بایگانی دسته‌ای ‌

امام ِ ما بچه‌های انقلاب ندیده

سه‌شنبه 1 ژوئن 2010

emam khomeiniاین نوشته، توسط اسماعیل ©، به مثابه‌ی نویسنده‌ی مهمان در وبلاگ آذر باد نوشته شده است.

تقریبا چهار سالم بود. آن سال‌ها مهاباد بودیم. اصلا نمی‌دانستم ماجرا چیست. ولی معلوم بود اتفاق خاصی افتاده است. مطمئنم آن اتفاقات یکی از صحنه‌هایی است که در ذهنم حک می‌شود و تا همیشه سایه‌ای از آن در خاطرم می‌ماند. یک مجلس عزاداری بود. زن‌های کرد دور تا دور اتاق نشسته بودند. چندتایی در میانه‌ی جمع نشسته و به روش خودشان عزاداری می‌کردند. موهای‌شان را باز کرده بودند و سرهاشان را با شدت به عقب و جلو حرکت می‌دادند. جیغ و گریه هم بود. در همان عالم کودکی با خودم فکر کرده بودم چرا این قدر این‌ها ناراحتی می‌کنند و خوشان را اذیت می‌کنند …

    پدرم چند سال قبل از آن روزهای مهاباد برای‌مان گفت. گفت آن روز وقتی صبح آقای حیاتی با آن صدای لرزان و آن جملات محکم و کلمات داغدار گفت «روح بلند پیشوای مسلمانان، و رهبر آزادگان جهان، حضرت امام خمینی، به ملکوت اعلی پیوست …» کسی داد نزد ، کسی جیغ و فریاد نکرد، کسی خودش را نزد، … فقط همه مات و مبهوت شدند. همه شکه شدند. همه شکسته شدند. مثل حاج احمد آقا. هر وقت او را تلویزیون نشان می‌داد همین جمله در ذهنم می‌آمد که «حاج احمد آقا بعد امام شکست». پدرم گفت آن روز هر کس می‌رسید بدون این که گلویش توان برون دادن حرفی و صدایی بدون لرزش را داشته باشند فقط با نگاهی پر از ناباوری و بهت، جلو می‌آمد و او را در آغوش ِ تسلیت می‌گرفت… گفت آن روز فکر می‌کردند دشمن با شنیدن این خبر از هر طرف در حال پیشروی برای حمله‌ای نو است. فکر می‌کردند کشور در حال از هم پاشیدن است… احسا‌س‌شان این بود که همه ایران یتیم شده است.

      منی که آن روز هیچ نفهمیدم که جریان از چه قرار است، با دانستن همین‌ها، با دیدن چیزهایی مثل این، هنوز بعد از این همه سال وقتی آن صدا را باز گوش می‌کنم، چشمانم گرم ‌می‌شود و نمناک؛ و دلم  قرص‌تر؛ و پر از مهر و عظمت خمینی کبیر؛ که در دل‌های ما بچه‌های انقلاب ندیده، همیشه زنده خواهد ماند.

        پی‌نوشت:

        ۱- از سجاد گرامی بابت دعوت برای نوشتن تشکر می‌کنم

        ۲- از محمدصالح بابت لطفی که به من دارد و در اختیار گذاشتن وبلاگش ممنونم.

        ۳- دوست داشتم این نوشته را در وبلاگ خودم منتشر کنم؛ اما متاسفانه فیلتر شده است.

        ۴- از «وبلاگ من» ، «خاکریزیسم» و «نفسانیات یک من» برای نوشتن در این مورد دعوت می‌کنم. (تمام نوشته‌ها این‌جاست)


        عدالت برای حسین درخشان

        یکشنبه 30 مه 2010
        حسین درخشان

        حسین درخشان

        حسین درخشان را یک‌بار بیشتر ندیدم. در بخش اینترنت نمایشگاه رسانه های دیجیتال بودم و حسین آن روز آمد. راستش من با توجه به سابقه نمی‌توانستم بی‌توجه به آن کارها و آن سابقه و گذشته یک‌باره او را یک آدم حزب‌اللهی دو آتشه بدانم. چند دقیقه‌ای باهاش بودم. و رفت. چند دقیقه بعد او را در غرفه مقاومت اسلامی دیدم. ناراحت شدم و به دعوت مسئول غرفه رفتم و ساعتی با حسین بحث کردم.

        باورش سخت بود که حسین درخشان می‌خواست همه گذشته‌اش را نادیده بگیرم. نهایتاً حرفی زد که دهان من بسته شد: امام حسین هم از حر گذشت، گناه من از حر بیشتر است؟ دیگر چیزی نگفتم. گفتم باید زمان بگذرد تا معلوم شود…

        البته زمانی نگذشت که دستگیر شد. کسی مسئولی دستگیری‌ش را هم نپذیرفت. منتظر بودم آزاد شود تا بحث را ادامه دهیم.

        آزاد نشد. چند ماه بعد در جلسه‌ای که برای تقدیم شکایت از سران رژیم صهیونیستی به دادستان تهران (مرتضوی) داشتیم از او درباره حسین پرسیدم. گفت که تا چند روز دیگر در این باره مصاحبه‌ای خواهد داشت. اتهام را سب‌النبی ذکر کرد. چند روز قبل از آن هم همین حرف را سخنگوی دستگاه قضا گفته بود.

        امیدوار بودم قبل از نوروز ۸۸ خبری برسد؛ اما نرسید. دکتر الهام را هم در خرداد ۸۸ دیدم. با او هم حرف زدم، هرچند او در جریان پرونده بود، اما کاری از پیش نبرد. فقط به یک نکته بسنده کرد که به نظرم حسین درخشان نباید در زندان باشد.

        آخرین بار حمزه غالبی برای من از حسین درخشان پیغام آورد که خواسته بود برایش کاری کنم. آن موقع می‌دانستم که اتهام اصلی‌ش چیست. وکیل‌ش هم استاد خودم بود. گفته بود سختی زندان زیاد است و اگر می‌توانم کاری کنم که پرونده‌اش به دادگاه برود.

