بایگانی برچسب‌ها ‌

ما بردیم!

جمعه 14 ژوئن 2013

محمدصادق شهبازی - سعید جلیلی - محمد صالح مفتاح

دقایقی قبل دکتر آخرین حرف‌ها را زد. حرف‌ها و گزارش‌های ما رو شنید. و پیروزی‌مان را تبریک گفت که توانسته‌ایم انتخابات را اخلاقی و به دور از تخلف و بی‌اخلاقی پیش ببریم.

چه ببریم و چه ببازیم، پیروزیم. دلم قرص است. ایشالا خدا دل‌ها را به سوی آنچه خیر است رهنمون کند!

آمین یا رب العالمین


دانشگاه غربزده؛ معرفت اشرافی؛ جنبش دانشجویی غربزده

پنج‌شنبه 8 نوامبر 2012

از وبلاگ قیام

در کشور ما دانشگاه برون‌زا و غیربومی متولد شد و نسل اول دانشگاه رفته‌های ما یا غرب‌رفته بودند و یا غرب‌زده‌های اول مشروطه. دارالفنون که به شدت تکنیک‌زده و غرب‌زده بود، اختلال شدید معرفتی برای ما ایجاد کرد. حتی در آن ادبیات فارسی نیز با زبان فرانسوی تدریس می‌شد. خلاصه مسحور نظم و دوران اوج تمدن غرب در شرایط افول تمدن اسلامی رقم خورد. دانشگاه زادهٔ نیاز‌ها و روند رشد ملت ایران نبود.

دانشگاه برون‌زا و وارداتی و ناهمگون با ساخت اجتماعی، سیاسی و معرفتی ما بود. ساختار اشرافی و بی‌ارتباط با جامعه دانشگاه در ایران، معرفت اشرافی را رقم زد. نتیجه آن این شد که جامعه ابژه باشد و به اقشار مردم به چشم اقشار فرودست نگاه شود و به سرمایه‌های فرهنگی و دینی بی‌توجهی شود و از سوی دیگر مشاهده نظم غرب ونوعی احساس عقب ماندگی را رقم زد که به دنبال پی گیری طابق النعل بالنعل آن شرایط رفتند. خواستند از ان مدل الگو بگیرند –البته الگو گرفتن به مدلی که فروغی به رضا شاه می‌گوید تمدن بلوارهای غرب نه لابراتوارهای آن- از سمت دیگر جامعه هم موجودی پست شد. دانشگاه که آمد فضای لائیک و سکولار آورد و غربزدگی را با خود به همراه آورد. بعضی از کسانی که در دانشگاه تهران به بزرگی از آن‌ها یاد می‌شود، می‌گویند فضا طوری بود که در توالت نماز می‌خواندیم.

جنبش دانشجویی هم که آمد غربزده آمد. در قالب مارکسیسم دهه‌های ۲۰ و ۳۰ و ۴۰ و التقاط چپ و اسلام در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ غالب شد. یعن دانشگاه نسخهٔ راست غربی می‌داد، جنبش دانشجویی نسخه چپ غربی.


تهران که کوفه نیست، علی را صدا کنید! / محمدصادق شهبازی

جمعه 19 فوریه 2010

محمدصادق شهبازی، دوست گرامی‌یی است. از علم و تئوری بار گرانی بر دوش دارد و از آن بیشتر دغدغه‌های ارزشی و انقلابی و اسلامی اوست. نام او بیشتر با سیاست عجین بوده است. شاید ندانید از شعرهایی که او می‌گوید. این شعر را برای این روزها سروده است که فتنه‌گران جولان می‌دهند در جامعه.

