نگاهی آسیبشناسانه به مشاورین جوان
البته میدانم که سردبیر نخوانده است یا به اغماض به نوشتهام نگاه کرده، اما خب شاید هم واقعاً خواستهاند تا نهادی به نام «مشاورین جوان» در روزنامهی ایران نقد شود. قبلاً هم قرار بود برای روزنامهی ایران ویژهنامهی در این باره تهیه شود. بخش زیادی از مصاحبهها را هم خودم انجام دادم. اما قضا و قدر دست به دست هم دادند تا نه تنها ویژهنامه منتشر نشود، مطالب آماده شده هم گم شود – و البته این خود دلیلی بر تشکیلات و نظم سازمانی مشاورین جوان است!- و اینها چیزهایی است که یادم مانده بود از آن مباحث و نوشتهها.
به هرحال این نوشته را برای روزنامهی ایران نوشتم و منتشر شد. البته بیشتر به کنایه خواستم تا حرفم را بزنم. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل…
* * * * * * * *
مشاورت با طعم طراوت
سابقهی مشاورین جوان به پنجسال پیش میرسد. آن زمانی که دکتر احمدی نژاد سکان شهرداری تهران را در دست گرفته بود. در آن زمان، با درک کمبود نیروهای جوان و متعهد در سطوح میانی و بالای شهرداری تهران با هدف تربیت نیروهای متعهد و متخصص شکل گرفت. در قالب این طرح حدود پانصد نفر از جوانان متعهد، از فارغالتحصیلان (یا افراد قریب به فراغت از تحصیل) در دورههایی حاضر شدند و ضمن آموزش مسائل مختلف مدیریت شهر و مدیریت کلان، به کسب تجربه مشغول شدند.
اکثر این دانشجویان تحصیل را دانشکدههای فنی دانشگاههای تهران گذرانده بودند. از همین رو فضای این دانشکدهها و مباحث به درون مشاورین جوان راه یافت. و کم کم نضج این اندیشه باعث شد تا مشاورتی برای همین منظور ایجاد شود. و در ادامهی راه، ارتباط با دانشجویان و تشکلهای دانشجویی به عنوان یکی از راهبردهای این مشاورین برگزیده شد تا ایدههای تازه و جوانانه را به بدنهی اجرایی و مدیریتی شهرداری تهران برسانند.
به مرور زمان، جماعتی از این جوانان، با کسب آوزشها و تجارب، به سطوح مدیریتی شهری دست یافتند و تا سطح ریاست شهرداری نواحی و معاونت شهرداریهای مناطق دست یافتند. هرچند که از جهت کمّی توفیق چندانی نبود، اما شکستهشدن چرخههای بسته و تزریق جوانان به این سیستم، خود موفقیتی ارزشمند محسوب میشد که نوید حرکتی رو به جلو را میداد.
هجرت از شهرداری به دولت
انتخابات ریاست جمهوری نهم، عرصهی کارزار جوانانهای شد. همین جوانانی که به دلیل قرابت با دکتر احمدینژاد جذب سیستم مشاورین جوان شده بودند، سفیرانی شدند تا رایحهی خوش خدمت ِ احمدینژاد را به دیگران برسانند. همین جوانان بودند که توانستند در برابر بزرگان سیاست قد علم کنند و گفتمان احمدی را نشر دهند.
با تشکیل دولت نهم، بسیاری از مشاورین جوان هم به دولت آمدند، تا باز رایحهی خوش خدمت در دولت بوزد. برخی هم در شهرداری ماندند و از میانشان کسانی هم به مسئولیتهای بالایی چون شهرداری ِ مناطق یا معاونت شهرداری تهران دست یافتند. شهردار جدید هم از مدیران جوان، استقبال کرد.
هرچند مشاورین جوان در معرفی کابینهی تازه نقش فعالی را ایفا کردند، اما با آغاز به کار دولت نهم، به حاشیه رانده شدند. نبود ظرفیت قانونی و مشخص نبودن کارویژهی اختصاصی آنها، باعث شد که هرکدام بر اساس روحیه و توانایی شخصی کاری را بر عهده بگیرند. و از همین رو فعالترین مشاورین جوان هم کسانی بودند که از جهت تواناییهای خود و البته میزان هماهنگی با مدیر مربوطه توانستند امور را پیش ببرند. در دوران شهردای، دکتر احمدینژاد شخصاً موضوع مشاوران جوان را پیگیری میکرد که با ورود به دولت این رابطه منقطع شد و مشاورین جوان به دلیل عدم هماهنگی ساختارها با آنها به حاشیه رفتند.
اشکال عارضی دیگر، به تشکلهای دانشجویی و آرمانخواه وارد شد و آن عبرت بود از معطوف شدن به قدرت. یعنی کسانی با این نگاه که تشکلهای دانشجویی سکوی پرتاب آنها به مدیریتهای کلان و مشاورتها بالا ست، به این مجموعهها وارد میشند و با فرصتطلبی شهوت قدرت ِ خود را در پوششی از شیفتگی به خدمت پنهان میداشتند.
پارامترهای زیادی برای موفقیت مشاورین جوان دخیل شد. اگر در وزارتخانه یا سازمان، وزیر یا رئیس به نیروی جوان اعتقاد داشت، و اگر مشاور با او هماهنگ بود و اگر توانا بود، آنگاه میتوان به موفقیت او امیدوار شد، و گرنه امیدی به موفقیت نخواهد بود.
فنی بودن رشتههای تحصیلی جوانان مشاور، از دیگر آسیبهایی بود که بر این نظام وارد شد. عموم مشاوریان از طریق ارتباطات شخصی و گاه تشکیلاتی انتخاب شدند، اما سهم دانشجویان علوم انسانی در این میان به حدی کمرنگ بود که شائبهی عدم اعتقاد به علوم انسانی از سوی برخی افراد را تقویت میکرد.
سیاست همیشه حاشیهی اصلی حرکتهای مشاوران جوان بوده است و انگشت اتهام به سمت این مجموعه بوده است. حتی اگر بیشترین دقتها هم ملحوظ داشته میشد، باز هم به دلیل سابقهی سیاسی آنها برداشت سیاسی از رفتارهای مشاورین صورت میپذیرفت.
رشد سریع و سرطانی از طریق مشاورت جوان برای افرادی که ظرفیت آن را در خود ایجاد نکردهاند، مشکلزا است. و این اشکال باعث شد تا عناوین پرطمطراقی چون مشاورت ِ وزیر و رئیس، بر سینهی کسانی بخورد که نه تجربهی کافی داشتند و نه جنبهی چنین جایگاهی را داشتند. بسیاری از مدیران هم با استناد به اینکه مشاور (به کسر واو) باید از مشاوَر (به فتح واو) معمرتر و عالمتر باشد، از پذیرش این جوانان ابا ورزید.
این مشکلات باعث شد تا جوانان آرمانخواه یا در سازمانها و تشکیلات اداری و بروکراتیک هضم شوند و یا نقشی تشریفاتی بر عهده بگیرند. این سرخوردگی آسیبزا شد. اما همچنان نگاه رو به آینده و جلو میتواند راهگشا باشد و باید برای دستیابی به افقهای والا و آرمانهای اساسی تلاش کرد. و آسیبشناسیها اگر به درستی مورد توجه قرار گیرند، راهگشای حرکت نو میشوند و گرنه غر زدن، کاریست که همیشه از سوی افراد بیرون گود، برمیاید. مهم این است که در عرصهی عمل هم جهتها رو به رشد و رفع نقایص باشد.