تریبون مستضعفین فلیتر شد…
منبع: سیدعباس
تا همین چند روز پیش ایمیل ملیم باز نمیشد. اما دیروز با کمال تعجب دیدم به ایمیلم دسترسی دارم و صاحب ایمیل meftah [@] iran.ir هستم.
در اولین بررسی معلوم شد که نرم افزار مورد استفاده در ایمیل ملی Postfix است و اینترفیس وبی آن نیز در حقیقت نسخه فارسی شده Roundcube Webmail است که هر دو نرمافزار خارجی است.
نکته دیگر هم اینکه شما با استفاده از این ایمیل ِ ملی میتوانید به جیمیل خود نیز دسترسی داشته باشید و آن را از آدرس iran.ir چک کنید. از این طریق که در بخش تنظیمات ایمیل ملی، بخش مدیرین حساب را برگزیده و مشخصات جیمیل خود را وارد کرده، میزبان IMAP را به صورت Google Mail قرار دهید و تأیید کنید. حالا احتمالاً میتوانید جیمیل خود را در اینجا ببینید.
پینوشت: من خودم این راه حل را نیازمودم. اما قاعدتاً جواب میدهد. کمی شک دارم که پسورد جیمیلم را در این سرویس وارد کنم. هنوز نتوانسته ام به سرویسهای میهنی اطمینان کنم. تا چه پیش آید…
ما پای انقلاب اسلامی ایستاده ایم، حتی بدون ایمیل!
یک. چند وقت پیش با وبلاگنیوز مصاحبه کردم و گفتم که فیلتر شدن وردپرس نادیده گرفتن حقوق کاربران این سایت است؛ کسانی که در این سایت تولید محتوا کرده و وبلاگ یا وب سایت خود را ذیل این سایت بنا کردهاند. البته این حرف هم مثل بقیه انتقاداتی که به مدیریت فضای مجازی در کشور وارد میشود، شنیده نشد. حالا چند روزی است که دسترسی میلیونهای ایرانی به ایمیل هم قطع شده است. انتقادات شدت یافته است. اما کسی توضیحی در این باره به کاربران نمیدهد.
دو. من واقعاً اعتماد به نفس مسئولین را تحسین میکنم که این چنین با زندگی مردم بازی میکنند و اصلاً عین خیالشان هم نیست که زندگی روزمره مردم با اینترنت عجین شده است. بخشی از تجارت و تبادلات اداری یا مالی یا فرهنگی بر بستر ایمیل رخ میدهد. ارتباطات خانوادگی یا دوستانه از طریق ایمیل رخ میدهد و آگاهی از اوضاع و احوال از این طریق رخ میدهد. اما آیا مسئولین فیلترینگ یا مسئولین نهادهای امنیتی به این موضوعات توجهی دارند؟
سه. آیا حق دسترسی به اطلاعات، حق ارتباط و حق دسترسی به اینترنت از حقوق کاربران اینترنت است؟ شاید نتوان به فوریت گفت که دسترسی به اینترنت جزء حقوق انسان بماهو انسان باشد، اما قطعاً می توان گفت که دسترسی به اطلاعات حق اوست، چرا که او مالک اطلاعات است و دولت جز در مواردی که امنیت ملی (با تفسیر مضیق از این مفهوم) تهدید شود، نمیتواند دسترسی به اینترنت را محدود کند. و البته این محدودیت باید به حداقل باشد و دارای دلایل منطقی و اعلام شده باشد. اعمال حق دولت در اعمال محدودیت باید به گونهای باشد که کمترین ضرر را به حال کاربران داشته باشد، کاربرانی که بدون نقض قوانین ملی میخواهند از اینترنت استفاده عادی خود را داشته باشند.
چهار. من با فیلتر شدن وردپرس مخالف نبودهام. با فیلتر شدن گوگل و جیمیل و ایجاد ایمیل ملی هم مخالف نیستم. اما این که این موضوع و شیوهی اعمال آن اعتراض نداشته باشم هم نیست. رفتار عاقلانه محافظهکاری یا عقبنشینی در برابر دشمن نیست. اما برخی مسئولین از یک موضوع که در همه دنیا عادی تلقی میشود بحران میسازند. مثلاً امری که میتواند منطقی تلقی شود، را چنان در خفا و به شیوههای اعصابخردکن اجرا میکنند که همه افراد بیطرف را هم به موضع بیندازند و به مخالفت وادار کنند! انگار این مخالف سازی و معاندسازی جزء لایتغیر برنامههای مدیریتی است.
