بایگانی ماهانه ‌

حزب‌اللهی این است؛ یا بازخوانی حزب الله

یکشنبه 3 آوریل 2011

گاهی در برخورد با رسانه ها دیده می شود که جریان و عنوان حزب الله بر گروهی یا گروه هایی اطلاق می شود که همراهی با این جریان ندارند و بر شاخصه های این جریان منطبق نیستند. برخی ویژگی‌هایی که برای یک حزب الله باید باشد تا او را در این جبهه تعریف کنیم را احصا کرده ام؛

معنویت هم روح است و هم جسم
معنویت در طول است و در عرض است و در ساختارها پیچیده است. معنویت نه جدای از فعالیت‌ها و زندگی یک حزب‌اللهی است و نه با ادعای اینکه معنویت در طول همه چیز جریان دارد، از فعالیت‌های صرفاً مذهبی ابا دارد. سنت زیارت عاشورا‌خوانی (جمعی یا فردی)، شب‌زنده‌داری تا صبح (فردی) و از این قبیل سنت‌ها هنوز در نشان از روح معنویت در همه ابعاد زندگی حزب‌اللهی دارد.
شاید از همین رو بود که الگوی هیئت دانشجویی ایجاد شد؛ آن هم از سوی کسانی که در فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی جزو جریان حزب‌اللهی در دانشگاه‌ها محسوب می‌شدند. در سطح عام هم از اواسط دهه هفتاد شاهد شکل‌گیری چنین ساختارهایی در میان جبهه حزب‌الله بوده‌ایم. هیئات رزمندگان اسلام از این نمونه هستند.
اگر به انقلاب اسلامی هم برگردیم، الگوی حسینیه ارشاد شاید یکی از شیوه‌های نمیه مدرن چنین رویکردی بود که در دوران طاغوت زده شاهنشاهی قابل اجرا بود. ترکیبی از سنت دینی و تجدد آن روز بود.

آماده به رزم
از سنت‌های حزب اللهی کوهنوردی بوده است. شاید یک بعد آن به سرگرمی و تفریح بستگی داشته باشد، اما ابعاد دیگر چون سلامت تن و بالابردن آمادگی جسمانی، آموزش و وجه تربیتی آن مورد توجه بوده است.
یادمان نمی‌رود که امام خمینی بر ارتش بیست میلیونی تاکید کرده بود و گفته بود همه جوانان کشور در چنین سازوکاری باید آمادگی مقابله با توطئه‌ها را داشته باشند.

تحلیل می‌کند ولو این‌که غلط
داشتن بصیرت، دیدگاه و تحلیل از جمله چیزهایی است که باید از شاخص‌های یک حزب‌اللهی دانست. شاید زمانی نه چندان دور بسیاری از گروه‌های مدعی در جریان جزب‌اللهی به تعطیل عقل و تحلیل حکم می کردند و از سوی دیگر کسانی بر اساس تحلیل خود عمل می‌کردند و آن را بهترین می شمردند. اما رهبری آن را رد کرد و از دانشجویان خواست که خودشان تحلیل کنند، هرچند غلط.
یک حزب اللهی می داند که همه خیرات و خوبی‌ها در یکی سطح نیستند و اهم را باید در مقام تزاحم بر مهم اولویت داد. چنانچه شرع چنین مصلحتی را لازم می‌شمارد.

هدف وسیله را توجیه نمی‌کند
حزب‌اللهی اصولگرا ست؛ یعنی به اصولش را به هیچ چیز نمی فروشد و اینگونه نیست که به دلیل هدف مقدسی که دارد هر بازار و وسیله ای را برای آن به کار گیرد. چرا که حزب اللهی اعتقاد دارد که هدف وسیله را توجیه نمی کند.
گاهی رخ می دهد که برخی سعی می کنند با استدلال اینکه فلان فرد یا جریان بر سبیل هدایت و حقانیت حرکت نمی کند و باید او را مورد هجمه قرار دهیم و در این راه از توهین و تهمت ابا ندارند. اما حزب اللهی واقعی چنین نمی‌کند.

تکلیف‌گرایی آری؛ انزواطلبی نه
قدرت‌طلب نیست، و تکلیف گرایی می کند؛ در عین اینکه تنزه طلبی را هم آفت می داند. البته تکلیف‌گرایی هم این نیست که عقل تعطیل شود و به نتیجه کار بی توجه باشیم. اینها باید با هم باشند
عدالتخواهی و آزادگی را مطلوب می داند؛ توجه به اقشار محروم را از دو بعد بررسی می کند: یکی دیدن و ارتباط مستمر با اقشار محروم و مستضعف؛ و دوم تلاش برای اصلاح روندها و رویه هایی که منجر به فقر و محرومیت و استضعاف می شود.

