حزب‌اللهی واقعی..

جمعه 4 مارس 2011

قرار بود مطلبی درباره اینکه حزب‌اللهی کیست بنویسم. بیش از آنکه تئوریک باشد، حاصل دیده‌ها و تجربه‌ها بود. فکر می‌کردم که از آدم‌هایی که دیده‌ام کدام‌شان به شاخص‌ها نزدیک‌ترند. حالا که مجموعه به شاخص‌ها نگاه می‌کنم می‌بینم خودم هم تو این چارچوب نیستم.

به قربت و خلوص فرزندان معنوی خمینی غبطه می‌خورم…


چهره‌هایی که دوستشان دارم

پنج‌شنبه 3 مارس 2011

chehre

یکی از اتفاقات خوب این روزهای وبلاگستان فارسی مسابقه ای است که چهره سال ۸۹ وبلاگستان فارسی را انتخاب می کنند. یک اتفاق خوب که تواسنته است بسیاری از وبلاگی‌ها را در آن وراد کند. من هم به رسم دیگران وبلاگ نویس مورد علاقه ام را معرفی می کنم:

یک. آهستانچهره‌ای که در سه سال اخیر به جرات می توان از استوانه های وبلاگستان فارسی نامید. وبلاگ نویسی که توانست در سرویس وردپرس عنوان ششمین وبلاگ جهان را از آن خود کند. قلم خوب و دقیق و به موقع و درست نوشتن شیوه ای است که از اهستان اسطوره وبلاگستان فارسی ساخته است.

دو. زهرا سال‌هاست که قلم زهرا اچ-بی در وبلاگستان فارسی سبک تازه خودش را دارد. بیان روزنوشت‌های یک دختر معمولی که شاید در ظاهر هیچ ویژگی خاصی نداشته باشد. اما توانسته است بدون حاشیه های فضای حقیقی با نگاه دقیق و البته ساده و بی تکلف خود وقایع دور و برش را تحلیل کند. تجربه های زهرا گاهی چنان جالب است که همه را در بهت و حیرت می برد. مثلاً آن روز که از دست دزدها در جاده تنها فرار کرده بود و یا این گفتگوی اخیرش با یک زن خیابانی. این را هم در پرانتز داشته باشید که معمولاً به عنوان نمونه موفق وبلاگ نویسی زنان در فضای مجازی در کلاس هایم زهرا را مثال میزنم؛ پرانتز بسته.

سه. آب و آتش آقای تقی دژاکام هم علی رغم سن بیشتری که دارد و حق استادی بر گردن جوان ترها، به نظر من توانسته است علیرغم حضور دیرهنگامش در وبلاگستان، گوی سبقت از جوانان برباید. البته فقط سن بالاتر نیست که از آقای دژاکام چهره ساخته است، بلکه تجربه سالها روزنامه نگاری و تلاش در حوزه ادبیات و هنر و روزنامه نگاری آن هم از نوع اصولگرایی مردی چنین جاافتاده آفریده است که لیاقت چهره شدن در وبلاگستان فارسی را دارد.

چهار. طعم عسل جناب آرمند را اولین بار در شبکه های اجتماعی یافتم و نه وبلاگستان. بعدها ارتباط حقیقی بیشتر شد. نوشتن در مورد «آقا» توفیق می خواهد. آن هم نوشتن در زمانی که هجمه ها زیاد است. هرچند داشتن دسترسی شاید رقابت را با سایر وبلاگ نویسان ناعادلانه کرده است، اما فکر می کنم آرمند هم می تواند لایق شأن مرد وبلاگستان فارسی باشد. البته وبلاگ های دیگر ایشان هم در جای خود محل تقدیر بوده و هستند.

پنج. دانشطلب مجتبی دانشطب را باید با تحلیل های محکم و داشتن کدهای متعدد اندیشه‌گی پیگیر شد. هرچند بسته شدن غیرمنصفانه وبلاگ مدرسه ما به آرشیو سالها وبلاگ نویسی او ضرب هزد، اما مجتبی با پشتکار دوباره برگشت و حالا باید منتظر ماند که ببینیم چه می شود. مجتبی هم ارزشش را دارد.

