بایگانی برچسب‌ها ‌

چه چیزی توهین است و تخریب کدام است؟

شنبه 28 آوریل 2012

توهین، تخریب و بداخلاقی اتهام هرروزه‌ی جریانات سیاسی به یکدیگر است. آن یکی دیگری را به انتشار شب‌نامه متهم می‌کند و دیگری بولتن و جزوه‌های دیگری را توهین آمیز تلقی می‌کند و در رثای آن می‌نویسد. دیگری ایمیل‌های گروهی می‌فرستد و دیگری در پاسخ مطلبی را به روانه وبلاگ می‌کند و صدر و ذیل‌شان را به هم می‌دوزد که چقدر بی‌اخلاقید.

دغدغه‌ی من همیشه اخلاق‌گرایی بوده است، اما واقعاً گاهی درک نمی‌کنم که چرا مطلبی توهین‌آمیز تلقی می‌شود. مثلاً اگر بگوئیم «آیت الله … بد عمل کرده است» توهین است؟ عینی‌تر حرف بزنم. مثلاً من حامی ِ جبهه پایداری هستم و به نظرم می‎رسد راهبرد آیت الله مصباح بهتر است و راهبرد آیت الله یزدی یا آیت الله مهدوی کنی، به خطا است. آیا بیان این موضوع توهین تلقی می‌شود؟ ملاک توهین‌آمیز بودن یک سخن چیست؟

اصلاً از موضوع انتخابات دور شویم؛

«آیت‌الله آملی لاریجانی با اشاره به این‌که طرح این مسئله که ” چرا قوه قضاییه با سایت‌ها و روزنامه‌ها و رسانه‌هایی که توهین می‌کنند برخورد می‌کند” اعلام کرد: این مسئله نیز خود نوعی توهین به قوه قضاییه است و من اعلام می‌کنم که قوه قضاییه بشدت و با قاطعیت با تمام کسانی که آبرو و اعتبار افراد و مسئولان را می‌برند برخورد می‌کند چرا که وظیفه ما برخورد است و وظیفه رسانه‌ها نیز شفاف‌سازی و سالم‌سازی جامعه از طریق انتقادهای درست و در چارچوب قانون و به دور از توهین و افترا و بردن آبروی افراد است.» {از اینجا}

آیا سئوال و یا حتی اعتراض به رفتار دستگاه قضایی توهین است؟ آیا شایسته‌ی برخود شدید و قاطعانه است؟

شاید در تبلیغات انتخاباتی بتوان گفت که هر رفتار ِ غیر ایجابی از سوی کاندیداها و احزاب، غیراخلاقی است، اما در سایر وقت‌ها چنین چیزی ممکن است؟ (شاید همین را هم نتوان گفت که در زمان انتخابات سخن انتقادی از گروه‌ها مصداق تخریب است؛ واقعاً خیلی بعید است که بتوان این حرف را هم زد. شناخت از طریق آشنایی با نقاط ضعف و قوت صورت می‌گیرد. چرا گفتن نقاط منفی ِ یک گروه یا حزب یا فرد، تخریب است؟ به خصوص اینکه این مشکلات از جایی نشات بگیرد که حقوق مردم هم با آن وابستگی دارد.)

وقتی رسانه‌ها همچون گرگ‌های تیزدندان به هم خیره باشند که هر سخن ِ یکدیگر را غیراخلاقی نشان دهند، به جای آنکه رسانه‌ها سامان پیدا کنند، لایه‌هایی از تخریب در شبکه‌های اجتماعی و ایمیل و ذیل نام‌های غیرواقعی یا افراد ِ وابسته‌ی غیررسمی یا نویسندگان ِ رسانه‌ها جریان می‌یابد که دیگر بزرگان ِ قوم هم نمی‌توانند به علاج آن دست یابند.