پنج. جای خالی کاربران فضای مجازی در تصمیم گیری و تصمیم سازی برای فضای مجازی بسیار احساس میشود. تعدادی مدیر که بسیاری از آنها طعم زحمت کشیدن و وبلاگ نوشتن و خون دل خوردن را نچشیدهاند، به راحتی دستور به بسته شدن و حذف میدهند. به راحتی برای اعمال محدودیتهای گاهاً غیرمنطقی اجازه صادر میکنند. متاسفانه این تصمیمات در حالی اتخاذ میشود که مجری بسیاری از این سیاست ها، کاربرانی هستند که این تصمیمات را موجه نمیدانند و این آغاز تقابل میان مدیران و فعالان است و از قبل نتیجه تصمیمات ِ پشت دربهای بسته معلوم است.
شش. از همه اینها گذشته، بسیاری از تصمیمهای اتخاذ شده به اطلاع مخاطبان و کاربران نمیرسد. چه اشکالی دارد که مصوباتی که متضمن حق یا تکلیف یا وضعیت جدید برای کاربران است به اطلاع آنها برسد؟ نه تنها اشکالی ندارد، بلکه وظیفهی دولت است تا تصمیمات خود را به اطلاع برساند و حتی باید آن را مدلل و منطقی نشان دهد. دولت حق ندارد رفتار خود را بیمنطق نشان دهد. این را از آن جهت میگویم که مدیران و تصمیم گیران عرصه فضای مجازی، مالک انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی نیستند و حق ندارند با تصمیمات خود و ایجاد نارضایتی مردم را در مسیر انقلاب اسلامی ناامید کنند. آنقدر اوضاع مسخره است که با ادعای مضحک اشکالات را به مردم برمیگردانند. اما آیا کسی برای رساندن اطلاعات صحیح به مردم این قدر دغدغه دارد؟
هفت. ما پای انقلاب اسلامی پای جمهوری اسلامی ایستادهایم. ما اینترنت را به عنوان ابزاری برای انتقال پیام انقلاب اسلامی به کار خواهیم گرفت. ما نمیگذاریم که -با برخی ادعاها و دلایل نه چندان موجه- راهکار صدور انقلاب به شیوه مردمی بسته بماند و تنها به ابزار دیپلماسی رسمی بسنده شود و راه مردم برای گفتگو با مردم دنیا بسته بماند. ما نمیخواهیم با اینترانت ملی، با نگاه محافظهکارانه، دور خودمان دیوار بکشیم. ما پای انقلاب اسلامی ایستادهایم. با تصمیمات غیرمنطقی و روشهای ناصواب خودتان را از خط انقلاب دور نکنید.
_______________________________
همچنین بخوانید:
تکرار این جمله تکرار مکررات است، اما باید باز هم یادآور شد که غرب هرگز دغدغهی حقوق بشر را نداشته و ترور و کشتار را هم با ملاکهای دوگانه ارزشگذاری میکند و انسان غربی را بر دیگران برتری داده و نژادپرستی مدرن را رواج داده است. بگذارید مثالهایی بیاورم:
یک. حملهای با مبداء ناشناس به دو برج در ایالات متحده صورت میپذیرد که چند هزار قربانی دارد. همین اتفاق -با همه سئوالات و ابهامات- توجیهگر جنگ علیه مردم افغانستان میشود. جنگی که قربانیان آن میلیونی هستند. یعنی حداقل هزار برابر بیشتر قربانی میگیرد و این اتفاق با عنوان دخالت بشردوستانه و با عناوین حقوق بشری تزیین میشود…
دو. آمریکا ادعا میکند در عراق سلاحهای نامتعارف و کشتار جمعی وجود دارد. میلیونها قربانی از مردم عراق میگیرد و میکشد و زخمی میکند و بیآنکه دلیلی بر ادعای خود ارائه کند، سالها این کشور را اشغال میکند و ناامنی در این کشور را به اوج میرساند و آن را رها میکند.