شش. بچه های قلممهدی نیکخواه از مردان نیک وبلاگستان است که ارزش کارش خیلی بالاست. به خصوص این برمی گردد به یالهای قبل که کلیپ ها و اصوات را با سرعت پائین برای استفاده عموم روی نت منتشر می کرد. کاری که جز عنوان جهاد عنوان دیگری نمی توان بر آن نهاد. او هم لیاقت دارد که مرد وبلاگستان باشد؛ هرچند در سالی که گذشت کمتر وبلاگش را به روز کرده است.


اخلاق قدرت؛ قدرت اخلاق

سه‌شنبه 1 مارس 2011

یک- اخلاق در اوج قدرت مهم است. در قدرت باشی و به رعیت ظلم نکنی و با تندی با ایشان حرف نزنی. این که کسانی که که در حضیض ذلت هستند و مردم آنها را طرد کرده اند اهمیتی ندارد. اگر هم حرفی از اخلاق بزنند از سر ضعف است و ارزشی ندارد.

دو- اگرچه ممکن است تصور شود که استفاده از شیوه‌های غیراخلاقی در برخورد با دیگران ما را بهتر به مقصور می‌رساند. اما واقعیت این است که اگر به شیوه های غیراخلاقی متوسل شویم، نه تنها در مخاطب اثر خوبی نخواهد داشت، بلکه در بسیاری از موارد باعث زده شدن دیگران هم می‌شود. ضمن اینکه در دراز مدت اعتماد را از بین می‌برد.


نگهبانان قانون اساسی ِ سبز

دوشنبه 24 ژانویه 2011

شورای نگهبان

شورای نگهبان

سایت کلمه در تحلیلی به شدت عمیق به قلم دو بانوی سبز آمنه کشاورز و مهستی شیرازی، بررسی کرده است که:

«گویا «تعمدی» در کار است که عنوانِ کامل شورای نگهبان، چندان در صدا و سیما و تریبون‌های رسمی مورد استفاده قرار نمی‌گیرد. دورنیست که فراموش شود – و انکار کنند! – که عنوان کاملِ این نهادِ قانونی، «شورای نگهبان قانون اساسی» است.
اگرچه در قانون اساسی، «ممانعت» از تصویب قوانین خلاف شرع هم جزو وظایف شورای نگهبان است ولی همهٔ این وظایف ذیل قانون و در دل قانون دیده شده است. لذا می‌گوییم «شورای نگهبان قانون اساسی» و نمی‌گوییم «شورای نگهبان قانون اساسی و شرع». همین نشان می‌دهد که شرع و مشروعیت حکومت هم در بطنِ قانون اساسی گنجانده شده و هر «شخص یا نهادی» که این قانون را نقض کند، مشروعیت، بل مشروعیت دینی هم ندارد، حتی اگر این نهاد، خود شورای نگهبان باشد!»

این هم شبیه همان مجلس خبرگان قانون اساسی است که یک غلط مصطلح است که متاسفانه بی‌سوادها بهش دامن می زنند. اصل نود و یکم قانون اساسی می گوید:

«به منظور پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی از نظر عدم مغایرت مصوبات، مجلس شورای اسلامی با آنها، شورایی به نام شورای نگهبان با ترکیب زیر تشکیل می‌شود….»

چنانچه می دانید شورای نگهبان دو وظیفه دارد: یکی پاسداری از شرع است و دیگری نگهبانی از قانون اساسی. و تنها یک وظیفه ندارد.

تنها جایی که در قانون اساسی می توان از آن استناد به این نام کرد، اصل ۱۲۱ سابق قانون اساسی است که می‌گوید:

«رییس جمهور در مجلس شورای ملی در جلسه‏ای که با حضور رییس دیوان عالی کشور و اعضای شورای نگهبان قانون اساسی تشکیل می‌شود به ترتیب زیر سوگند یاد می‌کند و سوگندنامه را امضاء می‏نماید…»

که این اصل پس از اصلاح نام مجلس شورای اسلامی جایگزین «مجلس شورای ملی» شد و نام شورای نگهبان به جای «شورای نگهبان قانون اساسی» قرار گرفت!

