بایگانی برچسب‌ها ‌

مدیران؛ فیلترنت؛ کاربران؛ اینترنت

یکشنبه 12 فوریه 2012

ما پای انقلاب اسلامی ایستاده ایم، حتی بدون ایمیل!

یک. چند وقت پیش با وبلاگ‌نیوز مصاحبه کردم و گفتم که فیلتر شدن وردپرس نادیده گرفتن حقوق کاربران این سایت است؛ کسانی که در این سایت تولید محتوا کرده و وبلاگ یا وب سایت خود را ذیل این سایت بنا کرده‌اند. البته این حرف هم مثل بقیه انتقاداتی که به مدیریت فضای مجازی در کشور وارد می‌شود، شنیده نشد. حالا چند روزی است که دسترسی میلیون‌های ایرانی به ایمیل هم قطع شده است. انتقادات شدت یافته است. اما کسی توضیحی در این باره به کاربران نمی‌دهد.

دو. من واقعاً اعتماد به نفس مسئولین را تحسین می‌کنم که این چنین با زندگی مردم بازی می‌کنند و اصلاً عین خیالشان هم نیست که زندگی روزمره مردم با اینترنت عجین شده است. بخشی از تجارت و تبادلات اداری یا مالی یا فرهنگی بر بستر ایمیل رخ می‌دهد. ارتباطات خانوادگی یا دوستانه از طریق ایمیل رخ می‌دهد و آگاهی از اوضاع و احوال از این طریق رخ می‌دهد. اما آیا مسئولین فیلترینگ یا مسئولین نهادهای امنیتی به این موضوعات توجهی دارند؟

سه. آیا حق دسترسی به اطلاعات، حق ارتباط و حق دسترسی به اینترنت از حقوق کاربران اینترنت است؟ شاید نتوان به فوریت گفت که دسترسی به اینترنت جزء حقوق انسان بماهو انسان باشد، اما قطعاً می توان گفت که دسترسی به اطلاعات حق اوست، چرا که او مالک اطلاعات است و دولت جز در مواردی که امنیت ملی (با تفسیر مضیق از این مفهوم) تهدید شود، نمی‌تواند دسترسی به اینترنت را محدود کند. و البته این محدودیت باید به حداقل باشد و دارای دلایل منطقی و اعلام شده باشد. اعمال حق دولت در اعمال محدودیت باید به گونه‌ای باشد که کمترین ضرر را به حال کاربران داشته باشد، کاربرانی که بدون نقض قوانین ملی می‌خواهند از اینترنت استفاده عادی خود را داشته باشند.

چهار. من با فیلتر شدن وردپرس مخالف نبوده‌ام. با فیلتر شدن گوگل و جیمیل و ایجاد ایمیل ملی هم مخالف نیستم. اما این که این موضوع و شیوه‌ی اعمال آن اعتراض نداشته باشم هم نیست. رفتار عاقلانه محافظه‌کاری یا عقب‌نشینی در برابر دشمن نیست. اما برخی مسئولین از یک موضوع که در همه دنیا عادی تلقی می‌شود بحران می‌سازند. مثلاً امری که می‌تواند منطقی تلقی شود، را چنان در خفا و به شیوه‌های اعصاب‌خردکن اجرا می‌کنند که همه افراد بی‌طرف را هم به موضع بیندازند و به مخالفت وادار کنند! انگار این مخالف سازی و معاندسازی جزء لایتغیر برنامه‌های مدیریتی است.

پنج. جای خالی کاربران فضای مجازی در تصمیم گیری و تصمیم سازی برای فضای مجازی بسیار احساس می‌شود. تعدادی مدیر که بسیاری از آنها طعم زحمت کشیدن و وبلاگ نوشتن و خون دل خوردن را نچشیده‌اند، به راحتی دستور به بسته شدن و حذف می‌دهند. به راحتی برای اعمال محدودیت‌های گاهاً غیرمنطقی اجازه صادر می‌کنند. متاسفانه این تصمیمات در حالی اتخاذ می‌شود که مجری بسیاری از این سیاست ها، کاربرانی هستند که این تصمیمات را موجه نمی‌دانند و این آغاز تقابل میان مدیران و فعالان است و از قبل نتیجه تصمیمات ِ پشت درب‌های بسته معلوم است.