        نمی‌دانم چرا به من پیغام داده بود. حسین درخشان در آن آخرین و البته اولین دیدارمان ادعا می‌کرد که من را نمی‌شناسد، اما حالا برای من پیغام فرستاده بود. احساس مسئولیت می‌کردم.

        سراغ وکیل‌ش رفتم. اما به مقتضای حرفه‌اش از دادن اطلاعات طفره رفت. اما گفت که پرونده تا یک هفته دیگر به دادسرا می‌رود و مشکلات زندان هم کم شده است.

        هفته‌ها گذشت و باز اثری پیدا نشد. باز سئوال کردم و باز همان جواب: هفته‌ی آینده به دادسرا می‌رود.

        من نمی‌گویم که حسین درخشان بی‌گناه است، شاید گناهان سختی هم داشته باشد؛ اما شرع و قانون اقتضا می‌کند که پرونده‌اش به دادگاه برود. حکم عادلانه‌ای برایش صادر شود. اما سختی دادن بیهوده به کسی که در زندان است، هیچ معنای خوبی ندارد. کاش بازجوها خودشان را جای متهم می‌گذاشتند و بعد …


        یک سال پیش، همین روزها

        جمعه 28 مه 2010
        یک سال پیش، همین روزا، وقتی که کیک ساندیس ما رو کش می‌رفتند...

        یک سال پیش، همین روزا، وقتی که کیک ساندیس ما رو کش می‌رفتند...


        آن شب امام دیگری شناختم…

        imam-khomeiniزشت است که بگویم کی امام را شناختم. یادم نمی‌رود آن شب که میثم آمد دم در اتاقمان. فکر نمی‌کردم این‌قدر تاریخ مهمی برای‌م باشد. شش سال پیش بود. من هم مثل همه از امام شنیده بودم. پراکنده می‌شنیدم و می‌خواندم، اما نمی‌شناختم. من هم مثل همه امام را سانسور شده می‌شناختم. امامی که جلد ۲۱ صحیفه ربطی به او ندارد. پیرمردی که عرفانش چنان بود که مردم او را دوست داشتند و انقلاب کردند و … این‌ها همه امام بود، اما امام این نبود.

        آن شب میثم برای‌م از جلد ۲۱ صحیفه خواند. مست شده بودم. انگار به خورشید خیره شده بودم. خیلی عجیب بود که تا آن روز هیچ‌کس برای من آنها را نخوانده بود… منگ شده بودم. این جملات جادویی چند روز مرا گیج کرده بود. اما بعد از این تاریخ امام دیگری می‌شناختم. امامی که تا آن روز در هیچ‌کجا ندیده بودم.

        این روزها معنی خلف‌صالح را بهتر از پیش می‌فهمم. حالا می‌دانم چرا دیگران خمینی نشدند و خط خمینی کدام طرف است.

        × × × × × ×

        این متن لبیک بود به برادرم هابیل که مرا به بازی دعوت کرد. من هم دعوت می‌کنم از آقایان تقی دژاکام؛  سیدمحمدرضا فخری؛ سیدعلی پورطباطبایی؛ محمدمهدوی اشرف؛  ابوذر منتظرالقائم؛ مهدی علاقبند و مهدی نیکخواه که درباره امام بنویسند.

        ______________

        پی‌نوشت: وبلاگ بازی چهارده خرداد


        برای شهدای مظلوم

        پنج‌شنبه 8 آوریل 2010

        چه کسی مظلوم است؟

        اینجا کسی شهید شده است. کسی کتک خورده است. کسی بدنش از ضربه‌های چوب و چماق کوفته شده است. کسی بدنش را با چاقو سوراخ سوراخ کرده‌اند. اما نباید گریه کنی. نباید دردت را بگویی. باید درد را در خود پنهان کنی. هوار نمی‌کشی، به همین خاطر نادیده‌ات می‌گیرندت. در گودر انکار می‌شویم. هیچ‌کس هم اجازه ندارد تسلیت بگوید. چرا که باید امنیت ملی حفظ شود. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. خانه‌ای سوخته، اتومبیلی آتش‌گرفته و دل‌هایی پرپر…

        نه تلویزیون نگاه کرده‌ام و نه از کسی شنیده‌ام. من خودم دیده‌ام…

        با یکی از ماموران نیروی انتظامی صحبت می‌کنم. می‌گوید اجازه ندارد چیزی بگوید. اما همین قدر می‌گوید که بارها تا پای مرگ رفته است. تعریف می‌کند که در میدان صنعت (شهرک غرب) چگونه با مرگ دست و پنجه نرم کرده است و. تعریف می‌کند از آن صحنه که فرمانده‌اش را با ماشین زیر گرفته‌اند. اما کسی فیلمی از آن نگرفته است. غصه‌ام می‌شود.

        دوستم (ایمان) را می‌بینم که درست نمی‌تواند بشیند. نمازش را نمی‌تواند ایستاده بخواند. بیست و چهار سال بیشتر ندارد، اما شانس آورده است که زنده مانده است. شاید اگر آن ماشین روی کس دیگری رفته بود، جانش را از دست داده بود.

        وقتی می‌بینم که محمد نقی، دانشجوی دکترای مدیریت را به جرم داشتن ریش چنان زده‌اند که نتوانست تا چند هفته از خوابگاه دانشجویی خارج شود، دردم می‌گیرد. خودم زیر بغل رضا را گرفتم و بردمش بیمارستان. خودم جای بریدگی چاقو و کبودی میل‌گرد را دیده ام. خودم دیدم آن فردی را که گلوله به پایش خورده بود. خودم دیدم که با گلدان از طبقه بالا توی سر آن مرد زده بودند و قطع نخاع شده بود. خون برادرم روی دست من ریخته است…

        از پرستارها شنیدم که می‌گفتند فردی را آورده بودند که چنان سرش شکافته بود که مغز سرش آشکار شده بود. خانم‌های پرستار از ترس رهایش کرده بودند. رضا تعریف کرد که بعضی پزشکان بیمارستان به جرم داشتن ریش از مداوای ما خودداری می‌کردند. توی راهروی بیمارستان رها می‌شدند.