سه. سازمان ملل متحد احتمال دخالت ایران در ترور سفیر عربستان را محکوم میکند، اما هیچکس درخواست ترور سرداران و بزرگان ایرانی را محکوم نمیکند و آن را در چارچوبهای حقوق بشری تزیین میکنند و اگر قابل توجیه نباشد، از آن غمض عین میکنند. و حتی ترورهای دانشمندان ایرانی را تائید میکنند.
چهار. اسلام ستیزی با این عنوان که اسلام طرفدار ترور است، ترویج میشود. مثال عینی وجود ندارد. بیشتر ِ ترورها به دست غیرمسلمانها رخ میدهد. اما قاطبه رسانههای غربی برای همراه نشان دادن تروریسم و اسلام تلاش میکنند. نمونهاش همین انفجارهای اخیر در نروژ که به دست یک اسلامستیز رخ داده بود. اما کدام رسانه به خاطر دروغهایی که به مسلمانان نسبت داده بود، عذرخواهی کرد؟
این چند مقدمه را گفتم تا یک نمونه ایرانی را تشریح کنم:
آرش آبادپور (کمانگیر) سر در وبلاگ خود نوشته است: «بترسیم از زمانی که کشتن آدمیزاد در جامعه عادی شود». خب این جمله زیبا را این طور باید کامل کرد که وی پژوهشگری است که در کتابخانه آقای جورج بوش پژوهش میکند و در خانه آزادی کمک میکند تا بتواند براندازی نرم کند! پای صحبت آقای بوش مینشیند تا نشان دهد شاگردان ایرانیاش خوب درس گوش میکنند.
هنوز معلوم نیست. ترور یک ایرانی رخ میدهد. یک غیرنظامی تنها به جرم اینکه غرب از کار او خوشش نمیآید کشته میشود. کمانگیر مطلبی مینویسد و تلویحاً آن را توجیه میکند و حتی در نوشته های بعدی با تاکید مینویسد: «من بهعنوان یک وبلاگنویس دربارهی این ترور نوشتم و زشتی آنرا بهطور صریح گوشزد نکردم.» مینویسد که این خون برای آرمانهای مبهم ریخته شده است. مییسد این رویارویی بیطرفدار است و سعی میکند بیآنکه این رفتار را تقبیح کند، تلقین کند که مردم در برابر این ترور بیتفاوت هستند.
دانشطلب قبلاً درباره آرش کمانگیر خوب نوشته بود:
«کمانگیر (آرش آبادپور) یک لیبرال عقب مانده است که برای ارزشهای نخنمای قرن نوزدهمی سینه چاک میدهد و عزاداری برگزاری میکند، تیم کفنپوش راه میاندازد تا برای حفظ جان قاتلین مرزبانان ایرانی اعتراض کنند، دلسوزیشان را کانالیزه کنند و هرجا منفعتشان اجازه داد از جان یک انسان چیزی ارزشمندتر از شعور یک ملت بسازند و وقتی اتفاقی علیهشان بود ـ اتفاقی مثل کشتار کودکان بیگناه افغان ـ پشت تبلیغات و عقاید عوامانه پنهان شوند که خب! توی جنگ که حلوا پخش نمیکنند، لابد لازم بوده! عمق افکار کمانگیر و امثال کمانگیر را که بکاوید همین است و هرگز از فهم یک شهروند مشنگ آمریکایی که پای فاکسنیوز چیپس میخورد و با شنیدن اخبار جنگ افغانستان و عراق سرگرم میشود فراتر نمیرود، فروختن مملکت و مردم خودش را هم بد نمیداند، در ضمن ابدا اهل بحث و منطق نیست، به شدت خودشیفته است و بیمارگونه احساس میکند از بدو تولد در موضع حقانیت قرارگرفته! به قول یک وبلاگنویس نکته سنج جواب دادنش هم طوری است که: انگار داره میگه خوب این عقلش تکمیل نشده، یک کروموزوم کم داره، آدمهای زیادی هم مثل این یا بدتر هستند! ما هنوز با اینها طرفیم و باید آدمشون کنیم چون خودشون نمیفهمن!»
