به رهبری حُسن ِ ظن داریم؟
شاید مهمترین نکته در سخنان امسال رهبر معظم انقلاب در دیدار تشکلهای دانشجویی همین بحثی بود که درباره نسبت نگاه امام و امت در مسائل مختلف بیان شد. (البته تسلیح کرانه غربی فلسطین هم بسیار مهم بود و شاید همردیف این جمله بود) پیش از این هم سئوالاتی از این جنس از رهبر انقلاب پرسیده بودند که هربار هم پاسخ درباره حدود ولایتمداری و ضدولایتفقیه معلوم بود.
به نظرم رهبری نگاهی حداقلی به ولایتمداری دارد (هرچند ولایت را مطلقه برای فقیه ثابت میداند). به خصوص آنجا که متواضعانه میگوید: «اگر در یک زمینهاى نظرى هم از سوى این حقیر ابراز شد، آن کسانى که حسنِظن دارند و این نظر را قبول دارند، ممکن است این هم یکى از عواملى باشد که در تشخیص آنها دخالت خواهد داشت» شاخصهای صحت عمل رهبری را هم بیرون از او میداند. به تبع عدالت هم شرط احراز و اثبات ولایت هم بدایتاً و هم استمراراً هست و قابل اندازهگیری است. احتمال خطا را هم برای ولیفقیه متصور است، کما اینکه هم امام خمینی (ره) و هم آیت الله خامنهای چنین چیزی را برای برخی رفتارهای خود به عنوان اشتباه ذکر کردهاند. کما اینکه غالب فقهای شیعه هم همین را قائل هستند. البته این یک جزء است.
جزء دیگر در مورد امت است. ما برخی سیاستمداران مواجهیم که رهبری را تا حد قداست و عصمت بالا میبرند. و فعل رهبری را عین عدالت و امکان یافتن خطا در فعل رهبری را تا حد عدم بالا میبرند. اما آنچه در عمل رخ میدهد، عدم نسبت میان گفتمان آنها و رهبری است. موضوعات و مسائلی که ایشان برای جامعه ذکر میکند، نسبتی با آنها ندارد. اگر دغدغهی رهبری اقتصاد مقاومتی است و یا سبک زندگی اسلامی را طرح میکند، آن را پیگری نمیکنند و حتی بر مخالفتهای مصداقیشان با نظرات رهبری هم تاکید میکنند.
متاسفانه بسیاری از مدعیان ولایتمداری نه در ایدهی ولایت فقیه با رهبری همراه نیستیم و نه در سطح تحلیلهای سیاسی او را بر خود مقدم میداریم و نه در عمل با طیب خاطر اوامر او را اطاعت میکنیم. متاسفانه ما ولایتمدارانی هستیم که به رهبری حسن ظن هم نداریم. ما ولایتمداران عکسپرستی هستیم که گفتمان ولایت را به حاشیه بردهایم…
* * * * * *
فقط محض یادآوری سه نقل از رهبری درباره نسبت امام و امت را ذکر میکنم:
معنی ضدولایتفقیه
۱- الان رایج شده که بعضیها را به اندک چیزی «ضد ولایت فقیه» میگویند! معلوم نیست اگر کسی یک وقت در جایی یک کلمه حرفی زد، این ضدیت با ولایت فقیه باشد. البته ضدیت با ولایت فقیه، یعنی ضدیت با اصیلترین و رکینترین اصول و ارکان نظام جمهوری اسلامی – شکی نیست – منتها ضدیت معنایی دارد. مثلاً یک نفر هست که علیه این معانی مینویسد یا حرف میزند، یا با موقفها و مواضعی که از طرف دستگاه رهبری یا از طرف رهبری گرفته میشود و طبق قانون اساسی سیاستهای اصلی نظام را تشکیل میدهد، صریحاً و غالباً – ولو نه دایماً – مخالفت میکند، یا در مواقع حساس مخالفت میکند؛ اینها ضدیت است؛ لیکن آن کسی که حالا یک وقت در جایی یک کلمه حرفی زده، یا مثلاً نسبت به چیزی عکسالعملی نشان داده، این ضدیت محسوب نمیشود. (بیانات در دیدار اعضای هیأت مرکزی نظارت بر انتخابات مجلس- ۱۳۷۰/۱۲/۰۴)
۲- این برادر عزیزمان میگوید «ضد ولایت فقیه» را معرفی کنید. خوب، «ضد» معلوم است معنایش چیست؛ ضدیت، یعنی پنجه در افکندن، دشمنی کردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نیستم؛ ممکن است کسی معتقد به کسی نیست. البته این ضد ولایت فقیه که در کلمات هست، آیهی مُنزل از آسمان نیست که بگوئیم باید حدود این کلمه را درست معین کرد؛ به هر حال یک عرفی است. اعتراض به سیاستهای اصل ۴۴، ضدیت با ولایت فقیه نیست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبری، ضدیت با رهبری نیست. دشمنی، نباید کرد. دو نفر طلبه کنار همدیگر مینشینند؛ خیلی هم با هم رفیقند، خیلی هم با هم باصفایند، همدرس هستند، مباحثه میکنند، حرف همدیگر را رد میکنند؛ این حرف او را رد میکند، آن حرف این را رد میکند. ردکردن حرف، به معنای مخالفت کردن، به معنای ضدیت کردن نیست؛ این مفاهیم را باید از هم جدا کرد. بنده از دولتها حمایت کردهام، از این دولت هم حمایت میکنم؛ این به معنای این نیست که