        شب زنگ می‌زنند که نزدیک خوابگاه سبزها کتکش زده‌اند و موتورش را هم آتش زده‌اند و حالا هم خونین و کبود نمی‌تواند بیاید. کمک می‌خواهد و من نمی‌توانم کمکی بکنم.

        چه کسی مظلوم است؟ آن کسی که به دلیل نداشتن رسانه، رأی‌ش نادیده گرفته می‌شود و اگر کسی که از دفاع می‌کند به خاک و خون کشیده می‌شود؟ یا آن کسی که در یک مرگ مشکوک میرانده می‌شود و از لندن تا تلاویو و از واشنگتن و تا پادگان اشرف برای‌ش مرثیه می‌خوانند.

        رئیس جمهور مجاهدین خلق در سوگ ندا - رئیس جمهور رژیم صهیونیستی و نامزد ندا

        می‌گویند صدا و سیما که دست شماست. آخر این چه صدا و سیمایی است که از ندا آقا سلطان و روح‌الامینی و کامرانی می‌گوید، اما از غلامحسین کبیری و ذوالعلی هیچ نمی‌گوید. مگر رضا و ایمان و محمدنقی و امثال این‌ها آدم نبودند که چیزی از آنها گفته نمی‌شود؟ دردمان را به چه کسی بگوئیم…

        درد این است که حتی برای شناسایی‌شان هم باید خودمان وارد عمل شویم و با وبلاگ زدن شهدای‌مان را پیدا کنیم و معرفی کنیم و گرنه نه سپاه و نه بنیاد شهید و نه هیچ‌کجای دیگر درد این شهدا را ندارد. شهید از این مظلوم‌تر هم می‌شود؟

        بیائید لااقل برای روح‌شان فاتحه بخوانید. کمترین کاری که برای آن شهدای مظلوم بر می‌آید…

        شهید مظلوم غلامحسین کبیریشهید مظلوم امیر  حسام ذوالعلی

        مرتبط: خشونت سانسور شده


        کدام مستضعفین؟

        سه‌شنبه 16 مارس 2010

        حدود یکسال پیش، درست ۲۲ اسفند ماه ۸۷ بود که موسوی بیانیه کاندیداتوری خود را منتشر کرد. و این اولین حضور سیاسی این مرد بعد از ۲۰ سال سکوت مطلق بود. او در این بیانیه بارها بر ضرورت توجه و خدمت به مستضعفان تأکید نموده بود. او مستضعفان را «مطمئن‌ترین پایگاه برای ارزش‌های برآمده از انقلاب اسلامی و آماده‌ترین قشر برای اصلاحگری و پایبندترین پشتوانه برای اصول و اصول‌گرایی» به شمار آورده بود.

        کدام مستضعفین؟
        موسوی خود را کاندیدای جبهه مستضعفین معرفی کرده بود، اما نه قبل و نه بعد از انتخابات هیچ وقت معلوم نشد که منظورش کدام مستضعفین هستند و او هیچ وقت به این سوال و انبوه سوالهای دیگر پاسخ نداد که مستضعفان امروز در کدام جبهه ایستاده‌اند؟  او اکنون با گذر نزدیک یک سال از انتشار اولین بیانیه، در مصاحبه اخیر خود به مناسبت آغاز دهه فجر می گوید:‌ «اقشار مستضعف جامعه که دل در ارزش های اسلامی دارند بالقوه خواستار تحقق اهدافی هستند که جنبش سبز نیز بدنبال آن است…» اما موسوی نمی‌گوید که امروز جبهه‌ی «بالفعل» مستضعفین که به قول خودش دل در گرو ارزش‌های اسلامی دارند چگونه در مقابل او و اشرافیت همراه او ایستاده‌اند؟ و در کدام چارچوب است که دیکتاتوری اشرافیت می تواند در کنار مستضعفین محروم قرار بگیرد؟!  آن هم اشرافیتی که برنمی تابد رای یک روستایی با او برابر باشد.

        شهرک غرب تمام مردم شده؟
        ‌موسوی در بیانیه مذکور همچنین از «گشودگی در مقابل انتظار مستضعفان و بازگشت به ارزشها» حرف می زند. حال سئوال این‌جاست که رفتار آقای موسوی پس از انتخابات منافع کدام گروه را تأمین کرده است؟ چرا او کار را به جایی رسانده که عملاً مستضعفان را علیه خود شورانده است؟ چرا در جمع هایی که به نام او تشکیل می شود و به آشوب می رسد تنها چیزی که وجود ندارد همان ارزشهاست؟

        انکار خرد جمعی
        ‌‌‌موسوی تأکید می‌کند «شاید کسانی تصور کنند عجله برای عملی کردن چنین نیت خیری استفاده ازهر شیوه‌ای را مباح می‌کند، ولو این که شامل قانون‌شکنی‌های گسترده باشد. این کار صرفا نقض عهد با ملت نیست بلکه انکار خرد جمعی است.» امروز به صراحت می‌توان تشخیص داد که چه کسانی برای رسیدن به اهداف خود از قانون‌شکنی‌های گسترده بهره برداری می‌کنند. آیا میرحسین موسوی در این همه آشوب و خرابکاری و مسوولیتی ند

        احترام به دولت
        ‌‌‌همچنین در این بیانیه آمده بود: «لازم است که احترام دولت قانونی جمهوری اسلامی به دقت رعایت شود و انتقادات به صورت روشنگرانه، مستدل، دلسوزانه و نه با قصد فریب ارائه گردد.» و البته اظهر من الشمس است که حتی موسوی هم به این سخن خود وفادار نماند و دربرابر اهانت‌های حامیان خود به دیگر کاندیداها و دولت قانونی جمهوری اسلامی هیچ نگفت و تنها لبخندی از سر تأیید زد. میرحسین موسوی همچنین اگر چه در این بیانیه دستاوردهای هسته‌ای را محصول استقامت در برابر غرب می‌داند، اما نمی‌گوید که در این سال‌ها چه کسی در مقابل اجنبی سر خم کرده بود و چه کسی ایستادگی کرد و ان را به سرانجام رساند.