و خرچنگ زاده مینویسد:
«کمانگیر اخلاق را تنها برای شعار و جلب وجهه میپسندد. شاهد این مدعا راهبری هکهای رایانهای و حملات دیداس به سرورهای سایت فارسنیوز و رجانیوز در روزهای پس از انتخابات بود. کمانگیر در مهمانی آقای «بوش»، این عامل کشته و زخمی شدن میلیونها عراقی بیگناه شرکت میکند و نوچگانش نه تنها دم بر نمیآورند که در مقام توجیه نیز بر میآیند؛ حال آنکه هم آنان در هنگام ملاقات خوانندهای چون «افتخاری» با ریاست محترم جمهوری یا هنرمندان با رهبر معظم انقلاب، هیاهوی بیشرمانهشان گوش فلک را کر میکند.»
یک.
نقد نوشته آقای منتظرالقائم در وبلاگش را خواندم. بخش عمده اش همان بود که در گوگلریدر (وابسته به صهیونیستها) منتشر شده بود؛ در همان جایی که به حکم قوانین جمهوری اسلامی ایران فیلتر شده است و شکستن حریم قانون خود داستانی دارد که برادر منتظر القائم باید درباره آن توضیح بیشتری دهند. نمیدانم چرا آقای منتظرالقائم از بنده انتظار داشته اند تا با شکستن فیلتر در فضایی که وابسته به دشمن و زمین دشمن است با ایشان وارد بحث شوم. نمی دانم ایشان اطلاع ندارد یا خود را به نا آگاهی زده است که این نوشته ها به دست دشمن می افتد و …
دو.
بند بالا شوخی کوچکی بیش نبوده است. هم من و هم ابوذر منتظرالقائم و هم خیلی های دیگر یاد گرفتهایم چطور فیلترینگ را دور بزنیم و حرفهایمان را در بستری بزنیم که مال ما نیست. فرق فیسبوک فیلترشده با گوگلریدر فیلتر شده در چیست؟ و چرا آقا ابوذر از تمام فعالیتهای بنده در فیسبوک و فرندفید و هر شبکه اجتماعی فیلترشده مطلع هستند و بارها هم ادعا کرده اند که دارای اکانت های متعدد هستند و چنین به بنده میتازند که چرا در شبکه اجتماعی حضور داریم و فعالیت میکنیم. البته بنده یک اکانت بیشتر ندارم.
سه.
بحث با نویسنده وبلاگ پاسداران را فقط کسی میفهمد که آن را تجربه کرده باشد. آقای منتظرالقائم چنان روحیهای برای بحث دارند که در کسی در عمرم ندیدهام. خلوص نیت ایشان را هم منکر نیستم که اگر چنین کنم راه به خطا رفتهام. اما عدم آشنایی به بحث دوستانه و منطقی و گاه توسل به مغالطات و سفسطه راه بحث با ایشان را میبندد. برداشتهای غلط و متناقض با سخن گوینده گاه چنان میشود که ترجیح میدهم در بحث با ابوذر سکوت کنم تا به دعوا نکشد. نمونه بارز این شیوه هم این است که ایشان در پست بعد از آن مطلب مدعی شده است که: به فردانیوز از بالا گفته شده است که مطلب را بردارند. در حالی که بعد از انتشار مطلب سردبیر فردانیوز با بنده تماس گرفت و درباره مطلب نظر بنده را جویا شد و خواست آن را حذف کند. بنده مخالفت کردم و گفتم که دوستی با بنده نباید باعث شود که آن سخنان منتشر نشود و این موضوع را باید با سازوکارها و سیاستهای خود بسنجند. ساعتی بعد که مطلب را مشاهده کردم به آنها گفتم که من فکر میکردم که مطلب همان است که علیه بنده تنظیم شده است. اما انتقادات به آقای زائری را ندیده بودم. مدیرمسئول فردانیوز هم بعد از شنیدن سخنان بنده گفت که خود نیز بر همین نظر بوده است که آن را حذف کند.
آقای منتظر القائم همچنین نوشته خود را فراموش کرده است و بر میآشوبد که نامی از زائری نیاورده است. اما بند ششم از نوشته ایشان کاملاً صریح نام از آقای زائری آورده است. البته بندهای قبلی هم چنان صریح است که هر آدم آشنا به موضوعات فرهنگی را به این موضوع رهنمون میسازد که چه کسی منظور نظر است.