پی‌نوشت:
یکی از دوستان می گفت که چرا ملانقطه‌ای هستی. من گفتم والا ملانقطه ای زمانی صدق می کند که کسی به اشتباه این را نوشته باشد و یک یا چند بار این عنوان را تکرار کند. نه اینکه مبنای تحلیل این باشد!


عکس یادگاری

شنبه 22 ژانویه 2011

اکوادوریها

اکوادوری‌ها با عکس امام و آقا، عکس یادگاری می‌گیرند.

عکاس: خودم
اردیبهشت هشتاد و نه – کوچابامبا – بولیوی


نکاتی درباره «ارباب تفرقه»

سه‌شنبه 18 ژانویه 2011

بی بی سی فارسی

بی بی سی فارسی

ارباب تفرقه نام مجموعه ای است که این شب ها از شبکه‌های مختلف سیما پخش می شود و  درباره نقش بی بی سی فارسی در تحریف تاریخ و حقایق سخن می گوید.

در بخشی از این برنامه نیز بنده حاضر هستم و درباره شیوه های آنها حرفهایی زده ام. در بخش دیگری از این برنامه بخشی از برنامه «نوبت شما» نشان داده می شود و ادعا می شود که فردی که پشت خط تلفن است بنده هستم. این امر به هیچ وجه صحت ندارد.

فارغ از اینکه ارتباط با شبکه های ماهواره ای همچون بی بی سی جرم تلقی شده است، بنده حاضر نشده ام تا در برنامه های این شبکه حاضر شوم. چرا که اعتقاد دارد بی بی سی سعی دارد تا با جذب حزب اللهی ها برای شرکت در  این برنامه خود را عنصری بی طرف و حامی حقیقت و پشتیبان تکثر نشان دهد. در حالی که این دروغی بیش نیست. کافی است یکبار برنامه را با دید نقادانه ببینید تا بفهمید که مجری سعی می کند دیدگاه های انتقادی علیه خود را قطع کند یا در انتهای برنامه پایان آن را به گونه ای صورت بندی کند که مخاطب به همان جمع بندی برسد که تلویزیون دولتی انگلستان می خواهد.

* * * *

وزیر اطلاعات چندی پیش اعلام کرده بود: «هرگونه همکاری با شبکه‌های رسانه‌ای، ماهواره‌ای و اینترنتی معاند و مخالف با سیاست‌های نظام مقدس جمهوری اسلامی همانند VOA، BBC، رادیو فردا، رادیو زمانه، رادیو رژیم صهیونیستی، شبکه‌های ماهواره‌ای ضدانقلاب مانند منافقین، گروه‌های سلطنت‌طلب، پارس، رنگارنگ، کانال یک و سایت‌های اینترنتی ضدانقلاب و همسو با جریان فتنه مانند جرس و… ممنوع است و همکاری با سازمان‌های برانداز بیگانه محسوب می‌شود.»

بنابراین گفته‌ها یحتمل بنده هم همکار سازمان‌های برانداز بیگانه محسوب می‌شوم!

* * * *

چند کلمه درباره ارباب تفرقه:

یک. تا آنجا که می دانم حدود چهل دقیقه از این مستند سانسور شده است. مرحبا به این همه زحمت صدا و سیما

دو. دست مریزاد به داوود مرادیان که خوب چیزهایی را کنار هم گرد آورده است. روایت خوبی هم دارد. اما انسجام مجموعه چندان جالب نیست. شاید این امر به همان نکته قبل برمی‌گردد.