        هتک حرمت ممنوع
        ‌‌‌در بیانیه آمده بود: «هرگونه عمل خلاف اخلاق حضور و نشاط مردم را در صحنه انتخابات خدشه‌دار می‌کند… چنانچه نام اینجانب در معرض اسائه قرار بگیرد انتظار از علاقمندان و حامیان، سکوت است، چه رسد به آن که خدای‌ناکرده خود مرتکب هتک حرمت و بی‌ادبی نسبت به کسی شوند و نوشته یا گفته ناحقی را اشاعه دهند.» برای اثبات صحت این ادعاها کافی است عملکرد حامیان موسوی و رسانه های آنها را در طی این مدت مرور کنیم. نیازی به شاهد مثال آوردن نیست!

        چاپ عکس هم ممنوع
        «در جریان فعالیت‌های انتخاباتی، ستاد اینجانب حق چاپ و تکثیر عکس مرا نخواهد داشت و از علاقمندانی که ممکن است به صورت خودجوش وارد صحنه تبلیغات شوند نیز انتظار دارم که به این خواسته خدمتگزار خود توجه کنند.» و البته تبلیغات گسترده‌ی در انتخابات و فراموش کردن این شعار اگر از مصادیق بارز دروغ نیست پس باید نامش را چه بگذاریم؟

        سوال اصلی
        ‌‌‌امروز بازخوانی بیانیه موسوی پس از یکسال نشان می‌دهد که او چگونه در طول یکسال راستگویی را با دروغ هایی بزرگ عوض کرد. چگونه در عرض یک سال با عدم تمکین به رای ملت و همان مستضعفین که از آنها دم میزد به جایی رسید که تمام دشمنان قسم خورده این ملت او را ستودند و از او حمایت کردند. چگونه تا آنجا پیش رفت که در سالگرد همین بیانیه کسی که خود را نخست وزیر  امام معرفی می کرد شایسته دریافت نشان شجاعت از فرح پهلوی و بازماندگان حقیر نظام سلطنتی می شود که امام آنرا ساقط کرد؟ چگونه گروهک هایی چون مجاهدین خلق، پژاک، کومله و حتا گروهک ریگی که افتخارشان در طول تمام این سالها، کشتن مردم عادی و مسئولین منتخب همین مردم بوده با او همراهی می کنند و او را از خود میدانند؟ با گذشت یک سال از اولین بیانیه موسوی با باز خواندن آن و مقایسه با راهی که پیموده باید به این سوال اصلی پاسخ داد: «دروغ گوی واقعی کیست؟»

        ____________________________

        * این مطلب در سایت تریبون مستضعفین و الف و عدالتخواهی


        تهران که کوفه نیست، علی را صدا کنید! / محمدصادق شهبازی

        جمعه 19 فوریه 2010

        محمدصادق شهبازی، دوست گرامی‌یی است. از علم و تئوری بار گرانی بر دوش دارد و از آن بیشتر دغدغه‌های ارزشی و انقلابی و اسلامی اوست. نام او بیشتر با سیاست عجین بوده است. شاید ندانید از شعرهایی که او می‌گوید. این شعر را برای این روزها سروده است که فتنه‌گران جولان می‌دهند در جامعه.

        دادند جام زهر، به روح خدا و شد
        تکرار فتنه ها و پس بدرها احد

        تک تک عقب کشید سران قبیله را
        تنها علی که خواند یلَان قبیله را:

        «باید که تاخت سوی عدو، نیست چاره ای
        آمد زمان ِجنگ و نبرد دوباره ای

        اسلام ناب منتظر یاری شماست
        این نصرت خداست که اندر پی شماست

        باید دفاع کرد، نباید که ماند خواب
        دعوا چو نیست جز سر تاویل انقلاب

        خطّ امام نقشه ی راه است تا ابد
        دشمن ز پیرویش زمین گیر می شود

        بر پا علم کنید! که باید قیام کرد
        باید که پیروی ز مسیر امام کرد

        چشمان عالمی همه بر گام های ماست
        صلح حسن، نه! کرب و بلا انتهای ماست

        سازش درون راه خمینی فضیحت است
        تنها سلاح، صبر و قیام و بصیرت است

        با غیظ و خشم، ضد خمینی و انقلاب
        تجهیز کرده اند، در این ره، سکون میاب!

        مهدی بیین که بیرق، از کف نداده ایم
        تا آخرین نفس همگی ایستاده ایم»

        در نغمه اش، صلای جماران نهفته بود
        غیرت به سان رستم دستان نهفته بود

        با نعره اش سپاه عدو را شکسته بود
        در عرصه ی جهاد، دمی او نخفته بود

        رهبر میان معرکه و خفته لشگری!
        در پشت کاخ سبز، فقط ماند، حیدری

        یاران خفته، ساقی صد شوکران شدند
        سردارهای خسته، سر نهروان شدند

        یک گام مانده بود و ندیدیم سر به دار
        ننگ رفاه و جبهه ی حق، نیست سازگار

        ساکت شدند، لحظه خدمت به انقلاب
        «در خرقه شان به غیر منم تحفه ای میاب»(۱)

        این آخور تن است، زمین گیر می کند
        مال حرام، بالاخره گیر می کند

        جاه و رفاه، مرد ، سرازیر می کند
        در نصرت ولیّ خدا دیر می کند

        وقتی خواص رنگ عوامی گرفته اند
        تهدید و کیسه ی زر ِ شامی گرفته اند

        فتنه غبار زد، همه ی آشیانه را
        دشمن سوار شد شتران سه ساله را

        فریاد زد ولی پی عمار انقلاب
        آمد ندای مردم آماده با شتاب:

        «حتی اگر خواص نفهمند فتنه را
        ماییم بهر راه خمینی، گره گشا

        تهران که کوفه نیست علی را صدا کنید!
        یاری برای رهبر درد آشنا کنید!