شش. از همه این‎ها گذشته، بسیاری از تصمیم‌های اتخاذ شده به اطلاع مخاطبان و کاربران نمی‌رسد. چه اشکالی دارد که مصوباتی که متضمن حق یا تکلیف یا وضعیت جدید برای کاربران است به اطلاع آنها برسد؟ نه تنها اشکالی ندارد، بلکه وظیفه‌ی دولت است تا تصمیمات خود را به اطلاع برساند و حتی باید آن را مدلل و منطقی نشان دهد. دولت حق ندارد رفتار خود را بی‌منطق نشان دهد. این را از آن جهت می‌گویم که مدیران و تصمیم گیران عرصه فضای مجازی، مالک انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی نیستند و حق ندارند با تصمیمات خود و ایجاد نارضایتی مردم را در مسیر انقلاب اسلامی ناامید کنند. آنقدر اوضاع مسخره است که با ادعای مضحک اشکالات را به مردم برمی‌گردانند. اما آیا کسی برای رساندن اطلاعات صحیح به مردم این قدر دغدغه دارد؟

هفت. ما پای انقلاب اسلامی پای جمهوری اسلامی ایستاده‌ایم. ما اینترنت را به عنوان ابزاری برای انتقال پیام انقلاب اسلامی به کار خواهیم گرفت. ما نمی‌گذاریم که -با برخی ادعاها و دلایل نه چندان موجه- راهکار صدور انقلاب به شیوه مردمی بسته بماند و تنها به ابزار دیپلماسی رسمی بسنده شود و راه مردم برای گفتگو با مردم دنیا بسته بماند. ما نمی‌خواهیم با اینترانت ملی، با نگاه محافظه‌کارانه، دور خودمان دیوار بکشیم. ما پای انقلاب اسلامی ایستاده‌ایم. با تصمیمات غیرمنطقی و روش‌های ناصواب خودتان را از خط انقلاب دور نکنید.

_______________________________

همچنین بخوانید:


حرف می‌زنیم؛ ترور را توجیه می‌کنیم!

جمعه 13 ژانویه 2012

بوش-هیتلر

تکرار این جمله تکرار مکررات است، اما باید باز هم یادآور شد که غرب هرگز دغدغه‌ی حقوق بشر را نداشته و ترور و کشتار را هم با ملاک‌های دوگانه ارزش‌گذاری می‌کند و انسان غربی را بر دیگران برتری داده و نژادپرستی مدرن را رواج داده است. بگذارید مثال‌هایی بیاورم:

یک. حمله‌ای با مبداء ناشناس به دو برج در ایالات متحده صورت می‌پذیرد که چند هزار قربانی دارد. همین اتفاق -با همه سئوالات و ابهامات- توجیه‌گر جنگ علیه مردم افغانستان می‌شود. جنگی که قربانیان آن میلیونی هستند. یعنی حداقل هزار برابر بیشتر قربانی می‌گیرد و این اتفاق با عنوان دخالت بشردوستانه و با عناوین حقوق بشری تزیین می‌شود…

دو. آمریکا ادعا می‌کند در عراق سلاح‌های نامتعارف و کشتار جمعی وجود دارد. میلیون‌ها قربانی از مردم عراق می‌گیرد و می‌کشد و زخمی می‌کند و بی‌آنکه دلیلی بر ادعای خود ارائه کند، سال‌ها این کشور را اشغال می‌کند و ناامنی در این کشور را به اوج می‌رساند و آن را رها می‌کند.

سه. سازمان ملل متحد احتمال دخالت ایران در ترور سفیر عربستان را محکوم می‌کند، اما هیچ‌کس درخواست ترور سرداران و بزرگان ایرانی را محکوم نمی‌کند و آن را در چارچوب‌های حقوق بشری تزیین می‌کنند و اگر قابل توجیه نباشد، از آن غمض عین می‌کنند. و حتی ترورهای دانشمندان ایرانی را تائید می‌کنند.