 

نکته کنکوری- یکی از انواع مغلطه در کلام آن است که دیگری را مغالطه‌گو خطاب کنی، بی آنکه واقعاً او چنین شیوه‌ای در گفتار داشته باشد. حتی در مواردی که سهو در کلام موجب مغلطه باشد، انگ و برچسب مغلطه‌گویی بر فردی بزنی، خودش نوعی مغالطه در گفتار است. حالا اون‌هایی که دیگری را بی‌اخلاق و تخریب‌گر معرفی می‌کنند که جای خود دارند. اونهایی که منتظرند چیزی درباره‌شان گفته شود تا آن را تخریب معرفی کنند و …

نکته حقوقی- در تفسیر ِ قانونی ِ جرم، همیشه باید به قدر اختصار اکتفا کرد. یعنی به نفع متهم تفسیر کرد و اگر در موردی اختلاف باشد که جرم رخ داده یا خیر، قطعاً باید حکم بر بیگناهی داد. البته ملاک در فهم توهین، عرف است، که چیزی عرفاً نسبت به فردی توهین تلقی می‌شود یا خیر.

سئوال- اگر من بگویم برخورد آیت الله مهدوی کنی نسبت به نامه‌ی دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع) خوب نبود و بستن ِ دهان دانشجویان و ارجاع پرونده به معاونت دانشجویی برای برخورد، خوب نیست، توهین محسوب می‌شود؟

توضیح اضافی- من نه نامه نوشته‌ام و نه می‌دانم که چه کسی نامه‌ی دانشجویان خطب به آیت الله مصباح را نوشته است. (دفع شبهه‌ی مقدر)

 

پی‌نوشت:

خیلی سعی کردم که مطلبی ننویسم که به موضوع اینترنت و فیلترینگ برگردد. آخرش هم نشد!
این روزها مساله شماره یک روزهایم شده است و راه دادسرا را چند بار در هفته می‌پیمایم. تا خدا چه خواهد و چه پیش آید.


آیا این بحث منطقی است؟

یکشنبه 18 سپتامبر 2011

یک.
نقد نوشته آقای منتظرالقائم در وبلاگش را خواندم. بخش عمده اش همان بود که در گوگل‌ریدر (وابسته به صهیونیست‌ها) منتشر شده بود؛ در همان جایی که به حکم قوانین جمهوری اسلامی ایران فیلتر شده است و شکستن حریم قانون خود داستانی دارد که برادر منتظر القائم باید درباره آن توضیح بیشتری دهند. نمی‌دانم چرا آقای منتظرالقائم از بنده انتظار داشته اند تا با شکستن فیلتر در فضایی که وابسته به دشمن و زمین دشمن است با ایشان وارد بحث شوم. نمی دانم ایشان اطلاع ندارد یا خود را به نا آگاهی زده است که این نوشته ها به دست دشمن می افتد و …

دو.
بند بالا شوخی کوچکی بیش نبوده است. هم من و هم ابوذر منتظرالقائم و هم خیلی های دیگر یاد گرفته‌ایم چطور فیلترینگ را دور بزنیم و حرف‌هایمان را در بستری بزنیم که مال ما نیست. فرق فیس‌بوک فیلترشده با گوگل‌ریدر فیلتر شده در چیست؟ و چرا آقا ابوذر از تمام فعالیت‌های بنده در فیس‌بوک و فرندفید و هر شبکه اجتماعی فیلترشده مطلع هستند و بارها هم ادعا کرده اند که دارای اکانت های متعدد هستند و چنین به بنده می‌تازند که چرا در شبکه اجتماعی حضور داریم و فعالیت می‌کنیم. البته بنده یک اکانت بیشتر ندارم.

