حقوق فرهنگی
در باب ضرورت حکومت در جامعه، گفته میشود چون همهی انسانها دارای امیال و نیازهای شبیه به یکدیگر هستند و منابع محدود هستند، درگیری و نزاع برای دستیابی به سود بیشتر و رفع نیازها به وجود میآید. وجود قدرت مافوق برای نظم جامعه لازم است.
همچنین گفته میشود که حتی اگر به فرض اینکه همهی انسانها به حقوق خود قانع باشند، باز وظایفی است که باید یک قدرت مرکزی برای انجام آن وجود داشته باشد. مثلاً بهداشت، قضاء و روابط بینالملل.
از حقوقی که مردم بر دولتها دارند (و البته جزء وظایف ذاتی حکومتهاست) آن است که از فرهنگ، ارزشها، سنتها، آداب، رسوم و عرف آن جامعه حفاظت شود. دولتها باید این باورهای عمومی را پاسداری کنند و در برابر مهاجمان به حریم این حقوق ضمانتاجراهای مؤثر وضع کنند. این حقوق را حقوق فرهنگی گویند.
دو معنا برای حقوق فرهنگی وجود دارد که البته در زبانهای فرانسه با دو اصطلاح مجزا نشان داده میشود:
Droit de la culture: این حقوق شامل حقوق هنرمندان، حمایت از آثار هنری، نهادهای فرهنگی خصوصی یا دولتی، قواعد حاکم بر فعالیتهای فرهنگی و سیاستهای فرهنگی است.
Droit à la culture: این شاخه از حقوق به آزادی در انجام فعالیتهای فرهنگی میپردازد. از سوی دیگر این حقوق شامل حق ملت برای حفظ سنتها و ارزشهای ملی و مذهبی او نیز میشود.
شناخت حقوق فرهنگی، فرع بر شناخت فرهنگ است. یعنی تا زمانی که مفهوم فرهنگ شناخته نشود، نمیتوان آن را در عداد حقوق بشری دانست.
افراد جامعه حق ندارند تا با ادعای اینکه «آزادند به هر شیوهای که میخواهند زندگی کنند»، ارزشها و فرهنگ جامعه را نقض کنند. چرا که این آزادی متضمن از میان رفتن حقوق اکثریت و نیز سابقه و تاریخ یک ملت است و میتواند استقلال ملی و سابقهی تمدنی یک ملت را نقض کند.
تهاجم فرهنگی به عنوان مهمترین ابزار نقض حقوق فرهنگی یک جامعه باید جرمانگاری شود. این جرم که دارای صبغهی عمومی است باید در تمام اشکال و انواع آن مورد توجه قرار گیرد.
خیلی مجمل وبدون استناد است… .