چهار. اسلام ستیزی با این عنوان که اسلام طرفدار ترور است، ترویج می‌شود. مثال عینی وجود ندارد. بیشتر ِ ترورها به دست غیرمسلمان‌ها رخ می‌دهد. اما قاطبه رسانه‌های غربی برای همراه نشان دادن تروریسم و اسلام تلاش می‌کنند. نمونه‌اش همین انفجارهای اخیر در نروژ که به دست یک اسلام‌ستیز رخ داده بود. اما کدام رسانه به خاطر دروغ‌هایی که به مسلمانان نسبت داده بود، عذرخواهی کرد؟

این چند مقدمه را گفتم تا یک نمونه ایرانی را تشریح کنم:

آرش آبادپور (کمانگیر) سر در وبلاگ خود نوشته است: «بترسیم از زمانی که کشتن آدمیزاد در جامعه عادی شود». خب این جمله زیبا را این طور باید کامل کرد که وی پژوهشگری است که در کتابخانه آقای جورج بوش پژوهش می‌کند و در خانه آزادی کمک می‌کند تا بتواند براندازی نرم کند! پای صحبت آقای بوش می‌نشیند تا نشان دهد شاگردان ایرانی‌اش خوب درس گوش می‌کنند.

هنوز معلوم نیست. ترور یک ایرانی رخ می‌دهد. یک غیرنظامی تنها به جرم اینکه غرب از کار او خوشش نمی‌آید کشته می‌شود. کمانگیر مطلبی می‌نویسد و تلویحاً آن را توجیه می‌کند و حتی در نوشته های بعدی با تاکید می‌نویسد: «من به‌عنوان یک وبلاگ‌نویس درباره‌ی این ترور نوشتم و زشتی آن‌را به‌طور صریح گوش‌زد نکردم.» می‌نویسد که این خون برای آرمان‌های مبهم ریخته شده است. می‌یسد این رویارویی بی‌طرفدار است و سعی می‌کند بی‌آنکه این رفتار را تقبیح کند، تلقین کند که مردم در برابر این ترور بی‌تفاوت هستند.

دانشطلب قبلاً درباره آرش کمانگیر خوب نوشته بود:

«کمانگیر (آرش آبادپور) یک لیبرال عقب مانده است که برای ارزش‌های نخ‌نمای قرن نوزدهمی سینه چاک می‌دهد و عزاداری برگزاری می‌کند، تیم کفن‌پوش راه می‌اندازد تا برای حفظ جان قاتلین مرزبانان ایرانی اعتراض کنند، دلسوزی‌شان را کانالیزه کنند و هرجا منفعت‌شان اجازه داد از جان یک انسان چیزی ارزشمندتر از شعور یک ملت بسازند و وقتی اتفاقی علیه‌شان بود ـ اتفاقی مثل کشتار کودکان بی‌گناه افغان ـ پشت تبلیغات و عقاید عوامانه پنهان شوند که خب! توی جنگ که حلوا پخش نمی‌کنند، لابد لازم بوده! عمق افکار کمانگیر و امثال کمانگیر را که بکاوید همین است و هرگز از فهم یک شهروند مشنگ آمریکایی که پای فاکس‌نیوز چیپس می‌خورد و با شنیدن اخبار جنگ افغانستان و عراق سرگرم می‌شود فراتر نمی‌رود، فروختن مملکت و مردم خودش را هم بد نمی‌داند، در ضمن ابدا اهل بحث و منطق نیست، به شدت خودشیفته است و بیمارگونه احساس می‌کند از بدو تولد در موضع حقانیت قرارگرفته! به قول یک وبلاگ‌نویس نکته سنج جواب دادنش هم طوری است که: انگار داره می‌گه خوب این عقلش تکمیل نشده، یک کروموزوم کم داره، آدم‌های زیادی هم مثل این یا بدتر هستند! ما هنوز با این‌ها طرفیم و باید آدمشون کنیم چون خودشون نمی‌فهمن!»

و خرچنگ زاده می‌نویسد:

«کمانگیر اخلاق را تنها برای شعار و جلب وجهه می‌پسندد‌. شاهد این مدعا راهبری هک‌های رایانه‌ای و حملات دی‌داس به  سرورهای سایت فارس‌نیوز و رجا‌نیوز در روزهای پس از انتخابات بود. کمانگیر در مهمانی آقای «بوش»، این عامل کشته و زخمی شدن میلیون‌ها عراقی بی‌گناه شرکت می‌کند و نوچگانش نه تنها دم بر نمی‌آورند که در مقام توجیه نیز بر می‌آیند؛ حال آن‌که هم آنان در هنگام ملاقات خواننده‌ای چون «افتخاری» با ریاست محترم جمهوری یا هنرمندان با رهبر معظم انقلاب، هیاهوی بی‌شرمانه‌شان گوش فلک را کر می‌کند.»