سه. در این برنامه دروغ‌های جالبی را درباره روایت بی بی سی از جنگ هشت ساله خواهد دید. مثلاً در بی بی سی با یک عکاس گفتگو می شود که توضیح می دهد در زمان آزادسازی دزفول در صحنه جنگ دیده است که نیروهای ایرانی اسرا را می کشند. در حالی که دزفول هرگز اشغال نشد که بخواهد آزاد شده باشد 🙂

چهار. پخش دوم این مستند ۲۷ دی ساعت ۲۳:۴۰ بوده است. این مستند تلویزیونی برای اولین بار جمعه شب از شبکه یک سیما پخش شده بود که به دلیل استقبال مردم دیشب هم از رسانه ملی به نمایش درآمد. (+)


یادکردی از شهید عاشورای ۸۸ – امیرحسام ذوالعلی

یکشنبه 12 دسامبر 2010

شهید مظلوم امیرحسام ذوالعلی سال گذشته در جریان حوادث روز عاشورا و آشوب و اغتشاشات جنبش سبز به دست منافقین یزیدی به شهادت رسید.
شادی روح آن شهید صلوات

شهید امیر حسام ذوالعلی شهید امیر حسام ذوالعلی


عاشورای سرخ – عاشورای سبز

جمعه 10 دسامبر 2010

ashura

عاشورای سال گذشته، عاشورای تاریخی‌یی بود. چه از سوی آنان که حرمت شکستند و با آشوب و آتش زدن و دست و پایکوبی راه یزید را ادامه دادند و چه از طرف آنهایی که پاسخی در خور ِ این همه توهین و حرمت شکنی در نه دی به آنها دادند. و این همچنان برای آنها که در قبال این فضا سکوت کردند و هیچ نگفتند تاریخی است.

این مقدمه بود تا برای تان بگویم که این روزها در اینترنت چه خبر است!

در فرندفید این روزها آشوب است. اگر شما هم در این شبکه اجتماعی حاضر باشید هجوم یزیدیان را دیده اید که می آیند و حرمت می شکنند و فحش می دهند و به امام حسین توهین می کنند و آنچه لایق خودشان است به اهل بیت می گویند. اتاقی را درست کرده اند برای جشن های عاشورایی‌شان…

آنهایی که دلشان به عشق حسین سالها تپیده است، این روزها ناراحتند که چرا بعضی افرادی که ادعای مذهبی بودن دارند در برابر این رفتار مستهجن و غیراخلاقی سکوت کرده اند و هیچ نمی گویند. آنها که دغدغه شان دفاع از اسلام حقیقی و رحمانی است و به دنبال حفظ حریم مرجعیت ِ خودشاخته شان هستند، چرا در برابر این موج لب دوخته اند و تنها تماشاگرند.

یک کلام هم به آنهایی که هنوز خود را سبز می دانند…

من اصلاً نمی پذیرم که این حوادث مانند سال گذشته است و شما صحنه را غبار گرفته می بینید و خود را محق می دانید. سال گذشته حمله به هیئات حسینی را ندیدید، سنگ پرانی به سمت عزاداران حسینی را ندیدید. و این بار حمله به نام حسین را نمی بینید. این بار تنها دعوا بر سر سیاست نیست. دعوا بر سر حسین ابن علی است. دعوا بر سر اخلاق است. سکوت این باره شما چه معنی می دهد؟

تنها می توانم اشک بریزم و این ها را به امام زمان تسلیت بگویم… آقا ما را ببخش که هیچ نکردیم و این همه به شما و اجداد طاهرینتان توهین شد… آجرک الله یابن رسول الله…

-«یریدون أن یطفئوا نور الله بأفواههم والله متم نوره ولو کره الکافرون»-

صدق الله العلی العظیم


عاشورا در حوزه بسیج ۱۱۷ نینوا تکرار شد

جمعه 26 نوامبر 2010

1ramin-ramezani

1ramin-ramezanee

الف- با جمعی از فعالان سایبری برنامه ثابت گذاشته بودیم که برویم خانه کسانی که به طور رسمی به خانواده‌هایشان گفته بودند فرزندتان شهید است؛ با آنها حرف بزنیم و حرفشان را بشنویم. در یکی از شب‌ها قرار گذاشتیم برویم منزل خانواده رامین رمضانی. می دانستیم که خانواده‌اش تا حدودی سبز هستند. اما قرار بر شنیدن حرف‌هایشان شد.

پدر رامین می‌گفت: تیر با اسلحه‌های بسیج شلیک نشده است. کالیبر متفاوتی دارد. تیر به صورت مستقیم شلیک شده که اگر مربوط به درگیری های جلوی حوزه ۱۱۷ نینوا باشد، باید از بالا تیر وارد شود و از پائین تر خارج شود.

