بایگانی برچسب‌ها ‌

بزدلانی کز هراس ابتر شدند / از بسیجی‌ها بسیجی تر شدند

پنج‌شنبه 24 مارس 2011

دفاع مقدس برای خیلی‌ها هنوز تمام نشده است

این روزها فیلم سینمایی اخراجی‌های ۳ روی پرده سینماست. اگر این فیلم را دیده باشید، تیتراز پایانی آن سرودی زیبایی است از محمدحسین جعفریان؛ متن کامل این شعر را اینجا می‌توانید بخوانید.

از اینجا تیتراژ پایانی اخراجی های ۳ را دانلود کنید

فصل‌های پیش از این هم ابر داشت
بر کویرم بارشی بی‌صبر داشت

پیش از اینها آسمان گلپوش بود
پیش از اینها یار در آغوش بود

اینک اما عده‌ای آتش شدند
بعد کوچ کوه‌ها آرش شدند

از بلند از حلق آویزها
قلب‌های مانده در دهلیزها

بذرهایی ناشناس و گول و گند
از میان خاک و خون قد می‌کشند

بعضی از آنها که خون نوشیده‌اند
ارث جنگ عشق را پوشیده‌اند

عده‌ای حسن القضاء را دیده اند
عده‌ای را بنزها بلعیده اند

بزدلانی کز هراس ابتر شدند
از بسیجی‌ها بسیجی تر شدند

ای بی جان ها! دلم را بشنوید
اندکی از حاصلم را بشنوید

توچه می‌دانی تگرگ و برگ را
غرق خون خویش،‌ رقص مرگ را

تو چه می‌دانی که رمل و ماسه چیست
بین ابروها رد قناسه چیست

تو چه می‌دانی سقوط “پاوه” را
“عاصمی” را “باکری” را “کاوه” ‌را

هیچ می دانی”مریوان” چیست؟‌ هان!
هیچ می‌دانی که “چمران” ‌کیست؟ هان!

هیچ می‌دانی بسیجی سر جداست؟
هیچ می‌دانی “دو عیجی”‌ در کجاست؟

این صدای بوستانی پرپر است
این زبان سرخ نسلی بی سر است

با همان‌هایم که در دین غش زدند
ریشه اسلام را آتش زدند

پای خندق‌ها احد را ساختند
خون فروشی کرده خود را ساختند

زنده‌های کمتر از مردارها
با شما هستم، غنیمت خوارها

بذر هفتاد و دو آفت در شما
بردگان سکه! لعنت بر شما

باز دنیا کاسه خمر شماست
باز هم شیطان اولی الامر شماست

با همانهایم که بعد از آن ولی
شوکران کردند در کام علی

باز آیا استخوانی در گلوست؟
باز آیا خار در چشمان اوست؟

ای شکوه رفته امشب بازگرد!
این سکوت مرده را درهم نورد

از نسیم شادی یاران بگو
از “شکست حصر آبادان” بگو!

از شکستن از گسستن از یقین
از شکوه فتح در “فتح المبین”

از “شلمچه”، “فاو”‌ از “بستان” بگو!
از شکوه رفته! از “مهران”‌ بگو!

از همانهایی که سر بر در زدند
روی فرش خون خود پرپر زدند

شب شکاران سحر اندوخته
از پرستوهای در خود سوخته

زان همه گلها که می بردی بگو!
از “بقایی” از “بروجردی” بگو!