فرهنگ مقدم است بر سیاست
در حوزه فرهنگی دغدغه های جدی دارد؛ چرا که فرهنگ سیاست و جامعه را می سازد. می داند که انقلاب اسلامی بیش از آنکه سیاسی باشد و ماهیتش به تغییر یک حکومت تعریف شود، یک انقلاب ذاتاً فرهنگی است و هر گونه فرهنگ استعماری و استکباری را نفی می کند.

جهانی می‌اندیشد؛ منطقه‌ای عمل می‌کند
حزب الله یک جریان داخل کشور نیست که فقط محدود هب مسائل یک حکومت بحث شود. یک فکر و ایدئولوژی است و مرز و جغرافیا نمی‌شناسد. فرقی نمی‌کند در اخوان المسلمین مصر باشی و علیه نامبارک بایستی یا در تونس باشی و در النهضه و خود ار پیرو خمینی بدانی. فرق نمی کند در فلسطین بجنگی یا لبنان. همین که علیه ظلم می جنگی و اسلام را سرلوحه قرار داده‌ای تو حزب اللهی هستی.
نه تنها این جبهه گسترده است، افراد این جبهه هم خود را در کنار هم می‌بینند. یعنی تفاوتی نمی‌کند که به جهاد علمی ایستاده‌ای یا سلاح در دست داری یا عدالتخواهی می‌کنی. این‌که در جبهه حزب الله هستی، یعنی نقش مشخصی داری و بدون نیم نگاه به دیگران نمی‌توانی خود را در این جبهه تعریف کنی. حزب‌اللهی هرچند که در عمل منطقه‌ای عمل می کند اما می‌داند که نقش او در جبهه‌ای از آمریکای لاتین تا آفریقا و خاورمیانه و تا شرق آسیا قرار گرفته است.

———

این مطلب را برای همشهری ماه نوشته‌ام. شماره هفتاد و یکم. فروردین نود


چرا آذرباد شدم؟

یکشنبه 27 مارس 2011

پیش‌نوشت- از روزی که این نام را بر وبلاگم گذاشتم مترصد فرصت بودم که درباره نام وبلاگ توضیحاتی را بنویسم و حالا فرصت آن شده است. شاید هفت ساله شدن وبلاگ‌نویسی و آغاز هشتمین سال را اینطور جشن بگیرم. با این نوشته.

یونانیان باستان چهار عنصر را سازنده جهان می‌دانستند: آب و خاک و آتش و یاد. از میان این دو عنصر نماد سردی و سکون هستند و دو عنصر نماد حرکت و گرما. باد و آتش را از این رو بر نام وبلاگم گذاشتم که نمادی باشد از حرکت و گرما. چنین بود که شدیم آذرباد.

البته آذرباد را اولین بار با نام شاعری سلمان هراتی شناختم؛ تخلصی که در آغاز شاعری برای خود انتخاب کرده بود، «آذرباد» بود به معنای «رهایی جستن». سلمان سهم مهمی در شعر انقلابی و متعهد دارد که زود از میان ما رفت. این مهم‌ترین ایده من برای انتخاب این نام بود. خدایش بیامرزاد و در بهشت کناد. (یادمان سلمان هراتی با عنوان آوازبال آذرباد)

2010-11-10_17-14-56_0002

آذرباد نام پرنده‌ای افسانه‌ای بوده است. البته این نام را یک مترجم خوش ذوق –سودابه پرتوی- جایگزین نام جاناتان کرد. وی که در دهه پنجاه، کتاب پرنده‌ای به نام جاناتان اثر ریچارد باخ را به فارسی بر می‌گرداند، نام آذرباد را برگزید و بر این پرنده نهاد. این کتاب را انتشارات امیرکبیر منتشر کرده بود. (درباره این کتاب از اینجا بخوانید)

به روایت لغتنامه دهخدا «آذرباد نام موبدی که بانی آذربایجان بوده است.» او مغ و دانشمندی که توانست مزدیسنی را با روح زمان پیوند دهد، و از عهده پیکار با مخالفان برآید، آذرباد بود. برای همین، زود چهره‌ای افسانه‌ای گرفت. مغان پس از او، او را نماینده دوره نو می‌شناسانیدند و از همین رو از اسطوره‌های نیک نام ِ ایران محسوب می‌شود. (از کتاب آذرباد؛ مهرمهرسپندان؛ رهام اشه – شهین سراج)

آتشکده آذرباد، آتشکده‌ای در تبریز بوده است که در متون پهلوی آذربادگان هم نوشته شده است به معنی نگهدارنده آتش.