        مستضعفان تحمّل طغیان نمی کنند
        فکر دو صد، امیر پشیمان نمی کنند

        اصحاب فتنه! اشعثِ قیس عمروعاص ها
        آه ای شریح! مانده عذاب و تقاص ها

        تا از محرم و صفر اسلام زنده است
        این نسل، مثل خسته امیران، نخفته است

        صدها هزار رویش نو تا شکفته است
        دنیا صدای نعره ی ما را شنفته است

        «سید علیّ خامنه ای یاور توایم
        خیبر شکن شویم که ما حیدر توایم»

        «اسلام ناب بیمه شد از شور ناب ما»
        شد بیمه از حضور شما انقلاب ما

        پی شد جمل، معاویه ها لیک، مانده اند
        صدها امیر بسته به دنیا نشسته اند

        بیدار باش! جنگ به پایان نیامدست
        پایان عمر دشمن قرآن نیامدست

        هرگز طمع به کسب غنائم نگیردت
        ورنه غرور فتح به مستی کشاندت

        بیدار باش تنگه بگیریم در احد
        دشمن کمین نشسته، بگرداند آن چه شد

        بیدار! عمروعاص به پاتک نشسته است
        زخمی تر است، چون که ابهّت شکسته است

        تا قلّه غیر چند قدم، ره نمانده است
        در بین راه، فتنه ی دیگر نهفته است

        میزان رهروی ز ولایت، صلاح ماست
        صبر و قیام و نور بصیرت، سلاح ماست

        با خون وضو کنیم و بنوشیم از طهور
        از انقلاب، راه بگیریم تا ظهور

        صادق بیا و دعبل این قوم خسته باش
        اندر پی وصال رفیقان رفته باش

        راه علی و پیر جماران همین ره است
        تنها مسیر شهر شهیدان همین ره است

        (۱) تضمینی از شعر امام خمینی: این جاهلان که دعوی ارشاد می کنند/ در خرقه شان به غیر منم تحفه ای میاب


        آقای میر یزید! لعنت خدا بر تو باد

        سه‌شنبه 29 دسامبر 2009

        اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله

        اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله

        آقای موسوی!
        سلامت نمی‌کنم که سلام دعاست و من دیگر نمی‌خواهم که لحظه‌ای شادی و سلامت در زندگی‌ت باشد! اصلاً نمی‌خواهم لحظه‌ای عمرت به دنیا باشد. نه این‌که فقط برای تو بخواهم؛ نه برای خودم هم می‌خواهم که کاش زمین دهان بگشاید و مرا هم در خود فرو ببرد که چنین شرمنده خدا و پیامبر و اهل‌بیت نباشم که من زنده باشم و این‌چنین اسلام و ارزش‌های انسانی به سخره و هتاکی گرفته نشود.

        خدایا ما را ببخش که زودتر از این در دهان این انسان‌های شبه انسان نزدیم. خدایا ما را ببخش که در برابر ظلم کوتاه آمدیم و هتاک‌ها جری‌تر شدند. خدایا ما را ببخش که احکام تو را بر اینان جاری نکردیم. خدایا مارا ببخش که اجازه دادیم حق مظلومان توسط این نامردمان نقض شود و اقدامی علیه‌شان نکردیم…

        حرمت عاشورا را هم شکستید. حرمت امام حسین را هم نگاه نداشتید. عزاداران حسین‌بن‌علی را سنگ‌باران کردید و باز هم در چهره حق به خود می‌گیرید؟ کدام ارزش اسلامی و انسانی نبود که لجن مال شما و یاران‌تان نشد؟ شما خواستید خدا را هم حذف کنید که نشد: یریدون لیطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره ولو کره المشرکین: خواستند نور خدا را با دهان‌های‌شان خاموش کنند، اما خدا خود حافظ و تمام‌کننده‌ی نور است، هرچند که کافران آن را نپسندند.

        یادتان هست که پاره‌کردن عکس امام خمینی را به گردن مخالفان خود انداختید و خود را از آن مبرا دانستید؟ همان روز داد زدیم که واقعاً یاران خود را نمی‌بینید که چگونه هر روز در وبلاگ‌ها و سایت‌ها و شعارها راه و اندیشه و شخصیت امام را وهن می‌کنند و شما انگار صم و بکم و عمی نظاره‌گر بودید و فقط شک می‌کردید و مشکوک می‌دانستید!

        دیدید که دیروز پیروان شما نه فقط عکس خمینی را پاره کردند که همه‌چیزشان عکس ِ خمینی شده بود. دیدید که پارچه‌نوشته‌هایی که نام حسین بر آن بود را چگونه به آتش و تیغ پاره کرده و به آتش می‌کشیدند؟ دیدید که باز هم بانک و ساختمان‌های دولتی و خصوصی را به آتش کشیدند؟ به کیوسک تلفن، صندوق صدقات و تابلو نام خیابان هم رحم نکردند! باز هم بگوئید که ما نبودیم! خدا بر عذاب‌تان بیفزاید و آتشی بس عظیم روزگارتان را به آتش بکشد که نه رحم بر مردم می‌کنید و نه بر ارزش‌های الهی!

