بالاخره دفتر شبکههای مروج اسلام آمریکایی در ایران تعطیل شد
بالاخره بعد از ۸ سال فعالیت، وزارت اطلاعات اعلام کرد که دفاتر شبکههای ماهوارهای غیرقانونی در قم، اصفهان، تهران وخراسان رضوی تعطیل شدهاند. بر اساس این گزارش، این شبکهها در راستای اهداف برخی سرویسهای اطلاعاتی بیگانه وتأمین اهداف استکبار جهانی فعالیت نموده و درجهت مخدوش نمودن وحدت و مصالح جهان اسلام در پوشش برنامههای مذهبی و شعائر اسلامی فعالیت میکردند. اختلافافکنی بین پیروان مذاهب اسلامی از طریق توهین و افترا به مقدسات آنها، اهانت به علمای جهان اسلام، اعلام هفته برائت در مقابل هفته وحدت، تبلیغ وترویج سبکهای غلط، خرافی وخشن عزاداری، محور و رویکرد اصلی برنامههای تولیدی این دفاتر بوده است.
در سال ۸۶ نخستین اعلام خطرها را از گسترش شبکههای ماهوارهای مروج اسلام آمریکایی بیان کردم. آنروزها وبسایت شیعهنیوز به حمایت از شبکه سلام کمپین کمک مالی به این شبکه را روی سایت خود قرار داده بود و رسانهها نیز به انتشار ذوقزدهی خبر راهاندازی این شبکهها همت گمارده بودند. (شیعهنیوز ارتباط جدی با مدیران این شبکه داشت و مصاحبه اختصاصی با مدیران این شبکه منتشر میکرد.)
یادم هست که پیگیری کردم و دانستم که دفاتر این شبکهها در داخل کشور (در اصفهان و مشهد و قم) فعال هستند و در ایران برنامههایی را ضبط میکنند. جالب اینجاست که برخی افراد مانند حجتالاسلام حسینی قزوینی که در شبکهی ماهوارهای سلام برنامه مستمر داشت و در ایران هم وجاهتی داشت (و دارد) تاکید میکرد که بنده تحت اشراف مراجع فعالیت میکنم و این شبکهها مخالفتی با ولایت فقیه ندارند و اگر رهبری بگویند من هم دیگر در این شبکهها حضور نخواهم یافت. البته ایشان بعدها به دلیل تند شدن فضای شبکه سلام در عرصه سیاسی و نیز توهینهای ظاهر به اهل سنت در این شبکه مجبور شد از آن شبکه جدا شود و شبکهی ماهوارهای دیگری را زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی با عنوان ولایت راهاندازی کند.
اگر فرصتطلبی مدیران این شبکهها در حوادث سال ۸۸ و امیدشان برای سرنگونی جمهوری اسلامی نبود، و اگر شوری آش سیاست در شبکههای مدعی جدایی دین از سیاست نبود، شاید برخی افراد هنوز هم فکر میکردند که این شبکهها برای ترویج مفاهیم والای شیعه فعالیت دارند. حضور مستمر محمد هدایتی مدیر شبکه سلام در برنامههای صدای آمریکا و تشکیل تشکلسیاسی با عنوان «جمعیت روحانیون سنتی ایران معاصر» در آمریکا، ارتباط این جریان با دولت ایالات متحده را آشکار تر کرد. و اگر نبود سخن رهبر معظم انقلاب که فرمود: «آن تشیعی که با هدف دامن زدن به اختلافات، از رسانه هایی که در لندن و امریکا هستند، تبلیغ می شود، در مسیر شیعه واقعی نیست» هنوز برخی فکر میکردند اسلام واقعی همین جریان متحجر غربزده است که مقدسات را ابزار جنگ با اسلام ناب محمدی قرار داده است.
متاسفانه خطر اسلام آمریکایی بسیار کم برای مردم و عموم متدینین گفته شده است و امروز مرزهای محتوایی اسلام آمریکایی و اسلام ناب محمدی بسیار کم شناخته شده است و شوربختانه باید اعتراف کرد که ریشههای آن تا پشت خانهی برخی مراجع عظام تقلید هم میهوان دنبال کرد. یادآوری جملات امام خمینی (ره) درباره اسلام آمریکایی هنوز تازگی دارد و ابعاد تیره و روشن این جریان را برملا میسازد:
«یقیناً اگر جهانخواران میتوانستند، ریشه و نام روحانیت را میسوختند ولی خداوند همواره حافظ و نگهبان این مشعل مقدس بوده است و ان شاء الله از این پس نیز خواهد بود، به شرط آنکه حیله و مکر و فریب جهانخواران را بشناسیم. البته بدان معنا نیست که ما از همه روحانیون دفاع کنیم، چرا که روحانیون وابسته و مقدس نما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوزههای علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی فعالیت دارند. امروز عدهای با ژست تقدس مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام میزنند که گویی وظیفهای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزههای علمیه کم نیست.
طلاب عزیز لحظهای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند، اینها مروّج اسلام امریکاییاند و دشمن رسول الله. آیا در مقابل این افعیها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟
استکبار وقتی که از نابودی مطلق روحانیت و حوزهها مأیوس شد، دو راه برای ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکی راه ارعاب و زور و دیگری راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتی حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راههای نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهای کارگر شده است تا جایی که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت وابستگی به اجانب را به همراه میآورد؛ یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشتهاند. گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بی دینی را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست.
در شروع مبارزات اسلامی اگر میخواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب میشنیدی که شاه شیعه است! عدهای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام میدانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد.
به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الّا عالم سیّاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسهای زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزهها بود که هرکس کج راه میرفت متدینتر بود. یاد گرفتن زبان خارجی، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک بشمار میرفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزهای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه میگفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه مییافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهای قرون وسطی میشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزهها را حفظ نمود…»