نویسنده وبلاگ پاسداران اینها را مقدمه میکند تا بگوید بالاتریهایی که دستور دادهاند مطلب ایشان حذف شود را اگر رها کنند، در بوستانهای تهران تکنو میگذارند و … خجالت آور است که کسی خود را مسلمان بنامد و چنین دروغ و تهمتهایی به هم ببافد. و شرم نکند و عذرخواهی نکند.
چهار.
بحث با آقای منتظر القائم هیچ وقت نتیجهای نداشته است. ترجیح میدهم سکوت کنم. هرچند سکوت را حمل بر موافقت میکند. شبی که برنامه راز پخش شد حدود ساعت سه بامداد زنگ زد که آقای غریب رضا و خانم شریعتمدار به اشتباهات خود پی برده اند و حالا نوبت به تو رسیده است. من حرفهایش را شنیدم و متعرض نشدم. فردا با بنده تماس گرفت که بنده با تهیه کننده برنامه راز حرف زده ام و حالا که هر سه نفر پذیرفته اید که اشتباه کرده اید، در یک برنامه دیگر حاضر شوید و عذرخواهی کنید! جا خوردم. اما بیتوجه به حرفهای ایشان شنونده بودم. آن قدر بحث ادامه یافت که بنده پای تلفن خوابم برد، اما ایشان همچنان ادامه داد… همین موضع را در اینترنت طرح کرد که هر سه نفر به اشتباهات خود پی برده اند. ترجیح دادم باز سکوت کنم تا اینکه فهمیدم که این موضوع در مورد آقای غریب رضا و خانم شریعتمدار هم به همین نحو است که سکوت شان را حمل بر موافقت کرده است. سکوت را جایز ندانستم و به این روند اعتراض کردم. ایشان را با لحنی عصبانی این مطلب نقدگونه را نوشت و در شبکه اجتماعی گوگلریدر (که وابستگی اش به غرب و صهیونیزم چندان ناپیدا نیست) منتشر کرد و خواست که در همان جا بحث ادامه یابد.
پنج.
فارغ از تندی ابوذر نوشتم که قائل به درگیری در فضای عمومی نیستم و آرام آرام پاسخ نوشته ها را مینویسم. البته آقای منتظرالقائم تنها یک بخش از دو بخش از سخنان بنده را پاسخ فرمودند و بخش عمده را فروگذاشته بودند. اما همان میزان از مطالب را که توضیح دادم، فهمیدم که همکلامی با ایشان جز خستگی و فرسایش چیزی ندارد. نگاه امنیتی و تند و غیرفرهنگی ایشان و اندیشه مهندسی ایشان که همه چیز را با عینک صنعت و ماشین می بینند، باعث می شود که نشود با ایشان گفتگو داشت. حالا هم که بعد از آن توضیحات نوشته است که از آن مطالبی که نوشته بودم بخشی به پذیرش سخنان ایشان اختصاص داشته و مابقی هم مغالطه است. خدا همه را هدایت کند و بر صراط حق نلرزاند.
شش.
در غیرمنطقی بودن ادامه بحث با ابوذر همین بس که در همین نوشتار به چندین دروغ ایشان اشاره کردم:
یک- نام نبردن از آقای زائری در متن خود
دو- دستور از بالا برای برداشتن مطلب از سایت فردا
سه- چندین بار دروغ گفتن درباره اینکه ما از حرف خود برگشته ایم
چهار- اینکه متن مختصر بنده مشتمل بر پذیرش اشتباه مابقی مغالطه بوده است
آیا ادامه بحث منطقی است؟
حضور در برنامه راز فرصت مغتنمی بود برای بیان دغدغه های بسیاری از دوستان در فضای مجازی که به طور کاملاً غیرمنتظره در آن حاضر شدم. ظهر اولین تماس برای حضور در برنامه گرفته شد و تا حضور شبانه در این برنامه چند ساعتی بیشتر فرصت نبود. اما بخش عمده انتقادات و مباحث پیش از این هم طرح شده بود. چه در دیدار سال گذشته با وزیر ارشاد که برادرمان آقای صرامی هم حاضر بود و چه در نقد فیلترینگ در نشریه مزین پنجره که آن هم به رویت برادر صرامی رسیده بود. حرفهایی هم نبود که فکر نشده باشد.
