بازتاب فقر بر اینترنت
مطلب زیر را برای شمارهی اخیر نشریهی حیات نوشتهام.
بشاگرد و اینترنت
روزهای آخر دولت خاتمی که خبری مهم، اینترنت را با محرومین پیوند داد. رئیسجمهور در سفر به بشاگرد، از اتصال این منطقه به اینترنت خبر داد. بسیاری از دانشجویان عدالتخواه و نیز وبلاگنویسان این خبر را پوشش دادند و آن را منتشر کردند. بسیاری آن را تبلیغاتی خواندند و بعضی دیگر هم با انتقاد از دولت، خواستار توجه به مسائل اساسی تر مردم محروم این منطقه شدند. ولی هرچه بود، نتیجهاش ساده بود: بشاگرد هم اینترنتی شد!
خیریههای وبلاگستان
یکی از مهمترین جلوههای توجه وبلاگنویسان به فقرا، در برگزاری خیریهها نمود پیدا کرده است. البته باید اشاره کرد که این در برنامهها، همیشه ابتکار اولیه با وبلاگنویسان اصلاحطلب بوده است. (در آن زمان وبلاگنویسان حزباللهی هنوز حضور جدی در فضای اینترنت نداشتند.)
نادر جدیدی که خود از پیشکسوتان وبلاگنویسی و برگزاری این قرارهاست مینویسد: «قدیمیهای وبلاگشهر، حتما پسر شیرازی معروف آنروزها را به خاطر دارند :آبی! وبلاگنویسی دوستداشتنی که نوشتههایش آن روزها در وبلاگستان طرفداران زیادی داشت. شاید بتوان او را بنیانگذار قرارهای خیریه وبلاگی نامید. روز هفتم اسفند سال۸۱، کلنگ قرارهای خیریه توسط آبی در وبلاگی با نام ۱۶اسفند زده شد. وی با همکاری احسان کیانفر و اکسیر، نخستین قرار خیریه وبلاگنویسان را بهطور همزمان در شهرهای تهران، شیراز و مشهد راهاندازی کردند. این قرار، یکی از باشکوهترین و به یادماندنیترین قرارهای وبلاگی بود که یاد و خاطرهاش هیچگاه از ذهن شرکت کنندگان محو نخواهد شد.» این برنامه با حضور بیش از دویست وبلاگنویس، در پارک شفق برگزار شد. «فردای آن روز، وقتی مبلغ کمکهای نقدی بلاگرها به طور رسمی اعلام شد، همه را شگفت زده کرد: یکمیلیون و دویستهزار تومان!»
قرار بعدی، کمک به زلزلهزدگان بم بود. ۷ دیماه ۸۲ پارک نظامی، قرار وبلاگنویسان بود. این بار هم کمک قابل توجهی جمع شد: یک میلیون و دویست و دههزار تومان!
جدیدی در ادامه مینویسد: «وبلاگنویسان باز هم بیکار نماندند و برای کمک بیشتر در روز ۲۶دی، بازارچه خیریهای در سالن کانون پرورش فکری کودکان واقع در خیابان حجاب برگزار کردند که نظم و هماهنگی آن بار دیگر نشان داد، وبلاگنویسان میتوانند کارهای گروهی را با موفقیت به سرانجام برسانند.»
قرار بعدی برای جمعآوری کمک برای معالجهی یکی از وبلاگنویسان انجام شد و خیریهای هم برای کمک به او راهاندازی شد.
جدیدی در بررسی فعالیتهای خیریهای وبلاگ نویسان مینویسد: «موسسه خیریه پیام امید، هر ساله بازارچهای برگزار میکند که بلاگرها جزو بازیگران اصلی آن هستند. برای اولین بار در تاریخ ۴اردیبشهت۸۲ بازارچه خیریهای در خانه معلم (بالاتر از ونک) برگزار کرد که با استقبال حدود یکصد وبلاگنویس مواجه شد. به خاطر چنین استقبالی بود که این بازارچهها تداوم یافت. دومین بازارچه این موسسه، در زمستان همان سال و بعد از افطار در کانون دانش آموزی رجایی، روبروی حسینیه ارشاد، با استقبال بیشتری روبرو شد. بازارچه سوم، رویداد شیرین دیگری بود که اردیبهشت۸۴ همراه شد با غرفه هلههوله فروشی وبلاگنویسان! هنوز طعم لواشکهای ترشی که در غرفه بلاگرها خوردهایم فراموشمان نشده است!»