آذرباد نام یکی از شخصیتهای منظومه ویس و رامین است: «چو آذرباد و فرخ زاد و ویرو / چو بهرام یل و ساسان و گیلو»

در دین زرتشتی آزمایش گذشتن از روی گداخته (آذرباد مهر اسپند) و در آخر دنیا پس از رستاخیز، برای تصفیه گناهکاران وجود دارد. در افسانه‌ها نیز به گذشتن از آتش اشاره شده است. شاید هم اشاره‌ای باشد به داستان حصرت ابراهیم نبی (صلوات خدا بر او باد).

آذرباد مهرسپندان یا آتورپات مهرسپندان موبدان موبد عهد شاپور ذوالاکتاف بود. وی قسمتی از اوستا را گرد آورد. گفته‌اند که برای جلب اعتماد مردم حاضر شد که نه من روی گداخته، بر سینه وی ریزند. چنین کردند و بدو رنجی نرسید. کلمات قصار و پندهایی به زبان پهلوی بدو منسوب است، به نام اندرز آتورپات مارسپندان یا «آتورپات امهرسپنت» که جز متون پهلوی در بمبئی به چاپ رسیده و آن نیز به نظم و نثر توسط ملک‌الشعرای بهار ترجمه شده‌است. (منبع: ویکیپدیا) آذرباد یعنی آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست.

اخیراً در محله‌مان کوچه‌ای پیدا کردم به نام شهید آذرباد. این البته کوچه در نام‌گذاری وبلاگ‌م نقشی نداشته، اما به فال نیک‌ش گرفته‌ام.


پیامک‌های جهاد اقتصادی

جمعه 25 مارس 2011

۱- برخیز که وقت جشن و شادی است / پایان خرابی و کسادی است / نوروز حجسته‌ای است زیرا / گویند جهاد اقتصادی است

۲- ما بذر امید در جهان می‌کاریم / چون ابر بر این خاک وطن می‌باریم / تا کور شود چشم سران فتنه / امسال جهاد اقتصادی داریم

۳- در سال جهاد اقتصادی / با کار و تلاش و عشق و شادی / ثابت شود اینکه می‌توانیم / با همت احمدی نژادی

۴- امروز دلم نوید شادی داده / انگیزه اردوی جهادی داده / امروز امیر جبهه خوبی‌ها / فرمان جهاد اقتصادی داده

۵- گلبانگ خجستهٔ منادی آمد / شد وقت ربیع و‌گاه شادی آمد / از سوی ولی امرمان در نوروز / فرمان جهاد اقتصادی آمد

۶- رزمنده و در صف جهادیم امسال / نابودگر ظلم و فسادیم امسال / از امر امام مسلمین خامنه‌ای / مامور جهاد اقتصادیم امسال

۷- از نسل علی، امام و هادی داریم / هر سال نشانه و نمادی داریم / فرموده ولی امرمان خامنه‌ای / امسال جهاد اقتصادی داریم

۸- هرچه می‌گویی‌‌ همان است ما اطاعت می‌کنیم / جان خود را ما فدایی ولایت می‌کنیم / هر جهادی چه نظامی چه سیاسی فرق نیست / چشم مولا ما جهاد اقتصادی می‌کنیم

۹- بهر پیروزی ایران عدل و دادی می‌کنم / از همه فرمایش رهبر اطاعت می‌کنم / امر کردی رهبرا بر روی چشمان ترم / چشم آقا، من جهاد اقتصادی می‌کنم


اقتصاد در قانون اساسی ما

پنج‌شنبه 24 مارس 2011

اقتصاد وسیله است نه هدف. در تحکیم بنیادهای اقتصادی، اصل، رفع نیازهای انسان در جریان رشد و تکامل اوست نه همچون دیگر نظام های اقتصادی تمرکز و تکاثر ثروت و سودجویی، زیرا که در مکاتب مادی، اقتصاد خود هدف است و بدین جهت در مراحل رشد، اقتصاد عامل تخریب و فساد و تباهی می‌شود. ولی در اسلام اقتصاد وسیله است و از وسیله انتظاری جز کارآئی بهتر در راه وصول به هدف نمی‌توان داشت. با این دیدگاه برنامه اقتصادی اسلامی فراهم کردن زمینه مناسب برای بروز خلاقیت‌های متفاوت انسانی است و بدین جهت تامین امکانات مساوی و متناسب و ایجاد کار برای همه افراد و رفع نیازهای ضروری جهت استمرار حرکت تکاملی او بر عهده حکومت اسلامی است.

مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران


بزدلانی کز هراس ابتر شدند / از بسیجی‌ها بسیجی تر شدند

دفاع مقدس برای خیلی‌ها هنوز تمام نشده است

این روزها فیلم سینمایی اخراجی‌های ۳ روی پرده سینماست. اگر این فیلم را دیده باشید، تیتراز پایانی آن سرودی زیبایی است از محمدحسین جعفریان؛ متن کامل این شعر را اینجا می‌توانید بخوانید.