سه.
بحث با نویسنده وبلاگ پاسداران را فقط کسی می‌فهمد که آن را تجربه کرده باشد. آقای منتظرالقائم چنان روحیه‌ای برای بحث دارند که در کسی در عمرم ندیده‌ام. خلوص نیت ایشان را هم منکر نیستم که اگر چنین کنم راه به خطا رفته‌ام. اما عدم آشنایی به بحث دوستانه و منطقی و گاه توسل به مغالطات و سفسطه راه بحث با ایشان را می‌بندد. برداشت‌های غلط و متناقض با سخن گوینده گاه چنان می‌شود که ترجیح می‌دهم در بحث با ابوذر سکوت کنم تا به دعوا نکشد. نمونه بارز این شیوه هم این است که ایشان در پست بعد از آن مطلب مدعی شده است که: به فردانیوز از بالا گفته شده است که مطلب را بردارند. در حالی که بعد از انتشار مطلب سردبیر فردانیوز با بنده تماس گرفت و درباره مطلب نظر بنده را جویا شد و خواست آن را حذف کند. بنده مخالفت کردم و گفتم که دوستی با بنده نباید باعث شود که آن سخنان منتشر نشود و این موضوع را باید با سازوکارها و سیاست‌های خود بسنجند. ساعتی بعد که مطلب را مشاهده کردم به آنها گفتم که من فکر می‌کردم که مطلب همان است که علیه بنده تنظیم شده است. اما انتقادات به آقای زائری را ندیده بودم. مدیرمسئول فردانیوز هم بعد از شنیدن سخنان بنده گفت که خود نیز بر همین نظر بوده است که آن را حذف کند.
آقای منتظر القائم همچنین نوشته خود را فراموش کرده است و بر می‌آشوبد که نامی از زائری نیاورده است. اما بند ششم از نوشته ایشان کاملاً صریح نام از آقای زائری آورده است. البته بندهای قبلی هم چنان صریح است که هر آدم آشنا به موضوعات فرهنگی را به این موضوع رهنمون می‌سازد که چه کسی منظور نظر است.
نویسنده وبلاگ پاسداران اینها را مقدمه می‌کند تا بگوید بالاتری‌هایی که دستور داده‌اند مطلب ایشان حذف شود را اگر رها کنند، در بوستان‌های تهران تکنو می‌گذارند و … خجالت آور است که کسی خود را مسلمان بنامد و چنین دروغ و تهمت‌هایی به هم ببافد. و شرم نکند و عذرخواهی نکند.

چهار.
بحث با آقای منتظر القائم هیچ وقت نتیجه‌ای نداشته است. ترجیح میدهم سکوت کنم. هرچند سکوت را حمل بر موافقت می‌کند. شبی که برنامه راز پخش شد حدود ساعت سه بامداد زنگ زد که آقای غریب رضا و خانم شریعتمدار به اشتباهات خود پی برده اند و حالا نوبت به تو رسیده است. من حرف‌هایش را شنیدم و متعرض نشدم. فردا با بنده تماس گرفت که بنده با تهیه کننده برنامه راز حرف زده ام و حالا که هر سه نفر پذیرفته اید که اشتباه کرده اید، در یک برنامه دیگر حاضر شوید و عذرخواهی کنید! جا خوردم. اما بی‌توجه به حرف‌های ایشان شنونده بودم. آن قدر بحث ادامه یافت که بنده پای تلفن خوابم برد، اما ایشان همچنان ادامه داد… همین موضع را در اینترنت طرح کرد که هر سه نفر به اشتباهات خود پی برده اند. ترجیح دادم باز سکوت کنم تا اینکه فهمیدم که این موضوع در مورد آقای غریب رضا و خانم شریعتمدار هم به همین نحو است که سکوت شان را حمل بر موافقت کرده است. سکوت را جایز ندانستم و به این روند اعتراض کردم. ایشان را با لحنی عصبانی این مطلب نقدگونه را نوشت و در شبکه اجتماعی گوگل‌ریدر (که وابستگی اش به غرب و صهیونیزم چندان ناپیدا نیست) منتشر کرد و خواست که در همان جا بحث ادامه یابد.

پنج.
فارغ از تندی ابوذر نوشتم که قائل به درگیری در فضای عمومی نیستم و آرام آرام پاسخ نوشته ها را می‌نویسم. البته آقای منتظرالقائم تنها یک بخش از دو بخش از سخنان بنده را پاسخ فرمودند و بخش عمده را فروگذاشته بودند. اما همان میزان از مطالب را که توضیح دادم، فهمیدم که هم‌کلامی با ایشان جز خستگی و فرسایش چیزی ندارد. نگاه امنیتی و تند و غیرفرهنگی ایشان و اندیشه مهندسی ایشان که همه چیز را با عینک صنعت و ماشین می بینند، باعث می شود که نشود با ایشان گفتگو داشت. حالا هم که بعد از آن توضیحات نوشته است که از آن مطالبی که نوشته بودم بخشی به پذیرش سخنان ایشان اختصاص داشته و مابقی هم مغالطه است. خدا همه را هدایت کند و بر صراط حق نلرزاند.