قرارهای دیگری هم در ۲۲ اسفند ۸۲ در پارک نظامی و ۱۵ اسفند در پارک شفق برگزار شد. آخرین این قرارها هم در ۱۹ اسفند ۸۴ برای کمک به معلولان ذهنی موسسه خیریه وحدت، در پارک شفق برگزار شد. تفاوت این قرار با قرارهای پیش از آن، حضور جدی وبلاگنویسان حزباللهی بود که یکی از مهمترین حامیان برگزاری این برنامه بودند.
گلریزان اینترنتی
اون قدیمترها، زورخانههای سنتی، علاوه بر ورزشهای سنتی، اخلاق پهلوانی و انساندوستی را نیز به افراد میآموختند. برنامهای که هر از چندگاهی در این زورخانهها بود، گلریزان بود که در آن هرکس به تناسب تواناییاش، برای فرد نیازمند کمکی میپرداخت.
این برنامهی انساندوستانه در مدل امروزیناش در اینترنت ادامه یافته است. چندین بار پیش آمده است که یکی پا پیش گذاشته و برگزاری یک گلریزان اینترنتی را تقبل کرده است. خبر این برنامهها، زود رسانههای دیگر را متأثر میکند و به خبررسانی وا میدارد. نمونهای از این کارها را که وبلاگ فریاد سبز آغاز کرد، برای خانوادهای بود که به دلیل عدم توانایی در پرداخت اجارهبها، در خیابان زندگی میکردند.
نویسندهی این وبلاگ مینویسد: «زن بینوا میگفت: “وقت قرارداد اجارهخانه که تمام شد، صاحبخانه که میبیند مستاجرهایش آهی در بساط ندارند، به بهانه اینکه در خانه باجناقم اتاقی برای شما ت
هیه کردهام، اسباب و اثاثمان را بار ماشین کرد. وقتی از اطراف محل قدیمیمان دور شدیم، به ناگاه راننده ترمز کرد و به همراه صاحبخانه اسبابمان را بر روی خیابان خالی کردند و رفتند.” الان ده روزی است که در پیادهرو کنار دیوار مدرسهای که نامش علی ابن ابیطالب(ع) است سکنی گزیدهاند. روزها مرد درخانه (پیادهرو) نیست. سرکار است و شبها …. تا کنون از طریق مساجد محل و شهرداری منطقه ۱۵ و کمیته امداد اقدام موثری انجام نشده است.»
هنوز ساعاتی از این نوشتهی وبلاگی نگذشته است که دهها وبلاگ و سایت این نوشتار را بازنشر دادند. بسیاری افراد به این خبر، عکسالعمل نشان دادند. امید مهدی نژاد، وبلاگنویس، شاعر و طنزنویسِ متعهد در بخش نظرات نوشته است: «پیادگان زمین بر زمان سوارانند… دردمندیات باعث شرمساری منِ بیدرد شد. اما عاقبت در نهایت از آن مستضعفین است. فعلاً که حضرات کاری به این کارها ندارند. باید خودمان آستین بزنیم بالا. بالاخره وامی… کمک بلاعوضی… چیزی. با افشاگری دردی دوا نمیشه.»
بعضیها هم به انتقاد از مسئولین پرداختهاند: «معلومه تو این مملکت چه خبره؟ این همه سایت و وبلاگ مطلب رو منتشر کردند. ولی هنوز این خانواده تو پیادهرو زندگی میکنند. بین این سایتها هم که کلی سایت دولتی و مجلسی هم دیده میشه. مثلاً سایت رییسجمهور یا سایت الف که مال آقای احمد توکلی نماینده مجلسه. وای بر ما!»
اما در هرصورت، بعد گذشت ۴ روز از رسانهای شدن این جریان، فرد خیّری با اجاره یک واحد مسکونی برای این خانواده، به پانزده روز کابوس پیادهرونشینی این خانواده پایان داد.