        آقای میر یزید!
        بدانید که نه من و نه هیچ‌کدام از کسانی که حسینی و علوی و مهدوی می‌اندیشیم، دیگر با تو کاری نداریم و آنچه مطالبه می‌کنیم برخورد قاطع با تو و حامیان توست. باید به بدترین شیوه با شما برخورد شود. شما لیاقت مماشات حکومت را ندارید.

        آقای میر یزید! لعنت خدا بر تو باد! نامت هرچه می‌خواهد باشد؛ حتی حسین هم که باشی، چه صدام حسین، چه باراک حسین و چه شاه حسین اردنی؛ بدان که چون با حسین مخالفی یزید هستی!
        از این پس مخاطب شما نیستید که حکومت است! تو ارزش سخن گفتن هم نداری! آقای آملی لاریجانی ما چشم امید‌مان به شماست که فارغ از هو و جنجال سیاست‌مداران حرفه‌ای به تکلیف شرعی و قانونی‌تان عمل کنید و هرکس را در هر مقامی که هست، به دلیل تخطی از قانون محاکمه کنید. ما هیچ از شما نمی‌خواهیم جز اجرای قانون بر قانون‌شکنان.

        «مه فشاند نور و سگ عو عو کند
        هر کسی بر طینت خود می‏تند

        چون تو خفاشان بسی بینند خواب
        کاین جهان ماند یتیم از آفتاب

        کی شود دریا زپوز سگ نجس
        کی شود خورشید از پف منطمس

        در شب مهتاب مه را بر سماک
        از سگان و عوعو ایشان چه باک»


        می‌بینید که پیمان‌های خدا شکسته شده و نگران نمی‌شوید!

        شنبه 19 دسامبر 2009

        imam husein

        بخشی از خطبه امام حسین علیه‌السلام در منا، در جمع خواص جامعه اسلامی

        شما ای گروه نیرومند! دسته‌ای هستید که به دانش و نیکی و خیرخواهی معروفید، و به وسیله‌ی خدا در دل مردم مهابتی دارید که شرافتمند از حساب می‌برد و ناتوان شما را گرامی می‌دارد و آنان که هم درجه شمایند و بر آنها حق نعمتی ندارید، شما را بر خود پیش می‌دارند، شما واسطه‌ی حوایجی هستید که از خواستارانشان دریغ می‌دارند و به هیبت پادشاهان و ارجمندی بزرگان در میان راه، گام برمی‌دارید. آیا همه اینها از آن رو نیست که به شما امیدوارند که به حقّ خدا قیام کنید؟ اگر چه از بیشتر حقوق خداوندی کوتاهی کرده‌اید از این رو حق امامان را سبک شمرده، حقوق ضعیفان را تباه ساخته‌اید و به پندار خود حقّ خود را گرفته‌اید. شما در این راه نه مالی خرج کردید و نه جانی را برای خدا که آن را آفریده به مخاطره انداختید و نه برای رضای خدا با عشیره‌ای درافتادید، آیا شما به درگاه خدا بهشت و همنشینی پیامبران و امان از عذاب او را آرزو دارید؟

        ای آرزومندان به درگاه خدا! من می‌ترسم کیفری از کیفرهای او بر شما فرود آید، زیرا شما از کرامت خدا به منزلتی دست یافته‌اید که بدان بر دیگری برتری دارید و کسی را که به وسیله‌ی خدا (بر شما) شناسانده می‌شود گرامی نمی‌دارید با اینکه خود به خاطر خدا در میان مردم احترام دارید، شما می‌بینید که پیمان‌های خدا شکسته شده و نگران نمی‌شوید با اینکه برای یک نقض پیمان پدران خود به هراس می‌افتید. می‌بینید که پیمان رسول خدا(ص) خوار و ناچیز شده و کورها و لال‌ها و از کار افتاده‌ها در شهرها رها شده‌اند و رحم نمی‌کنید، و در خور مسئولیت خود کار نمی‌کنید و به کسانی که در آن راه تلاش می‌کنند وقعی نمی‌نهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسوده‌اید. همه اینها همان جلوگیری و بازداشتن دسته‌جمعی است که خداوند را بدان فرمان داده و شما از آن غافلید. مصیبت بر شما از همه‌ی مردم بزرگ‌تر است، زیرا در حفظ منزلت علما مغلوب شدید، کاش (در حفظ آن) تلاش می‌کردید.

        این برای آن است که زمام امور و گذرگاه احکام (یعنی پست‌های کلیدی) به دست عالمان به خداست که بر حلال و حرام خدا امین‌اند و از شما این منزلت را ربودند و آن از شما ربوده نشد مگر به واسطه‌ی تفرّق شما از حقّ و اختلاف شما در سنت پیامبر(ص) با اینکه دلیل روشن بر آن داشتید. و اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا هزینه‌ها (و تعهدها) را تحمل می‌کردید، زمام امور خدا بر شما در می‌آمد و از جانب شما به جریان می‌افتاد و به شما برمی‌گشت، ولی شما ظالمان را در جای خود نشاندید و امور خدا را به آنان سپردید تا به شبهه کار کنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگی دنیا که از شما جدا خواهد شد [آنان را بر این منزلت چیره کرده] بدین‌سان ضعیفان را به دست آنان سپردید که برخی را برده و مقهور خود ساخته و برخی را ناتوان و مغلوب زندگی روزمره کردند، در امور مملکت به رأی خود تصرف می‌کنند و با هوسرانی خویش ننگ و خواری پدید می‌آورند به سبب پیروی از اشرار و گستاخی بر خدای جبار!

        در هر شهری خطیبی سخنور بر منبر دارند که به سود آنان سخن می‌گوید، سرتاسر کشور اسلامی بی‌پناه مانده و دستشان در همه جای آن باز است و مردم بردگان آنهایند که هیچ دست برخورد کننده‌ای را از خود نرانند. آنها که برخی زورگو معاندند و برخی بر ناتوان سلطه‌گر و تندخویند، فرمانروایانی که نه خدا شناسند و نه معاد.