همهی جزئیات کارهائی که انجام میگیرد، مورد تأیید من است، یا حتّی من از همهاش اطلاع دارم؛ نه، لازم نیست. اطلاع رهبری از آن مجموعهی حوادث و رویدادهائی لازم است که به تصمیمگیریهای او، به جهتگیریهای او و به انجام تکالیف و وظائف او ارتباط پیدا میکند، نه اینکه حالا از همهی چیزهائی که در محیط دولت و محیط کار وزارتخانهها اتفاق میافتد، باید حتماً رهبری مطلع باشد؛ نه، نه لازم است، نه ممکن است؛ موافقت با آنها هم لازم نیست. بعضی از اشخاص و بعضی از کارها ممکن است در مجموعهی دولتی وجود داشته باشد که صددرصد مورد اعتماد و مورد تأیید ماست، اما آن کار را ما تأیید نکنیم؛ چون دلیل ندارد که رهبری وارد محیط اجرائی شود؛ به دلیل اینکه مسئولیتها مشخص است و باید مسئول، وزیر، رئیس فلان مرکز یا بنگاه فرهنگی یا اقتصادی، وظائف خودش را انجام بدهد. بنابراین ما به هیچ وجه انتقاد کردن را مخالفت و ضدیت نمیدانیم. بعضی تصور میکنند که ما چون از مسئولان کشور، از دولت محترم – که واقعاً دولت خدمتگزار و باارزشی است؛ حقاً و انصافاً. کارهائی هم که دارد انجام میگیرد، میبینید؛ کارها جلو چشم است. باید انسان بیانصاف باشد که اهمیت این کارها را انکار کند – حمایت میکنیم، این حمایت و این طرفداری، به معنای این است که انتقاد نباید کرد، یا من خودم انتقاد نداشته باشم؛ ممکن است مواردی هم انتقاد داشته باشم. (بیانات در دیدار دانشجویان نخبه و نفرات برتران کنکور و فعالان تشکلهای سیاسی فرهنگی دانشگاهها – ۱۳۸۶/۰۷/۱۷)
نسبت نظرات امت با امام
۱- این سؤال که ما چه بکنیم یا این سؤال که اگر نتیجهی تحقیقات ما با نظر رهبری مخالف درآمد، چه کار کنیم؟ اینها به نظر من سؤالات خیلی اصولی و منطقی نیست. شما مأمور به پژوهشید، شما مأمورید به اینکه فکر و کار کنید، نتیجه به دست آورید و آن نتیجهی شما را رهبری و غیررهبری به عنوان دستاوردهای علمی بگیرند و براساس آن، برای کشور برنامهریزی کنند. تحقیق علمی، شأن و خصوصیتش، آزادی است؛ منتها عقلایی؛ بیانضباط نباشد. (بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادق (علیهالسّلام) ۱۳۸۴/۱۰/۲۹)
۲- اینجور نیست که همهى مواضعى که آحاد مردم – از جمله دانشجویان که جزو قشرهاى پیشرو هستند – اتخاذ میکنند، بایستى الگوگرفته و برگردان نظراتى باشد که رهبرى ابراز میکند؛ نه، شما بهعنوان یک انسان مسلمان، مؤمن، صاحب فکر، باید نگاه کنید، تکلیفتان را احساس کنید، تحلیل داشته باشید – که من حالا عرض خواهم کرد – نسبت به اشخاص، نسبت به جریانها، نسبت به سیاستها، نسبت به دولتها، موضع داشته باشید، نظر داشته باشید. اینجور نیست که شما باید منتظر بمانید، ببینید که رهبرى دربارهى فلان شخص، یا فلان حرکت، یا فلان عمل، یا فلان سیاست چه موضعى اتخاذ میکند که بر اساس آن، شما هم موضعگیرى کنید؛ نه، اینکه کارها را قفل خواهد کرد. رهبرى وظایفى دارد، آن وظایف را اگر خداى متعال به او کمک کند و توفیق بدهد، عمل خواهد کرد؛ شما هم وظایفى دارید؛ به صحنه نگاه کنید، تصمیمگیرى کنید؛ منتها معیار عبارت باشد از تقوا؛ معیار، تقوا باشد. تقوا یعنى اسیر هواى نَفْس نشدن در جانبدارى و طرفدارى یا در مخالفت و معارضه، در انتقاد یا در تمجید؛ این را رعایت کنید. اگر این رعایت شد، هم انتقاد خوب است، هم جانبدارى و تمجید خوب است: از شخص، از دولت، از فلان جریان سیاسى؛ از فلان حادثهى سیاسى؛ هیچ اشکالى ندارد. البته اگر در یک زمینهاى نظرى هم از سوى این حقیر ابراز شد، آن کسانى که حسنِظن دارند و این نظر را قبول دارند، ممکن است این هم یکى از عواملى باشد که در تشخیص آنها دخالت خواهد داشت؛ لکن این به معناى این نیست که وظیفهى افراد در مورد موضعگیرىها و در مورد اظهارنظرها ساقط بشود؛ نه، هرکسى نگاه کند [و وظیفهاش را انجام بدهد]. عرض کردم معیار این است که با رعایت تقوا باشد؛ یعنى بدون گرایش به هواى نَفْس؛ اگر انتقاد میکنیم، اگر طرفدارى و جانبدارى میکنیم، اگر یک حرکت را، یک سیاست را تأیید میکنیم یا اگر رد میکنیم، واقعاً از روى احساس وظیفه و تکلیف و بدون دخالت دادن اغراض نفسانى [باشد]؛ (بیانات در دیدار دانشجویان ۱۳۹۳/۰۵/۰۱)
پینوشت: عکس خودم در دیدار اخیر رهبر انقلاب و دانشجویان