از اینجا تیتراژ پایانی اخراجی های ۳ را دانلود کنید

فصل‌های پیش از این هم ابر داشت
بر کویرم بارشی بی‌صبر داشت

پیش از اینها آسمان گلپوش بود
پیش از اینها یار در آغوش بود

اینک اما عده‌ای آتش شدند
بعد کوچ کوه‌ها آرش شدند

از بلند از حلق آویزها
قلب‌های مانده در دهلیزها

بذرهایی ناشناس و گول و گند
از میان خاک و خون قد می‌کشند

بعضی از آنها که خون نوشیده‌اند
ارث جنگ عشق را پوشیده‌اند

عده‌ای حسن القضاء را دیده اند
عده‌ای را بنزها بلعیده اند

بزدلانی کز هراس ابتر شدند
از بسیجی‌ها بسیجی تر شدند

ای بی جان ها! دلم را بشنوید
اندکی از حاصلم را بشنوید

توچه می‌دانی تگرگ و برگ را
غرق خون خویش،‌ رقص مرگ را

تو چه می‌دانی که رمل و ماسه چیست
بین ابروها رد قناسه چیست

تو چه می‌دانی سقوط “پاوه” را
“عاصمی” را “باکری” را “کاوه” ‌را

هیچ می دانی”مریوان” چیست؟‌ هان!
هیچ می‌دانی که “چمران” ‌کیست؟ هان!

هیچ می‌دانی بسیجی سر جداست؟
هیچ می‌دانی “دو عیجی”‌ در کجاست؟

این صدای بوستانی پرپر است
این زبان سرخ نسلی بی سر است

با همان‌هایم که در دین غش زدند
ریشه اسلام را آتش زدند

پای خندق‌ها احد را ساختند
خون فروشی کرده خود را ساختند

زنده‌های کمتر از مردارها
با شما هستم، غنیمت خوارها

بذر هفتاد و دو آفت در شما
بردگان سکه! لعنت بر شما

باز دنیا کاسه خمر شماست
باز هم شیطان اولی الامر شماست

با همانهایم که بعد از آن ولی
شوکران کردند در کام علی

باز آیا استخوانی در گلوست؟
باز آیا خار در چشمان اوست؟

ای شکوه رفته امشب بازگرد!
این سکوت مرده را درهم نورد

از نسیم شادی یاران بگو
از “شکست حصر آبادان” بگو!

از شکستن از گسستن از یقین
از شکوه فتح در “فتح المبین”

از “شلمچه”، “فاو”‌ از “بستان” بگو!
از شکوه رفته! از “مهران”‌ بگو!

از همانهایی که سر بر در زدند
روی فرش خون خود پرپر زدند

شب شکاران سحر اندوخته
از پرستوهای در خود سوخته

زان همه گلها که می بردی بگو!
از “بقایی” از “بروجردی” بگو!

پهلوانانی که سهرابی شدند
از پلنگانی که مهتابی شدند

عشق بود و داغ بود و سوز بود
آه! گویی این همه دیروز بود

اینک اما در نگاهی راز نیست
تیردان پرتیر و تیرانداز نیست

نسل های جاودان فانی شدند
شعرها هم آنچه می دانی شدند

روزگاران عجیبی آمدند
نسل های نانجیبی آمدند

ابتدا احساس هامان ترد بود
ابتدا اندوهامان خرد بود

رفته رفته خنده ها زاری شدند
زخم هامان کم کمک کاری شدند

خواب دیدم دیو بی‌عار کبود
در مسیل آرزوها خفته بود

خواب دیدم برفها باقی شدند
لحظه‌های مرده ام ساقی شدند

ای شهیدان! دردها برگشته اند
روزهامان را به شب آغشته‌اند

فصل هامان گونه‌ای دیگر شدند
چشمهامان مست و جادوگر شدند

روحهامان سخت و تن آلوده‌اند
آسمانهامان لجن آلوده‌اند

هفته ها در هفته ها گم می‌شوند
وهم‌ها فردای مردم می‌شوند

فانیان وادی بی سنگری!
تیغ ها مانده در آهنگری

حاصل آغازها پایان شده است؟
میوه فرهنگ جبهه نان شده است؟

شعله ها! سردیم ما، سردیم ما
رخصتی، ‌شاید که برگردیم ما

“یسطرون” ‌هم رفت و ما نون مانده‌ایم
بعد لیلا باز مجنون مانده‌ایم

بحر مرداب است بی امواج،‌آی !
عشق یک شوخی است بی حلاج، آی!

یک نفر از خویش دلگیر است باز
یک نفر بغضش گلوگیر است باز

زخمی‌ام، اما نمک… بی فایده است
درد دارم، نی لبک… بی فایده است

عاقبت آب از سر نوحم گذشت
لشگر چنگیز از روحم گذشت