        شگفتا! و چرا در شگفت نباشم که دیار اسلامی در اختیار فریبکاری نابکار و مالیات بگیری ستمگر و فرمانروای بی‌رحم بر مؤمنان است، پس خدا در آنچه ما کشمکش داریم حاکم است و در آنچه اختلاف داریم داوری می‌کند.

        خدایا! تو می‌دانی که آنچه از ما سرزد، برای رقابت در فرمانروایی و نیز دسترسی به مال بی‌ارزش دنیا نبود، بلکه از آن روست که نشانه‌های آیین تو را بنمایانیم و سروسامان بخشی را در سرزمین‌هایت آشکار سازیم تا بندگان ستمدیده‌ی تو آسوده گردند و به فرایض و سنن و احکام تو عمل کنند. و شما (ای مردم!) اگر ما را (در این راه مقدس) یاری نرسانید و در خدمت ما نباشید، ستمگران (بیش از پیش) بر شما نیرو گیرند و در خاموش کردن نور پیامبر شما بکوشند. خدا ما را بس است و بر او توکل داریم و به سوی او بازمی‌گردیم و سرانجام به سوی اوست.

        ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
        برای صدها بار خواندن و درس گرفتن متن کامل را با ترجمه استاد رحیم‌پور ازغدی بخوانید


        بیانیه وبلاگ‌نویسان در محکومیت اهانت به امام خمینی (ره) و وقایع اخیر

        سه‌شنبه 15 دسامبر 2009

        قرائت بیانیه در نشست اعتراض‌آمیز وبلاگنویسان

        قرائت بیانیه در نشست اعتراض‌آمیز وبلاگنویسان

        بسم الله الرحمن الرحیم

        فتنه‌ها با تلخی ِ خواسته‌ها وارد می‌شوند و خون‌های تازه را می‌دوشند، نشانه‌های دین را خراب، و یقین را از بین می‌برد … سعی کنید که پرچمدار فتنه‌ها و نشانه‌های بدعت‌ها، شما نباشید و آنچه را که پیوند امت اسلامی بدان استوار و پایه‌های طاعت بر آن پایدار است بر خود لازم شمارید. و شما را به خدا، بر یاری ستمدیده بشتابید و نه ستمگر. از گرفتار شدن به دام‌های شیطان، و قرار گرفتن در وادی دشمنی‌ها بپرهیزید، و لقمه‌های حرام به شکم خود راه ندهید. شما برابر دیدگان خداوندی قرار دارید که گناهان را حرام کرد و راه بندگی و اطاعت را آسان فرمود. نهج‌البلاغه – خطبه ۱۵۱