دادند جام زهر، به روح خدا و شد
تکرار فتنه ها و پس بدرها احد

تک تک عقب کشید سران قبیله را
تنها علی که خواند یلَان قبیله را:

«باید که تاخت سوی عدو، نیست چاره ای
آمد زمان ِجنگ و نبرد دوباره ای

اسلام ناب منتظر یاری شماست
این نصرت خداست که اندر پی شماست

باید دفاع کرد، نباید که ماند خواب
دعوا چو نیست جز سر تاویل انقلاب

خطّ امام نقشه ی راه است تا ابد
دشمن ز پیرویش زمین گیر می شود

بر پا علم کنید! که باید قیام کرد
باید که پیروی ز مسیر امام کرد

چشمان عالمی همه بر گام های ماست
صلح حسن، نه! کرب و بلا انتهای ماست

سازش درون راه خمینی فضیحت است
تنها سلاح، صبر و قیام و بصیرت است

با غیظ و خشم، ضد خمینی و انقلاب
تجهیز کرده اند، در این ره، سکون میاب!

مهدی بیین که بیرق، از کف نداده ایم
تا آخرین نفس همگی ایستاده ایم»

در نغمه اش، صلای جماران نهفته بود
غیرت به سان رستم دستان نهفته بود

با نعره اش سپاه عدو را شکسته بود
در عرصه ی جهاد، دمی او نخفته بود

رهبر میان معرکه و خفته لشگری!
در پشت کاخ سبز، فقط ماند، حیدری

یاران خفته، ساقی صد شوکران شدند
سردارهای خسته، سر نهروان شدند

یک گام مانده بود و ندیدیم سر به دار
ننگ رفاه و جبهه ی حق، نیست سازگار

ساکت شدند، لحظه خدمت به انقلاب
«در خرقه شان به غیر منم تحفه ای میاب»(۱)

این آخور تن است، زمین گیر می کند
مال حرام، بالاخره گیر می کند

جاه و رفاه، مرد ، سرازیر می کند
در نصرت ولیّ خدا دیر می کند

وقتی خواص رنگ عوامی گرفته اند
تهدید و کیسه ی زر ِ شامی گرفته اند

فتنه غبار زد، همه ی آشیانه را
دشمن سوار شد شتران سه ساله را

فریاد زد ولی پی عمار انقلاب
آمد ندای مردم آماده با شتاب:

«حتی اگر خواص نفهمند فتنه را
ماییم بهر راه خمینی، گره گشا

تهران که کوفه نیست علی را صدا کنید!
یاری برای رهبر درد آشنا کنید!

مستضعفان تحمّل طغیان نمی کنند
فکر دو صد، امیر پشیمان نمی کنند

اصحاب فتنه! اشعثِ قیس عمروعاص ها
آه ای شریح! مانده عذاب و تقاص ها

تا از محرم و صفر اسلام زنده است
این نسل، مثل خسته امیران، نخفته است

صدها هزار رویش نو تا شکفته است
دنیا صدای نعره ی ما را شنفته است

«سید علیّ خامنه ای یاور توایم
خیبر شکن شویم که ما حیدر توایم»

«اسلام ناب بیمه شد از شور ناب ما»
شد بیمه از حضور شما انقلاب ما

پی شد جمل، معاویه ها لیک، مانده اند
صدها امیر بسته به دنیا نشسته اند

بیدار باش! جنگ به پایان نیامدست
پایان عمر دشمن قرآن نیامدست

هرگز طمع به کسب غنائم نگیردت
ورنه غرور فتح به مستی کشاندت

بیدار باش تنگه بگیریم در احد
دشمن کمین نشسته، بگرداند آن چه شد

بیدار! عمروعاص به پاتک نشسته است
زخمی تر است، چون که ابهّت شکسته است

تا قلّه غیر چند قدم، ره نمانده است
در بین راه، فتنه ی دیگر نهفته است

میزان رهروی ز ولایت، صلاح ماست
صبر و قیام و نور بصیرت، سلاح ماست

با خون وضو کنیم و بنوشیم از طهور
از انقلاب، راه بگیریم تا ظهور

صادق بیا و دعبل این قوم خسته باش
اندر پی وصال رفیقان رفته باش

راه علی و پیر جماران همین ره است
تنها مسیر شهر شهیدان همین ره است

(۱) تضمینی از شعر امام خمینی: این جاهلان که دعوی ارشاد می کنند/ در خرقه شان به غیر منم تحفه ای میاب