نویسندهی وبلاگ هم نوشت: «سکوت و وعده و عیدهای توخالی برخی مقامات دولتی و نمایندگان مجلس که در روزهای اول قول مساعد داده بودند، ره به جایی نبست. در این میان توجه به نام برخی از سایتها که مطلب زیر را انعکاس داده بودند، خالی از لطف نیست. این مورد حل شد، ولی بحران مسکن و فاصله طبقاتی ناشی از اقتصاد بیمار جامعه و آمارهای ده میلیونی از هموطنانی که در زیر خط فقر زندگی میکنند، هشدار بزرگی است برای همهی ما که از این پس با صحنههای اینچنینی بیشتری مواجه خواهیم شد. حقیر دست تک تک دوستانی را که در این گلریزان رسانهای شرکت کردند و موجب انعکاس آن در سطح جامعه شدند، میبوسد و از خداوند متعال برای تمامی این دوستان، طلب برکت و رحمت مینماید. بیشک این حرکت را میتوان به عنوان یک تمرین کوچک برای ادای دین قلم و رسانه به جامعه و وجدان جمعی تعبیر کرد. به امید روزهایی که در آن دست در دست یکدیگر کرامت انسان را به منزلت خدایی آن نزدیکتر سازیم.»
کاریکاتوریستها به کمک میآیند؛ از هولوکاست تا اجارهخانه
«اواخر ماه مبارک بود که «مسعود شجاعی طباطبایی» عزیز زنگ زد و با صدایی گرفته و غمگین از آوارهبودن یک خانواده، در حوالی خیابان کارون و قصرالدشت خبر داد و گفت: هرکاری میتوانی بکن. خیلی تلاش کردم ، اما موفق نشدم. با دوستان دیگری هم که کاری از دستشان برمیآمد تماس گرفتم و آنها هم با گرفتن نشانی، قول دادند. دیروز دوباره مسعود زنگ زد. با توجه به گذشت زمانی در حدود ده روز از ماجرا، حدس زدم که کار به خوبی و خوشی فیصله پیدا کرده است، اما او گفت که هیچکس کاری برای این خانواده که دو فرزند مدرسهای دارند انجام نداده است و از اسکان موقت آنها در یک مسافرخانه خبر داد و باز هم گفت که اگر کاری از دست کسی بر میآید، انجام دهد. امروز در سایت «ایران کارتون» که بچههای کاریکاتوریست کشورمان متولی آن هستند عکسهای این ماجرا را دیدم و به نظرم رسید با توجه به اینکه خیلی از ماه خدا و معنویت سرشار آن فاصله نگرفتهایم، لینک آن مطلب را در وبلاگ خودم بگذارم و از دوستان خوبم بخواهم که آنها هم لینک را در وبلاگهایشان بگذارند و اگر از دست خودشان یا دوستان و نزدیکانشان بر میآید، کمکی کنند.» اینها را تقیدژاکام، در وبلاگ خود با نام «آب و آتش» منتشر کرده است.
دیوسیاه بیسرپناهی شدهایم.»
این هم نمونهی دیگری از همکاری سایتها و وبلاگنویسان برای کمک به محرومین جامعه بود، که معلوم نشد که آخرش به کجا انجامید، ولی نفس توجه و همکار هنرمندان، وبلاگنویسان و انتشار این خبر در وبسایتهای اینترنتی، توانست نیت خیر آنها را نشان دهد.
جهادیها روی خط
گسترش اردوها و سفرهای جهادی در میان جوانان و بهخصوص دانشجویان، در اینترنت هم اثر داشته است. از وبلاگهای تخصصی برای اردوهای جهادی گرفته تا خاطرهنویسی و تحلیلهایی در اینباره در اینترنت پیدا میشود. نویسندهی وبلاگ مشق شب در اینباره مینویسد: « اردوی جهادی … با شنیدن این عبارت، اولین چیزی که به ذهنت میرسد این است که میخواهی بروی یک روستا یا ده کوره با شرایطی به معنای تام کلمه، سخت و صعب. دمای هوا یا خیلی گرم است یا خیلی سرد. دور از خانواده و دوست و همکار و موبایل و اینترنت.»