شش.
در غیرمنطقی بودن ادامه بحث با ابوذر همین بس که در همین نوشتار به چندین دروغ ایشان اشاره کردم:
یک- نام نبردن از آقای زائری در متن خود
دو- دستور از بالا برای برداشتن مطلب از سایت فردا
سه- چندین بار دروغ گفتن درباره اینکه ما از حرف خود برگشته ایم
چهار- اینکه متن مختصر بنده مشتمل بر پذیرش اشتباه مابقی مغالطه بوده است

آیا ادامه بحث منطقی است؟


برادران لطفاً کمی حسن ظن!

یکشنبه 15 مه 2011

این جملات را دوباره بخوانید و خود را مخاطب این جملات فرض کنید:

«فضاى جامعه را فضاى برادرى، مهربانى، حسن ظن قرار بدهیم. من هیچ موافق نیستم با اینکه فضاى جامعه را فضاى سوءظن و فضاى بدگمانى قرار بدهیم. این عادات را از خودمان باید دور کنیم. اینکه متأسفانه باب شده که روزنامه و رسانه و دستگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى گوناگون ارتباطى – که امروز روزبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روز هم بیشتر و گسترده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر و پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر میشود – روشى را در پیش گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند براى متهم کردن یکدیگر، این چیز خوبى نیست؛ این چیز خوبى نیست، دل ما را تاریک میکند، فضاى زندگى ما را ظلمانى میکند. هیچ منافات ندارد که گنهکار تاوان گناه خودش را ببیند، اما فضا، فضاى اشاعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى گناه نباشد؛ تهمت زدن، دیگران را متهم کردن به شایعات، به خیالات… »

و البته شما بهتر از من می‌دانید که این صحبت‌ها در زمان حوادث بعد از انتخابات که سمت و سوی تندی‌ها علیه فتنه‌گران بود گفته شده است. حالا بیائید به این زمان. مائیم و دوستان خودی. آیا این «رحماء بینهم» اینجا بیشتر مصداق نمی‌یابد؟

گناه دل آدم را مکدر می‌کند. من آدم خوبی نیستم که بخواهم از اخلاق بگویم. اما گاهی آدم چیزی را از کسی می‌شنود که انتظارش را ندارد. بیائید این سوء نیت‌ها و بداخلاقی‌ها که گاه منشاء آن یک سوءتفاهم ساده است را کنار بگذاریم. با برادران‌مان برادری کنیم و در گفتن خطاها حسن نیت داشته باشیم. برادران لطفاً کمی حسن ظن!

«فضا را نباید از تهمت و از گمان سوء پر کرد. قرآن کریم میفرماید: «لو لا اذ سمعتموه ظنّ المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خیرا»؛(۲) وقتى میشنوید که یکى را متهم میکنند، چرا به همدیگر حسن ظن ندارید؟»

————————-
پی‌نوشت: اخلاق اهمیت‌ش از عمل هم بیش‌تر است + فیلم


هشداری برای ما وبلاگ‌نویسان

یکشنبه 13 مارس 2011

leader-khamenei

نوشته‌های وبلاگی ما، خداوند متعال را خشمگین می‌کند!

مقام معظم رهبری برای چندمین بار از رواج بداخلاقی در وبلاگستان فارسی انتقاد کرد و گفت که بی‌اخلاقی که در وبلاگستان رواج یافته را نمی‌پذیرد. البته این روزها موضوع اخلاق در وبلاگستان خیلی جدی شده است و همه ما در این باره نوشته‌ایم. اما شنیدن همان حرف از زبان مقتدایمان کمی عجیب بود که امروز در دیدار با خبرگان منتخب ملت آنها را بیان کردند.

یک. این که «آقا» وبلاگ می‌خوانند تقریباً واضح است. با این نکات انذاری که در چند مورد گفته‌اند این به خوبی روشن است. اتفاقاً در زمانی در این باره سخن گفته‌اند که در جبهه نیروهای خودی این موضوع داغ بوده است. خوشحال باید بود که رهبری داریم که تا این اندازه از اوضاع مطلع است و حتی از دعواهای فرزندانش در وبلاگستان مطلع است و به دقت برای علاج دردهای او کمک می‌کند.