اما یکی از دوستان با بی تقوایی هرچه تمام تر در اینترنت نوشته بود که هر سه نفر منتقد سیاست های رسمی (یعنی بنده و خانم شریعتمدار و حاج آقا غریب رضا) از سخنان خود در برنامه عقب نشسته ایم و به اشتباه بودن مواضع خود اذعان کرده ایم. بنده ابتدا فکر میکردم که این سخن کذب فقط درباره بنده است. اما فهمیدم که دو بزرگوار دیگر هم همنظر با بنده هستند. تاکید مجدد میکنم که مباحث مطروحه در این برنامه چیزهایی نبوده است که از آنها عقب نشسته باشیم.
دوستان ِ دیگری طرح کرده بودند که مباحث از قبل هماهنگ شده بود و حضور آقای حریری هم از قبل برنامه ریزی شده بود. من فقط درباره خودم می دانم که ظهر از این برنامه مطلع شدم و مدتها بود که آقای حریری را ندیده بودم و حتی فکر میکردم در ایران نیستند. وقتی صدایش را شنیدم خیلی جا خوردم و البته خوشحال شدم. این خوشحالی در چهره بنده پیدا بود. و سخنم را بعد از این تماس اینگونه آغاز کردم که «خوشحال شدیم سخنان آقای حریری رو شنیدیم…» اما ذهن های بدبین داستان دیگری می سازند.
بگذریم. به نظرم برنامه خوبی بود. برای اولین بار این مباحث در یک برنامه زنده تلویزیونی طرح میشد. حس پاسخگویی در آقای صرامی و حس مطالبه گری در سایر اعضای این برنامه مناظره گونه قابل تقدیر بود. هرچند شاید میشد برنامه به گونه بهتری باشد و اشکالاتی از آن مرتفع باشد. اما بیشتر دوستانی مجازی که برنامه را دیده بودند آن را پسندیده بودند. حتی انتقاداتشان بیشتر بر این بود که چرا بیشتر نقد نکردی و چرا بقیه حرف ها را نزدی. و البته کسانی هم بودند که نقد داشتند. اما مخالفین حرفهایم بسیار کمتر بودند و البته از انتقاداتشان ممنونم. امیدوارم این برنامه بتواند در این حوزه برنامه دیگری هم داشته باشد و راز دیگری از دنیای رازآلود مدیریت فضای مجازی در ایران را هویدا کند.
————————-
برای کسانی که این برنامه را ندیده اند، گزارش تفصیلی، گزارش تصویری و نیز فیلم کامل آن جلسه هم اکنون بر روی اینترنت موجود است.
چند روز پیش اردو-همایش وبلاگنویسان با موضوع عفاف و حجاب برگزار شد. این گردهم آیی بزرگ نکات مثبتی را در خود داشت که اهم آن را ارتباط و دیدار وبلاگنویسان می توان دانست. اما این حداقل است. چند نکته در حاشیه این گرد هم آیی ۳۰۰ نفره به نظرم محل تامل است:
یک- مشارکت ناطلبی: هرچند در امور اجرایی مشارکت افراد خوب بود اما در امور محتوایی اجازه ورود برای شرکت کنندگان در اردو فراهم نبود. این زمانی خود را جدی تر نشان داد که خانم آشتیانی دبیر همایش -که البته مسولیتش در صدا وسیماست- اعلام کرد که منشور اخلاقی وبلاگ نویسی را تهیه کرده اند که در انتهای اردو به امضای وبلاگ نویسان خواهد رسید. برای ما سخت بود که کسی که سر رشته ای در این امر ندارد بخواهد از این فرصت بهره ببرد و خود به تنهایی چنین ادعایی کند و وبلاگ نویسان را هم به مشارکت نطلبد!