و البته پدر رامین تاکید می‌کرد که فرزندش برای دیدار یکی از اقوام به منطقه میدان آزادی رفته بود و می‌خواسته از مرخصی سربازی اش برای صله ارحام استفاده کند…

ب- فیلم‌های حمله به پایگاه بسیج خیلی متنوع است. تصاویر هم همین طور. درست درک نمی‌کردم چطور آن اتفاقات افتاده است. اما به لطف یکی از دوستان امروز رفته بودم آن حوزه بسیج را دیدم. البته ظاهر ساختمان عوض شده است. دیوارها بلند تر شده اند و خبری از آن در قدمی نبود. البته همان موقع هم معلوم بود که آن در در برابر هجوم روز ۲۵ خرداد چندان سالم نمی‌ماند. نمای ساختمان و حفاظ ها قوی تر شده اند و دوربین برای کنترل ترددها در حوالی بسیج تعبیه شده است. اما هنوز آثاری از درگیری ها در درون ساختمان وجود دارد.

ج- برخورد ها در مقابل حوزه بسیج چند بخش دارد. مرحله اول همان فیلم هایی است که تابلوی بسیج به آتش کشیده شده و همزمان با صدای شلیک افراد متواری می شوند. بعد فهمیدم که اینها همه گلوله مشقی بوده است و فرمانده اجازه استفاده از گلوله جنگی را نداده بود. از بیرون هم عده ای شایع می کنند که افراد کشته شده اند. اما این حیله زود لو می رود که بسیجی ها قصد شلیک ندارند. مهاجمان جری تر می شوند.

کوکتولمولوتوف ها به سمت بسیج پرتاب می شود. یه دستگاه هایلوکس و یک خودرو تویوتا در حیاط آتش می گیرند. شیشه های طبقه دوم شکسته شده و آتش به درون ساختمان وارد می شود. از صدای شلیک گلوله های مشقی برای ایجاد وحشت استفاده می شود.

فرمانده با بلندگوی دستی بر فراز ساختمان هشدار می دهد که این منطقه نظامی است و کسی حق ندارد به آن تعرض کند. و این گونه مهاجمین را به آرامش می خواند. اما در همین حال به سمت بلدگوی دستی ِ فرمانده تیراندازی می شود. سنگهایی که در پشت بام به سمت بسیج پرتاب می شد را مدافعان پایگاه به سمت مهاجمان باز پرت می کنند. قصد درگیری وجود ندارد.

د- روبروی ساختمان بسیج یک مهد کودک است که مادر و دختری که در مهد کودکی کمی آنسوتر کار می کردند، از آن حوالی عبور می کردند مورد تعرض مهاجمان و اوباش سبز قرار می گیرند. آنها به سمت مهدکودک پناه می برند. اما اوباش با چاقو به آنها حمله می کنند. آن زن با دخترش به مهد پناهنده می شود. آنها به سوی مهد تیراندازی می کنند… مهدکودک هم از آتش کین آنها در امان نماند و در آتش سوخت… شهیدان سرور برومند ۵۸ ساله و فاطمه رجب پور ۳۸ سال…

هـ- نیروهای بسیجی دو دسته شده بودند. گروهی بر روی پشت بام بودند و گروهی در زیرزمین (محل نگهداری اسلحه) یکی از بسیجیان که پشت بام مستقر بوده تیر می‌خورد و از ناحیه پا مجروح می‌شود. او را دیروز دیدم. هنوز پایش لنگ می‌د. اما بقیه مقاومت می‌کنند. مهاجمان روی دیوار می‌آیند و نرده های روی دیوار را می‌کنند. جرثقیل یکی از خانه های نیمساز همسایه هم در آتش حقد و کینه اوباش می‌سوزد. جمعی از مهاجمین وارد حیاط می شوند و برخی سعی می کنند تا از طریق حفاظ پنجره‌ها خود را به پشت‌بام برسانند.