سروش در وبلاگش با عنوان «وبنوشت دنج» از خاطراتش نوشته است: «جزیرهی جنوبی، مسجد نداشت و به جایش دو حسینیه داشت. یک حسینیه که قدیمی بود و ابالفضل نام و حسینیهی تازهای که به نامِ مادرِ سادات، زینت گرفته بود و عضوِ شورایِ روستا میگفت که یک زنِ کویتنشین دارد میسازدش. زنِ کویتنشینِ خیلی پولدار. شورایِ روستایی، روی “خیلی”، خیلی تاکید میکرد. میگفت کارفرما تا همین اکنونش دوازده میلیون تومان پول از همان کویتنشین گرفته است. دوازده میلیون هم به حسابِ این منطقه خیلی خیلی زیاد است. من حساب و کتاب سرم نمیشود؛ اما میگفتند با دوازده میلیون میشود خیلی چیزها ساخت. میشود ساختِ مسجدِ محل را با شرافت تمام کرد و میشود ….»
بسیاری از تشکلها هم دربارهی اردوهای خود در وبلاگها اطلاعرسانی میکنند: «اردوی جهاد علمی منطقه بشاگرد»، « اداره فرهنگی کمیته امداد بشاگرد»، « در جستجوی اصل جهادی»، « وبلاگ رسمی اردوهای جهادی خاکیان افلاکی- دشت آزادگان» و …
بعضی هم به آسیبشناسی پرداختهاند: «کسی که خود کت و شلوار آنچنانی و مارکهای گران قیمت میخرد و میپوشد، بهتر است در جهاد اکبر که جهاد نفس است بر خود پیروز شود و با یکدستِ رختِ ساده خود را همدرد طبقات ضعیف کند. حداقل در ظاهر.» این را نویسندهی وبلاگ مدرسهی ما نوشته است. دانشطلب مینویسد: « آن به اصطلاح کاخنشین اگر بخواهد به داد کوخنشینان و پابرهنگان برسد، در کاخننشستنش بیشتر از این جهادگریاش کمک میکند به خلق الله. اگر میخواهد جهادگر شود و به کوخنشینان کمک کند و یاری رساند، بهتر آن است که از آن بالا پایین بیاید و حداقل به جای کاخنشینی و بالانشینی،تا حدی خود را به طبقاتِ اقتصادی پاییندست نزدیک کند تا درد آنها را بفهمد. و گرنه با این مسخرهبازیها و با چند اردویجهادی ساده رفتن، مشکلی حل نمیشود که نمیشود. فقط شاید عذابّ وجدانِ آن آقای بیدرد، تسکین یابد و بتواند چند روز دیگر را به خیالِخدمت به فقرا رد کند.
برخی دیگر نیز از منظر دیگری به ماجرای اردوهای جهادی نگریستهاند. وبلاگ ماه عسل مجردها مینویسد:” اومده بودن پشت میلههای پنجره. از پشت همون پنجرههایی که شیشه نداشت و نسیم خنک صحرا را مهمون صورتکهای خسته ما میکرد، زل زده بودن توی چشمهامون…
چشمهاشون برق میزد. این اولین باری بود که توی مسجد نیمه ساخته نماز خونده میشد…. باز هم به چشمهاش نگاه کردم. توی چشمهای اون پسرک، دنبال عکس یه قامت بلند میگشتم. یکی با یه عبای سبز که جلو همه جمعیت ایستاده…. صدای مکبر بلند شد: “قد قامت الصلوه…”
بلند شدم و نیت کردم: چهار رکعت نماز ظهر به امامت امام حاضر!”
از وبلاگنویسان که بگذریم، نشریات الکترونیک هم به موضوع اردوهای جهادی پرداختهاند. نشریهی الکترونیکی فصل نو که با رویکرد اجتماعی به مسائل میپردازد، نوشته است: « فعالیتهای عمرانی و فرهنگی انجام شده، به خصوص در منطقه بسیار محروم بشاگرد توسط دانشجویان و دانش آموزان دارای آثار پر خیر و برکتی بوده است که در درجه اول این فواید معطوف به خود دانشجویان است. دانشجویانی که به دور از غوغا های سیاسی بار سفر بسته و به محروم ترین مناطق ایران سفر می کنند تا بدون هیچ چشمداشتی گامی در جهت محرومیت زدایی بردارند. دانشجویانی که بهترین ایام سال یعنی عید نوروز را در به دور از زرق و برق تهران، در محروم ترین مناطق ایران می گذرانند.»
مجمع وبلاگنویسان مسلمان هم خبر داده است که در آیندهی نه چندان دور، اردوی جهادی را ویژهی وبلاگنویسان برگزار خواهد کرد. اما مثل اینکه هنوز مقدماتش فراهم نشده است.