دو- راه نامعلوم/هدف نامشخص: به عنوان کسی که از در جلسه شورای سیاست گذاری اردو بودم و در بخشی از اردو هم حاضر بودم به نوعی تشتت و عدم تعیین هدف و راهبرد برخوردم. یعنی مشخص نبود هرکس از این اردو چه هدفی دارد. البته من سود خود را از گعده های شبانه بردم و البته از سخنرانی دکتر اسماعیلی بهره مند شدم. برای من همین کافی ست. اما مدیران به دنبال چه بودند؟ حاصل شد؟
آخرش هم نفهمیدیم این چیزی که ما شرکت کردیم اردو بود یا همایش. کسی پاسخی ندارد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
ولایتپذیری و تبعیت از امام عصر از وظائف هر مسلمان است و در عصر غیبت، ولی فقیه عهده دار زمام امور مسلمین است. بر هر مسلمانی واجب است تا تبعیت خود را از ولی فقیه خود، هم به صورت زبانی و هم به صورت عملی اثبات کند.
ما وبلاگنویسان و فعالان فضای مجازی وظیفه خود میدانیم تجدید بیعت خود با ولیفقیه را اعلام کرده و اعلام کنیم که حمایتها و همراهیهای ما با گروهها و مسئولین تا زمانی است که در مسیر ارزشهای الهی و اسلامی گام بردارند. ما با کسی عقد اخوت نبستهایم و مرزهای اعتقادیمان را با تمام وجود حراست میکنیم.
ما معتقدیم که مشروعیت مسئولین نظام وابسته به اجرای احکام اسلامی و تبعیت از نایب عام امام زمان (عج) است و اگر کسی در غیر این مسیر گام بردارد، قرار گرفتنش در آن مسئولیت خلاف شرع و قانون اساسی است. ما از مسئولین میخواهیم تا «ولایت پذیری عملی» خود را اثبات کنند و راه را بر هرگونه شایعه و حرفهای حاشیهای ببندند چرا که ما معتقدیم که تبعیت از ولی فقیه در قالب سخنان زیبا نیست و باید این سخنان در عمل ظهور یابند.
تعز من تشاء و تذل من تشاء
بیدک الخیر انک على کل شىء قدیر
جمعی از وبلاگ نویسان و فعالان فضای مجازی
_______________________________
» دیگر وبلاگنویسان با بازنشر این مطلب و ارسال کامنت همراهی خود را با این بیانیه اعلام کنند.
سایت آئیننیوز (نزدیک به یک جریان انحرافی) در بیانیهای در آن از زبان وبلاگ نویسان و روزنامهنگاران استان فارس مطالبی منتشر کرده بود و مخالفان احمدینژاد را تهدید کرده است.
این بیانیه منتقدان احمدینژاد را عده ای شناخته شده، فتنهگر و همچنین مشکوک، تهی مغز، دهان گشادان بی تقوا و خشک مغزان عافیتطلب، مزدور، گستاخ، هتاک، چاله میدانی، دهان چاک، رانتخوار، چپاولگر و … خطاب میکند. و می نویسد: «این اخطار یک تهدید توخالی و گذرا نیست…. در آینده نزدیک مزد آنان را کف دستشان خواهیم گذاشت و به اربابانشان که جمعی نیز در جاهای دیگر پراکنده اند و به توطئه و تشویق این فحاشان مشغولند، ثابت می کنیم گذاشتن چوب لای چرخ دولت خدمتگذار و مظلوم احمدی نژاد عزیز، بسیار برایشان خرج بر می دارد.»
البته معلوم نیست این «جمعی از روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان استان فارس» چه کسانی هستند. اما تا آنجا که من خبر دارم هیچ کدام از روزنامهنگاران و وبلاگنویسان فارس این فحشنامه را امضا نکردهاند. اصلاً تا قبل از انتشار از آن خبر نداشتند. حدس میزنم چه کسانی این بیانیه را به نام وبلاگنویسان و روزنامهنگاران فارس منتشر کردهاند!
