستها» نامید، جوانان وی را به مسخره گرفتند و تیشرتهایی پوشیدند که روی آنها با مشت سیاه و سپید نوشته شده بود: «من یک معتادم!» یا «اخطار! من یک تروریست جنبش مقاومتم!» / منبع: شهروند امروز
جنبش «من یک محاربم» یا «من خس و خاشاک هستم» از همین جنس کارهایی است که الگوگیری شیوههای جنبش سبز از انقلابهای مخملین را آشکار میکند. طرحها همان است. شیوهها همان است و مراکز الگودهی هم همان…
متأسفانه ما هنوز بلد نیستیم درست کار کنیم. سوتی میدهیم. یکبار آنان که در برابر رأی چهل میلیون ایرانی ایستادهاند را «خس و خاشاک» نامیدیم و این هم شد بازی تازه برای اغتشاشگران. (بگذریم از دروغ سبزها که حامیان موسوی را مخاطب سخن گرفتند!) یا یکبار آنها را «بزغاله گوساله» نامیدیم. سادهانگاری و حماقت است که اینگونه اجازه دهیم که دشمن از خطاهای ما (و البته با چاشنی دروغپردازیهای خود) بهره ببرد. آیا وقت آن نیست که اندکی به فکر و حزم به سخنرانان ما اضافه شود؟
الگوها همان است. با شناخت طرحهای دشمن آنها را بیاعتبار کنیم.