پهلوانانی که سهرابی شدند
از پلنگانی که مهتابی شدند

عشق بود و داغ بود و سوز بود
آه! گویی این همه دیروز بود

اینک اما در نگاهی راز نیست
تیردان پرتیر و تیرانداز نیست

نسل های جاودان فانی شدند
شعرها هم آنچه می دانی شدند

روزگاران عجیبی آمدند
نسل های نانجیبی آمدند

ابتدا احساس هامان ترد بود
ابتدا اندوهامان خرد بود

رفته رفته خنده ها زاری شدند
زخم هامان کم کمک کاری شدند

خواب دیدم دیو بی‌عار کبود
در مسیل آرزوها خفته بود

خواب دیدم برفها باقی شدند
لحظه‌های مرده ام ساقی شدند

ای شهیدان! دردها برگشته اند
روزهامان را به شب آغشته‌اند

فصل هامان گونه‌ای دیگر شدند
چشمهامان مست و جادوگر شدند

روحهامان سخت و تن آلوده‌اند
آسمانهامان لجن آلوده‌اند

هفته ها در هفته ها گم می‌شوند
وهم‌ها فردای مردم می‌شوند

فانیان وادی بی سنگری!
تیغ ها مانده در آهنگری

حاصل آغازها پایان شده است؟
میوه فرهنگ جبهه نان شده است؟

شعله ها! سردیم ما، سردیم ما
رخصتی، ‌شاید که برگردیم ما

“یسطرون” ‌هم رفت و ما نون مانده‌ایم
بعد لیلا باز مجنون مانده‌ایم

بحر مرداب است بی امواج،‌آی !
عشق یک شوخی است بی حلاج، آی!

یک نفر از خویش دلگیر است باز
یک نفر بغضش گلوگیر است باز

زخمی‌ام، اما نمک… بی فایده است
درد دارم، نی لبک… بی فایده است

عاقبت آب از سر نوحم گذشت
لشگر چنگیز از روحم گذشت


نکاتی درباره «ارباب تفرقه»

سه‌شنبه 18 ژانویه 2011

بی بی سی فارسی

بی بی سی فارسی

ارباب تفرقه نام مجموعه ای است که این شب ها از شبکه‌های مختلف سیما پخش می شود و  درباره نقش بی بی سی فارسی در تحریف تاریخ و حقایق سخن می گوید.

در بخشی از این برنامه نیز بنده حاضر هستم و درباره شیوه های آنها حرفهایی زده ام. در بخش دیگری از این برنامه بخشی از برنامه «نوبت شما» نشان داده می شود و ادعا می شود که فردی که پشت خط تلفن است بنده هستم. این امر به هیچ وجه صحت ندارد.

فارغ از اینکه ارتباط با شبکه های ماهواره ای همچون بی بی سی جرم تلقی شده است، بنده حاضر نشده ام تا در برنامه های این شبکه حاضر شوم. چرا که اعتقاد دارد بی بی سی سعی دارد تا با جذب حزب اللهی ها برای شرکت در  این برنامه خود را عنصری بی طرف و حامی حقیقت و پشتیبان تکثر نشان دهد. در حالی که این دروغی بیش نیست. کافی است یکبار برنامه را با دید نقادانه ببینید تا بفهمید که مجری سعی می کند دیدگاه های انتقادی علیه خود را قطع کند یا در انتهای برنامه پایان آن را به گونه ای صورت بندی کند که مخاطب به همان جمع بندی برسد که تلویزیون دولتی انگلستان می خواهد.

* * * *

وزیر اطلاعات چندی پیش اعلام کرده بود: «هرگونه همکاری با شبکه‌های رسانه‌ای، ماهواره‌ای و اینترنتی معاند و مخالف با سیاست‌های نظام مقدس جمهوری اسلامی همانند VOA، BBC، رادیو فردا، رادیو زمانه، رادیو رژیم صهیونیستی، شبکه‌های ماهواره‌ای ضدانقلاب مانند منافقین، گروه‌های سلطنت‌طلب، پارس، رنگارنگ، کانال یک و سایت‌های اینترنتی ضدانقلاب و همسو با جریان فتنه مانند جرس و… ممنوع است و همکاری با سازمان‌های برانداز بیگانه محسوب می‌شود.»

بنابراین گفته‌ها یحتمل بنده هم همکار سازمان‌های برانداز بیگانه محسوب می‌شوم!