ادبیات در خدمت مستضعفین
هنرمندان و ادبای اینترنت هم در همراهی با محرومین بسیار فعال بودهاند. چه به نظم و چه به نثر، آثار خوبی در این باره در اینترنت تولید و منتشر شده است. به خصوص در اینباره، نویسندگان متعهد و انقلابی بسیار نگاشتهاند. کافی است تا وبلاگهایشان را مطالعه کنید تا روح عدالتخواهی را که از میان تمام کلماتشان به مشام میرسد درک کنید.
چتهای امدادی
همیشه در چت، نوشتههای عاشقانه جابجا نمیشود. از مسائل سیاسی گرفته تا اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و شاید هم «امر خیر»ی در این میان اتفاق بیفتند! از طلب صلوات یا ختم قرآن بگیرید تا دعا برای یک بیمار، یا حتی یک نفر کلیه خواست
ه بود و … در محیطهای پیامرسان یاهو میتوان دید. یکی از این امور خیر، طلب صدقه است و کمک برای افراد نیازمند. فقط کافی است که یک نفر پا پیش بگذارد تا در یک لحظه صدها و هزاران نفر، «Send to all»اش کنند. خیلی موارد هم زود یک نفر تقبل میکند که مشکل را حل کند. این وسط این اینترنتبازان هستند که این آدمها را به هم میرسانند و حتی اگر خود هم توانایی حل مشکل نداشته باشند، راهِ آن را هموار میکنند.
حرفهایها
در میان تمام کسانی که در اینترنت دربارهی فقر نوشتهاند، بعضیها حرفهایترند. سایتها و وبلاگهای مرتبط با جنبش عدالتخواه دانشجویی، در این میان سابقهدارترند. سایتهای خیزش، مستضعفین، میزان، مطالبه، عدالتخانه و عدالتخواهی از این نمونه سایتها هستند. حلقهی وبلاگنویسان هم در اینباره فعال بودهاند. به خصوص حلقهی خیزشیهای اینترنت در میان وبلاگنویسان عدالتخواه جایگاه خاصی دارند. این حلقه را جمعی از مؤسسین و نویسندگان نشریه دانشجویی خیزش ایجاد کردهاند. «حلقهی خیزشیها» عمر زیادی در فضای اینترنت ندارد. اما در همین مدت توانسته است با حدود ده وبلاگ، ادبیات خاصی را در مطالبهی آرمانهای انقلاب اسلامی و عدالتخواهی ایجاد کند.
اینترنت در ایران، بیتأثیر از سایر بخشهای اجتماع نبوده است و مطالبات آرمانخواهانه و خیرخواهانهی آنها، در نوشتهها و آثار اینترنتی هم مشهود است. اینترنت در ایران نخواسته است تا خود را از اجتماع جدا کند. بلکه خواسته است تا آنجا که ممکن است، ارتباط خود را با سایر اقشار حفظ کند و دغدغهی رشد و کمال جامعه و افرادش را متجلی کند. آنچه در اینجا به آن اشاره شد، تنها بخشی از نمود مردمدوستی و توجه اهالی فضای سایبر است به محرومین و مستضعفین. هرچند که تا دنیای آرمانیِ بدون فقر، راه بسیاری در پیش است.
منابع:
mashgh.blogfa.com
www.fasleno.com
hamedtalebi.blogfa.com
khizeshiha.blogfa.com
madreseyema.blogfa.com
shalakhteh.persianblog.ir
www.adlroom.com
faryadesabz.blogfa.com
ab_o_atash.persianblog.ir
irancartoon.ir
mah-asal.blogfa.com
عیوب دیگران را نباید با انگشتان کثیف نشان داد
من چشم به راهت هستم.
مرا نجوا کن.
نام پایگاه ما ( نیروی مقاومت حزب الله ) را در پایگاه خودتان ثبت کنید .
در قسمت نظرات به ما اطلاع دهید تا در اسرع وقت نام وبلاگ شما را در پایگاه نیروی مقاومت حزب الله به ثبت برسانیم .
با تشکر
سرباز گمنام
بسم الله
سلام. متن خوبی بود. خسته نباشید.
ماهنامهی حیات را از کجا میشود تهیه کرد؟
الان وبلاگ مربوطه را دیدم. خیلی عالی است که برای دانلود گذاشته اند. سپاس