اصلاً یک سئوال! چه کسی احمدینژاد را رنجانده است؟ مگر غیر از این است که چند مداح با کلماتی که درخور نبوده است، انتقادات خود را به رویه دولت نشان دادهاند؟ آیا این همه تندی در برابر آنها معقول است؟ اصلاً کدام وبلاگنویس یا روزنامه نگار فارس حاضر است نام خود را زیر این بیانیه بزند؟ آیا شرمآور نیست؟
راستی یک سئوال دیگر! آئین نیوز از کجا آمده است؟ چه کسی آن را حمایت میکند؟
پیشنوشت- از روزی که این نام را بر وبلاگم گذاشتم مترصد فرصت بودم که درباره نام وبلاگ توضیحاتی را بنویسم و حالا فرصت آن شده است. شاید هفت ساله شدن وبلاگنویسی و آغاز هشتمین سال را اینطور جشن بگیرم. با این نوشته.
یونانیان باستان چهار عنصر را سازنده جهان میدانستند: آب و خاک و آتش و یاد. از میان این دو عنصر نماد سردی و سکون هستند و دو عنصر نماد حرکت و گرما. باد و آتش را از این رو بر نام وبلاگم گذاشتم که نمادی باشد از حرکت و گرما. چنین بود که شدیم آذرباد.
البته آذرباد را اولین بار با نام شاعری سلمان هراتی شناختم؛ تخلصی که در آغاز شاعری برای خود انتخاب کرده بود، «آذرباد» بود به معنای «رهایی جستن». سلمان سهم مهمی در شعر انقلابی و متعهد دارد که زود از میان ما رفت. این مهمترین ایده من برای انتخاب این نام بود. خدایش بیامرزاد و در بهشت کناد. (یادمان سلمان هراتی با عنوان آوازبال آذرباد)
آذرباد نام پرندهای افسانهای بوده است. البته این نام را یک مترجم خوش ذوق –سودابه پرتوی- جایگزین نام جاناتان کرد. وی که در دهه پنجاه، کتاب پرندهای به نام جاناتان اثر ریچارد باخ را به فارسی بر میگرداند، نام آذرباد را برگزید و بر این پرنده نهاد. این کتاب را انتشارات امیرکبیر منتشر کرده بود. (درباره این کتاب از اینجا بخوانید)
به روایت لغتنامه دهخدا «آذرباد نام موبدی که بانی آذربایجان بوده است.» او مغ و دانشمندی که توانست مزدیسنی را با روح زمان پیوند دهد، و از عهده پیکار با مخالفان برآید، آذرباد بود. برای همین، زود چهرهای افسانهای گرفت. مغان پس از او، او را نماینده دوره نو میشناسانیدند و از همین رو از اسطورههای نیک نام ِ ایران محسوب میشود. (از کتاب آذرباد؛ مهرمهرسپندان؛ رهام اشه – شهین سراج)
آتشکده آذرباد، آتشکدهای در تبریز بوده است که در متون پهلوی آذربادگان هم نوشته شده است به معنی نگهدارنده آتش.
آذرباد نام یکی از شخصیتهای منظومه ویس و رامین است: «چو آذرباد و فرخ زاد و ویرو / چو بهرام یل و ساسان و گیلو»
در دین زرتشتی آزمایش گذشتن از روی گداخته (آذرباد مهر اسپند) و در آخر دنیا پس از رستاخیز، برای تصفیه گناهکاران وجود دارد. در افسانهها نیز به گذشتن از آتش اشاره شده است. شاید هم اشارهای باشد به داستان حصرت ابراهیم نبی (صلوات خدا بر او باد).
آذرباد مهرسپندان یا آتورپات مهرسپندان موبدان موبد عهد شاپور ذوالاکتاف بود. وی قسمتی از اوستا را گرد آورد. گفتهاند که برای جلب اعتماد مردم حاضر شد که نه من روی گداخته، بر سینه وی ریزند. چنین کردند و بدو رنجی نرسید. کلمات قصار و پندهایی به زبان پهلوی بدو منسوب است، به نام اندرز آتورپات مارسپندان یا «آتورپات امهرسپنت» که جز متون پهلوی در بمبئی به چاپ رسیده و آن نیز به نظم و نثر توسط ملکالشعرای بهار ترجمه شدهاست. (منبع: ویکیپدیا) آذرباد یعنی آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست.
اخیراً در محلهمان کوچهای پیدا کردم به نام شهید آذرباد. این البته کوچه در نامگذاری وبلاگم نقشی نداشته، اما به فال نیکش گرفتهام.