* * * *

چند کلمه درباره ارباب تفرقه:

یک. تا آنجا که می دانم حدود چهل دقیقه از این مستند سانسور شده است. مرحبا به این همه زحمت صدا و سیما

دو. دست مریزاد به داوود مرادیان که خوب چیزهایی را کنار هم گرد آورده است. روایت خوبی هم دارد. اما انسجام مجموعه چندان جالب نیست. شاید این امر به همان نکته قبل برمی‌گردد.

سه. در این برنامه دروغ‌های جالبی را درباره روایت بی بی سی از جنگ هشت ساله خواهد دید. مثلاً در بی بی سی با یک عکاس گفتگو می شود که توضیح می دهد در زمان آزادسازی دزفول در صحنه جنگ دیده است که نیروهای ایرانی اسرا را می کشند. در حالی که دزفول هرگز اشغال نشد که بخواهد آزاد شده باشد 🙂

چهار. پخش دوم این مستند ۲۷ دی ساعت ۲۳:۴۰ بوده است. این مستند تلویزیونی برای اولین بار جمعه شب از شبکه یک سیما پخش شده بود که به دلیل استقبال مردم دیشب هم از رسانه ملی به نمایش درآمد. (+)


بسیجی واقعی بسیجی زنده است

جمعه 26 نوامبر 2010

دفاع مقدسسیدسجاد عزیز منو دعوت کرده است تا در مورد بسیجی واقعی بنویسم. واقعیتش این است که دوست دارم بسیجی محسوب شوم. اما خب دیگران شاید ما را در چنین ساختاری نپذیرند…

بسیجی بودن به چیست؟ آنچه در جامعه به بسیج در افواه و افکار شناخته می شود، بر یکی مصداق خارجی عینی صدق نمی کند. گروهی سعی می کنند که بسیجی را به دو دسته مرده و زنده تقسیم کنند تا بسیجی مرده را تحسین کنند و بسیجی زنده را به مسلخ ببرند و بکشند. گروهی دیگر که به این تقسیم بندی قائل نیستند و خود را مصداق اتم بسیجی می دانند و عشق تفنگ و رزمایش و … سهتند و مهمترین فعالیت بسیجی شان در همین گشت و ایست و بازرسی ها خلاصه می شود.

اما من یک بسیجی دیگر هم می شناسم. اون هم یه بسیجی بصیر است. بصیرت یعنی داشتن میزان و ملاک برای حق سنجی. یعنی داشتن یه فکر منسجم بر مبنای انقلاب اسلامی. یعنی گام بر داشتن در مسیر علی و مسیر نبی. یعنی کسی که می داند کیست و در کجا ایستاده و به کجا می رود. (البته اجمالاً هم بداند کفایت می کند). این همان چیزی است که امام ِ بچه بسیجی‌ها آن «تفکر بسیجی» نام گذاشته بود. بسیج یعنی این و بسیجی به نسل های قلب شناخته نمی شود. بسیجی باید همیشه زنده باشد و اگر بسیجی سرزنده و در وسط میدان نباشد، نام بی مسمایی بر او گشذاته اند.

این بسیجی و این تفکر بسیجی است که می تواند کشور را از گزند مصون بدارد. و گرنه آمدن و شرکت در بسیج، و برنامه هایش را همچون هر سرگرمی دیگری برای تفریح و وقت گذرانی خواستن، با نام بسیجی سنخیت ندارد. این آن بسیجی نیست که من قبولش دارم.

لطفاً شما هم از بسیج بنویسید و از بسیجی: احمد نجمی؛ علی اللهیاری؛ محمد یاراحمدی؛ دانشطلب؛ اسماعیل محمدی


دلی

یکشنبه 25 اکتبر 2009

توی دلم هیچ وقت نمی تونم به اونایی که در جبهه دفاع مقدس نبوده اند، با نگاه مثبت داشته باشم. هرکس باشد و هرچقدر ادعاهای خوب کند.