بایگانی برچسب‌ها ‌

امام ِ ما بچه‌های انقلاب ندیده

سه‌شنبه 1 ژوئن 2010

emam khomeiniاین نوشته، توسط اسماعیل ©، به مثابه‌ی نویسنده‌ی مهمان در وبلاگ آذر باد نوشته شده است.

تقریبا چهار سالم بود. آن سال‌ها مهاباد بودیم. اصلا نمی‌دانستم ماجرا چیست. ولی معلوم بود اتفاق خاصی افتاده است. مطمئنم آن اتفاقات یکی از صحنه‌هایی است که در ذهنم حک می‌شود و تا همیشه سایه‌ای از آن در خاطرم می‌ماند. یک مجلس عزاداری بود. زن‌های کرد دور تا دور اتاق نشسته بودند. چندتایی در میانه‌ی جمع نشسته و به روش خودشان عزاداری می‌کردند. موهای‌شان را باز کرده بودند و سرهاشان را با شدت به عقب و جلو حرکت می‌دادند. جیغ و گریه هم بود. در همان عالم کودکی با خودم فکر کرده بودم چرا این قدر این‌ها ناراحتی می‌کنند و خوشان را اذیت می‌کنند …

    پدرم چند سال قبل از آن روزهای مهاباد برای‌مان گفت. گفت آن روز وقتی صبح آقای حیاتی با آن صدای لرزان و آن جملات محکم و کلمات داغدار گفت «روح بلند پیشوای مسلمانان، و رهبر آزادگان جهان، حضرت امام خمینی، به ملکوت اعلی پیوست …» کسی داد نزد ، کسی جیغ و فریاد نکرد، کسی خودش را نزد، … فقط همه مات و مبهوت شدند. همه شکه شدند. همه شکسته شدند. مثل حاج احمد آقا. هر وقت او را تلویزیون نشان می‌داد همین جمله در ذهنم می‌آمد که «حاج احمد آقا بعد امام شکست». پدرم گفت آن روز هر کس می‌رسید بدون این که گلویش توان برون دادن حرفی و صدایی بدون لرزش را داشته باشند فقط با نگاهی پر از ناباوری و بهت، جلو می‌آمد و او را در آغوش ِ تسلیت می‌گرفت… گفت آن روز فکر می‌کردند دشمن با شنیدن این خبر از هر طرف در حال پیشروی برای حمله‌ای نو است. فکر می‌کردند کشور در حال از هم پاشیدن است… احسا‌س‌شان این بود که همه ایران یتیم شده است.

      منی که آن روز هیچ نفهمیدم که جریان از چه قرار است، با دانستن همین‌ها، با دیدن چیزهایی مثل این، هنوز بعد از این همه سال وقتی آن صدا را باز گوش می‌کنم، چشمانم گرم ‌می‌شود و نمناک؛ و دلم  قرص‌تر؛ و پر از مهر و عظمت خمینی کبیر؛ که در دل‌های ما بچه‌های انقلاب ندیده، همیشه زنده خواهد ماند.

        پی‌نوشت:

        ۱- از سجاد گرامی بابت دعوت برای نوشتن تشکر می‌کنم

        ۲- از محمدصالح بابت لطفی که به من دارد و در اختیار گذاشتن وبلاگش ممنونم.

        ۳- دوست داشتم این نوشته را در وبلاگ خودم منتشر کنم؛ اما متاسفانه فیلتر شده است.

        ۴- از «وبلاگ من» ، «خاکریزیسم» و «نفسانیات یک من» برای نوشتن در این مورد دعوت می‌کنم. (تمام نوشته‌ها این‌جاست)