دو. نقد تکلیف‌گرایی شعاری هم نکته جالبی بود. این که گاهی فکر می‌کنیم که این کارهای ما بر اساس تکلیف است و از این طرق آن را توجیه می‌کنیم که حق داریم بر خلاف اصول حرکت کنیم و الخ… مدتی پیش در جلسه‌ای که جمعی از فعالان سایبری انقلاب اسلامی حضور داشتند ما را محاکمه و استیضاح کردند که شما برای کارهایتان در فضای مجازی دنبال حجت شرعی می‌گردید، در حالی که اکنون زمانه جنگ است و “الضرورات تبیح المحظورات”! جهل مرکب خیلی بعید نیست که با دین و تکلیف شرعی و سیاسی توجیه شود. به خصوص این درد زمانی بیشتر به چشم می‌آید در پس این بی‌اخلاقی گروه‌هایی باشند که به مراکز رسمی وابسته باشند…

سه. دهه هشتاد دهه وبلاگ و وب‌سایت‌های خبری نو به نو شونده بود. هزینه کم و نظارت کمتر عاملی بود که خیلی‌ها را به فضای مجازی کشاند. حالا همان نبود دروازه بانی خبر و نبود اساتید و بزرگترها بالای سر فعالیت‌های سایبری کاری کرده است که همان مزیت‌ها به معایب فضای مجازی بدل شود. در آستانه دهه نود بحران اخلاق در وبلاگستان خیلی جدی‌تر دیده می‌شود.

چهار. اما وبلاگستان فارسی همچنان پیش می‌رود. اگرچه برخی به گسترش بی‌اخلاقی دامن می‌زنند و حالا با سخن رهبری کمی آرام گرفته‌اند، اما زیاد این آرامش باورپذیر نیست. وبلاگستان حزب‌اللهی باز هم آبستن درگیری است. درگیری‌هایی که از توهم ِ تکلیف برمی‌آید. و گاه بر صدر نشستن چنین افرادی بیشتر اذیت می‌کند و خار در چشم می‌کند. زمانی از حسین قدیانی انتقاد کرده بودیم. اتهام حسادت به ما زدند. امیدوارم با گفته‌های «آقا» دانسته باشند که اگر انتقادی وجود دارد به این دلیل است که می‌خواهیم رشد و تعالی در میان مان بیشتر شود.

پنج. اما هنوز فکر می‌کنم که وبلاگستان حزب‌الله آن قدرها هم بد نشده است. هرچند بدی‌ها بیشتر به چشم می‌آید اما باز آنچنان فراگیر نیست که بتوان آن را تعمیم داد. بدی هرچقدر هم که کوچک باشد، باز هم بزرگ است. سیاهی بر دامان سفید بیشتر نمایان است تا بر لباس چرک و تیره. به همین خاطر است که ما بی‌اخلاقی ضدانقلاب سبز را امری عادی تلقی می‌کنیم. اما ما که پیرو امام خامنه‌ای هستیم فحاشی از ما به دور است.

______ بیشتر بخوانید:

پرونده اخلاق در وبلاگ‌نیوز

دومین هشدار رهبر انقلاب به ما وبلاگ‌نویسان


اخلاق قدرت؛ قدرت اخلاق

سه‌شنبه 1 مارس 2011

یک- اخلاق در اوج قدرت مهم است. در قدرت باشی و به رعیت ظلم نکنی و با تندی با ایشان حرف نزنی. این که کسانی که که در حضیض ذلت هستند و مردم آنها را طرد کرده اند اهمیتی ندارد. اگر هم حرفی از اخلاق بزنند از سر ضعف است و ارزشی ندارد.

دو- اگرچه ممکن است تصور شود که استفاده از شیوه‌های غیراخلاقی در برخورد با دیگران ما را بهتر به مقصور می‌رساند. اما واقعیت این است که اگر به شیوه های غیراخلاقی متوسل شویم، نه تنها در مخاطب اثر خوبی نخواهد داشت، بلکه در بسیاری از موارد باعث زده شدن دیگران هم می‌شود. ضمن اینکه در دراز مدت اعتماد را از بین می‌برد.