        در ماه‌های پس از انتخابات شاهد بودیم که جریان شکست‌خورده در چند انتخابات اخیر دست به زورآزمایی با نظام اسلامی و اکثریت مردم ایران زد و رقابت انتخابات را به اعتراضات خیابانی و اغتشاش و سلب امنیت و آرامش بدل کرد. قانون‌شکنی‌ها و بی‌اخلاقی‌ها (با شعار تقلب و ادعای ادب!) قانون و حق و حقیقت را پایمال کرد و رأی توده‌های ملت را نادیده گرفت. و می‌بینیم که اکنون وقاحت را به جایی رسانده‌اند که علناً به امام خمینی (رحمت الله علیه) توهین می‌کنند.
        شعار قانون‌مداری می‌دهند، اما نمی‌پذیرند که اقتضای قانون‌مداری این است که در مواردی که قانون با منافعِ شخصی ِ ما موافقت نداشته باشد، به آن تمکین کنیم، نه آنکه در آن زمان که سفره‌ی قدرت برای ما گشوده است، از آن بخوریم و زمانی که این دیگ برای دیگری بجوشد، باید این دیگ را سرنگون کنیم و بر زمین بریزیم. این نشانه دیکتاتوری است.
        امروز شعار «مرگ بر دیکتاتور» شان گوش فلک را کر کرده است، اما یادمان نرفته است که همین افراد به دنبال اختیار تام در جایگاه نخست‌وزیری بوده‌اند، ریاست جمهوری مادام‌العمر را برای خود می‌خواستند و یا لوایحی به مجلس فرستاده‌اند که اختیاراتی فراتر از قانون اساسی به آنها داده شود. اگر این‌ها نشانه‌های خوی دیکتاتوری نیست، پس چیست؟
        روزی خود را «خط امام» خوانده‌اند و عکس امام را بر سر نیزه زده‌اند و روزی دیگر عکس امام را پاره می‌کنند و زیر پا می‌گذارند. تاریخ اسلام برای ما الهام‌بخش است که کسانی که قرآن بر سر نیزه‌ها می‌کنند، همان‌ها در روزگاری دیگر قرآن ناطق را پامال ِ سم اسبان می‌کنند. مسجد و قرآن را به آتش می‌کشدند (مسجد لولاگر و مسجد دانشگاه شیراز)، اما می‌دانند که تا زمانی که مردم در راه ولایت هستند، نمی‌توانند به فتنه‌ها دچار کنند.
        امروز می‌خواهند به نام دین سبز، با اندیشه‌های امام معارضه کنند. اما ما با اسلام آریامهری، اسلام ابوسفیانی و اسلام تحجر مخالفیم. اسلام آمریکایی و قرائت سکولار از اسلام را هرگز برنمی‌تابیم. مهم‌ترین دستاورد مبارزات این ملت برای به سرانجام رساندن انقلاب اسلامی، حاکمیت اندیشه اسلامی بود. اما افرادی که هرگز سابقه مبارزه در زمان اختناق شاهنشاهی را نداشته‌اند، به سبب مسئولیتی که در دوران حیات امام داشته‌اند، امروز مدعی همه‌چیز شده‌اند و می‌خواهند دستاوردهای انقلاب این ملت را از بین ببرند و اندیشه‌های غربی و اسلام آمریکایی و آریامهری را حاکم کنند. به قول شهید بهشتی:
        «اسلام آریامهری، اسلامی بود که مسجدها تر و تمیز و آباد می‌شدند، کاشی هم می‌شدند، فرش و قالی هم می‌شدند، اجتماعات هم بود، عاشورا هم بود، تاسوعا هم بود، ماه رمضان هم بود، نام اسلام هم بود، رادیو هم قرآن می‌خواند، شب‌های ماه رمضان هم دعای سحر می‌خواند، ابوحمزه می‌خواند، مناجات می‌خواند، اما نظام، نظام اسلامی نبود. برای ما مسأله این است که وقتی می‌گوئیم «با اسلام» این «با اسلام» ِما با «با اسلامی»که دیگران می‌گویند فرق دارد. «با اسلام» ما یعنی این‌که همه این مواهب بر اساس حاکمیت اسلام است و این‌که قانون اسلام باید حاکم شود.» (کتاب ولایت، رهبری، روحانیت – صفحه ۲۷۷ و ۲۷۸)
        ما انتساب به امام را -به هر سبب و نسب و جایگاه که باشد- ملاک حقانیت نمی‌دانیم. چرا که آن روح خدا، امام خمینی روحی‌فداه بر نظامات موروثی و طبقه‌ای خط بطلان کشید و ما فرزندان معنوی همان مرد الهی هستیم و هرگز به دوران پیش از انقلاب اسلامی برنخواهیم گشت. ما از پیمودن راه امام پشیمان نیستیم که بخواهیم از آن عدول کنیم و سر به دامان شرق و غرب ببریم.
        امروز با ادعای وصایت یا وراثت از امام، متولیانی برای خط امام پیدا شده‌اند که هیچ ارتباطی با اندیشه امام ندارند. امروز این افراد به دنبال نوعی سلطنت موروثی هستند و هرگز اندیشه‌ی امام برای آنها ملاک نیست و اگر روزی هم برمی‌آشوبند، از نفی اندیشه امام نیست که از نقد به فرزندان امام است. اما امام ِ ما این نحوه‌ی حکومت و ارزش‌گذاری را نفی کرده است. در اسلام حق و باطل، خود ملاک هستند و نه افراد مدعی ِ آن! درباره امام هم می‌گوئیم که افراد مدعی خط امام به جای تأکید بر عنوان نخست‌وزیر امام یا منصوب امام یا نماینده امام، باید با اندیشه امام محک بخورند. امروز شاهدیم که  مطرودین و محذوفین از سوی امام و کسانی که از امام سیلی خورده بودند، ذیل یک پرچم مدعی خط امام شده‌اند. امروز باید مواظب بود تا ظواهر و شعارها ما را از توجه به ذات و باطن ِ باطل این جریان دور نکند.
        بنیان‌های اندیشه‌ی امام، ولایت فقیه و حضور مستمر دین در حاکمیت، مبارزه با طاغوت (هر حکومتی غیر از حکومت اسلام)، مبارزه با تحجر و اسلام سلطنتی و آریامهری، مبارزه با اشرافیت و کاخ‌نشینی، صدور انقلاب و هسته‌های مقاومت، حمایت از فلسطین و لبنان و جهاد علیه کفر و طاغوت، عدالت‌خواهی و آزادی‌خواهی، جمهوری اسلامی، مردم‌محوری به جای نخبه‌محوری (اعم از حوزوی و دانشگاهی)، توجه به جبهه‌ی جهانی مستضعفین، استقلال‌طلبی از شرق و غرب و نیز استکبار ستیزی بوده است. امروز باید با این محک، مدعیان را سنجید.
        ما وبلاگ‌نویسان و فعالان فضای مجازی، جریان ضدانقلابی موجود در فضای مجازی، وبلاگستان و شبکه‌های اجتماعی را محکوم می‌کنیم. تحرکات ضداسلامی، ضدانقلابی، ضداخلاقی و ضدمردمی‌شان را دیده‌ایم و این مسئولیت ما را بیشتر می‌کند. از یک سو باید به خودسازی و کسب بصیرت اهتمام کنیم و از سوی دیگر، دیگران را به اخلاق اسلامی و بصیرت دعوت کنیم. باید آگاهی‌بخشی را وظیفه خود بدانیم و بدانیم که ضعف و سستی ِ ما در مسیر الهی، آینده ما را به گونه‌ای دیگر رقم خواهد زد: «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»
        امروز وظیفه ماست تا با هر ابزار ادبی، فرهنگی، هنری و روشن‌گرانه در برابر فتنه‌افکنی‌ها ایستادگی کنیم. باید حقیقت اسلام ناب را برای مردم بیان کنیم و در این موقف تاریخی تکلیف خود را به درستی انجام دهیم.
        امروز بر همگان لازم است تا ولایت فقیه، این میراث سترگ امام خمینی (رحمت الله علیه) را پاس بدارند و آن را تمیز جریان حق و باطل بشمارند. بدانیم که حتی اگر همچون عمارها به ساده‌لوحی هم متهم شویم، تا زمانی که دست در دست ولایت داریم، خداوند سبیل هدایت را بر ما آشکار می‌کند.
        البته همان‌گونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند ما ترسی از این جریان نداریم. آینده برای ما روشن است. ما معتقدیم درافتادن این‌ها با امام به زوال سریع‌تر و انزوای بیشترشان منجر می‌شود. این‌افراد ریشه‌ای در میان ملت ندارند و هرچه بخواهند در میان ملت مسلمان ریشه‌دوانی کنند، به ریشه‌کنی کامل نزدیک‌تر می‌شوند. درخت حیات طیبه‌ای که امام در میان ما کاشت، ریشه‌اش در زمین ِ دل‌های ما مستحکم است و هر روز شاخه‌های بیشتری در آسمان خواهد داد و شرق و غرب عالم را در بر خواهد گرفت.
        ان شاء الله