صدای تیراندازی از زیر زمین به گوش می‌رسد. مدافعان پایگاه به سقف زیرزمین بسیج شلیک می کنند. تا ایجاد رعب کنند. سقف زیر زمین هنوز سوراخ سوراخ است. اما تیرهای هوایی اثری ندارند.

گلوله‌ها جنگی می‎شود؛ دستور از طرف مافوق صادر می‌شود که هرطور شده از پایگاه حفاظت کنید، حتی اگر لازم است جان‎تان را از دست بدهید! باید از اسناد و اسلحه ها حفاظت کنید. البته دیگر همه اسناد و بایگانی بسیج در آتش سوخته بود. اما بسیجیان درون پایگاه به سمت افرادی که وارد حیاط شده‌اند تیراندازی می‌کنند.

حمله به بسیج نینوا

و- هفت نفر کشته می شوند اما حوزه ۱۱۷ سقوط نمی‌کند. صحنه‌ی کربلا در حوزه بسیج نینوا تکرار می شود. اما این بار ۲۹ نفر حسین وار مقاومت کردند و بر منافقان پیروز شدند. فرمانده پایگاه در مصاحبه با جوان گفته بود: «در این مقاومت چند ساعته بچه‌های حوزه با سردادن شعار الله اکبر و خواندن زیارت عاشورا و دعای توسل دل‌گرم می‌شدند و از ادعیه نیرو می‌گرفتند. در ساعت ۲۲:۳۰ دقیقه مجددا تعدادی از ماموران یگان ویژه و بسیجیان به کمک ما آمدند و بالاخره ما توانستیم از این مهلکه نجات پیدا کنیم و به تدریج جمعیت پراکنده شد.»

_____

مرتبط: گزارش لحظه به لحظه از یورش به حوزه ۱۱۷


بسیجی واقعی بسیجی زنده است

دفاع مقدسسیدسجاد عزیز منو دعوت کرده است تا در مورد بسیجی واقعی بنویسم. واقعیتش این است که دوست دارم بسیجی محسوب شوم. اما خب دیگران شاید ما را در چنین ساختاری نپذیرند…

بسیجی بودن به چیست؟ آنچه در جامعه به بسیج در افواه و افکار شناخته می شود، بر یکی مصداق خارجی عینی صدق نمی کند. گروهی سعی می کنند که بسیجی را به دو دسته مرده و زنده تقسیم کنند تا بسیجی مرده را تحسین کنند و بسیجی زنده را به مسلخ ببرند و بکشند. گروهی دیگر که به این تقسیم بندی قائل نیستند و خود را مصداق اتم بسیجی می دانند و عشق تفنگ و رزمایش و … سهتند و مهمترین فعالیت بسیجی شان در همین گشت و ایست و بازرسی ها خلاصه می شود.

اما من یک بسیجی دیگر هم می شناسم. اون هم یه بسیجی بصیر است. بصیرت یعنی داشتن میزان و ملاک برای حق سنجی. یعنی داشتن یه فکر منسجم بر مبنای انقلاب اسلامی. یعنی گام بر داشتن در مسیر علی و مسیر نبی. یعنی کسی که می داند کیست و در کجا ایستاده و به کجا می رود. (البته اجمالاً هم بداند کفایت می کند). این همان چیزی است که امام ِ بچه بسیجی‌ها آن «تفکر بسیجی» نام گذاشته بود. بسیج یعنی این و بسیجی به نسل های قلب شناخته نمی شود. بسیجی باید همیشه زنده باشد و اگر بسیجی سرزنده و در وسط میدان نباشد، نام بی مسمایی بر او گشذاته اند.

این بسیجی و این تفکر بسیجی است که می تواند کشور را از گزند مصون بدارد. و گرنه آمدن و شرکت در بسیج، و برنامه هایش را همچون هر سرگرمی دیگری برای تفریح و وقت گذرانی خواستن، با نام بسیجی سنخیت ندارد. این آن بسیجی نیست که من قبولش دارم.

لطفاً شما هم از بسیج بنویسید و از بسیجی: احمد نجمی؛ علی اللهیاری؛ محمد یاراحمدی؛ دانشطلب؛ اسماعیل محمدی