رازهای مدیریت فضای مجازی در برنامه راز

جمعه 26 آگوست 2011

برنامه راز

حضور در برنامه راز فرصت مغتنمی بود برای بیان دغدغه های بسیاری از دوستان در فضای مجازی که به طور کاملاً غیرمنتظره در آن حاضر شدم. ظهر اولین تماس برای حضور در برنامه گرفته شد و تا حضور شبانه در این برنامه چند ساعتی بیشتر فرصت نبود. اما بخش عمده انتقادات و مباحث پیش از این هم طرح شده بود. چه در دیدار سال گذشته با وزیر ارشاد که برادرمان آقای صرامی هم حاضر بود و چه در نقد فیلترینگ در نشریه مزین پنجره که آن هم به رویت برادر صرامی رسیده بود. حرفهایی هم نبود که فکر نشده باشد.

اما یکی از دوستان با بی تقوایی هرچه تمام تر در اینترنت نوشته بود که هر سه نفر منتقد سیاست های رسمی (یعنی بنده و خانم شریعتمدار و حاج آقا غریب رضا) از سخنان خود در برنامه عقب نشسته ایم و به اشتباه بودن مواضع خود اذعان کرده ایم. بنده ابتدا فکر میکردم که این سخن کذب فقط درباره بنده است. اما فهمیدم که دو بزرگوار دیگر هم هم‌نظر با بنده هستند. تاکید مجدد میکنم که مباحث مطروحه در این برنامه چیزهایی نبوده است که از آنها عقب نشسته باشیم.

دوستان ِ دیگری طرح کرده بودند که مباحث از قبل هماهنگ شده بود و حضور آقای حریری هم از قبل برنامه ریزی شده بود. من فقط درباره خودم می دانم که ظهر از این برنامه مطلع شدم و مدتها بود که آقای حریری را ندیده بودم و حتی فکر میکردم در ایران نیستند. وقتی صدایش را شنیدم خیلی جا خوردم و البته خوشحال شدم. این خوشحالی در چهره بنده پیدا بود. و سخنم را بعد از این تماس اینگونه آغاز کردم که «خوشحال شدیم سخنان آقای حریری رو شنیدیم…» اما ذهن های بدبین داستان دیگری می سازند.

بگذریم. به نظرم برنامه خوبی بود. برای اولین بار این مباحث در یک برنامه زنده تلویزیونی طرح میشد. حس پاسخگویی در آقای صرامی و حس مطالبه گری در سایر اعضای این برنامه مناظره گونه قابل تقدیر بود. هرچند شاید میشد برنامه به گونه بهتری باشد و اشکالاتی از آن مرتفع باشد. اما بیشتر دوستانی مجازی که برنامه را دیده بودند آن را پسندیده بودند. حتی انتقاداتشان بیشتر بر این بود که چرا بیشتر نقد نکردی و چرا بقیه حرف ها را نزدی. و البته کسانی هم بودند که نقد داشتند. اما مخالفین حرفهایم بسیار کمتر بودند و البته از انتقاداتشان ممنونم. امیدوارم این برنامه بتواند در این حوزه برنامه دیگری هم داشته باشد و راز دیگری از دنیای رازآلود مدیریت فضای مجازی در ایران را هویدا کند.

————————-

برای کسانی که این برنامه را ندیده اند، گزارش تفصیلی، گزارش تصویری و نیز فیلم کامل آن جلسه هم اکنون بر روی اینترنت موجود است.


آیا امنیت اخلاقی خلاف قانون است؟ یا بررسی بیانیه جوانان حزب مشارکت درباره طرح امنیت اخلاقی

یکشنبه 24 جولای 2011

آیا طرح امنیت اجتماعی خلاف قانون است؟

آیا طرح امنیت اجتماعی خلاف قانون است؟

خبر:
بیانیه شاخه جوانان جبهه مشارکت ایران اسلامی در نقد طرح امنیت اجتماعی دیروز منتشر شد. در این بیانیه برخورد با بدحجابی را دخالت در امور شخصی شهروندان و نیز نقض کرامت انسانی، حقوق اساسی و آزادی‌های بنیادین آن‌ها دانسته و با آن مخالفت کرده است. این بیانیه اعلام مدارد که ما برخورد بابدحجابی را خلاف حقوق جهانشمول بشر و همچنین قانون اساسی و قوانین موضوعۀ کشور می‌دانیم بلکه معتقدیم این رفتار‌ها به مصلحت کشور و حاکمان امروزی آن هم نیست…. (+)

حاشیه:
فکر می‌کنم چهار سال پیش بود. تابستان. از طرف شاخه جوانان حزب مشارکت جلساتی برای نقد و بررسی حقوقی طرح امنیت اجتماعی برگزار شده بود. جلسه محدود بود و البته به دعوت آقای حمزه غالبی من هم در جلسه شرکت داشتم. از طرف دیگر هم دو نفر فارغ التحصیل حقوق قرار داشتند که یکی از آن‌ها در کسوت وکالت شاغل بود. جمعی از اعضای شاخه جوانان حزب مشارکت هم حاضر بودند. این جلسات در دفتر مرکزی حزب در خیابان سمیه برگزار می‌شد.

در آن جلسه بحث بر سر این بود که آیا طرح امنیت اجتماعی خلاف قانون است یا خیر. یادم هست که استدلال من این بود که در مورد برخورد با بدحجابی با استناد به وظیفه ذاتی نیروی انتظامی به عنوان ضابط قضایی باید مطابق ماده ۱۸ قانون آئین دادرسی کیفری باید به منظور حفظ آثار جرم و جلوگیری از فرار یا تبانی متهم اقدامات لازم را انجام دهد.

طبق ماده ۲۱ همین قانون جرایم زیر، از جرایم مشهود هستند:

۱. جرمی که در مرئی و منظر ضابطین دادگستری واقع شده و یا بلافاصله مامورین یاد شده درمحل وقوع جرم حضور یافته یا آثار جرم را بلافاصله پس از وقوع مشاهده کنند.
۲. درصورتی که دو نفر یا بیشتر که ناظر وقوع جرم بوده‌اند و یا مجنی علیه بلافاصله پس از وقوع جرم شخص معینی را مرتکب جرم معرفی نماید.
۳. بلافاصله پس از وقوع جرم علائم و آثار واضحه یا اسباب و دلایل جرم در تصرف متهم یافت شود یا تعلق اسباب و دلایل یادشده به متهم محرز شود.
۴. درصورتی که متهم بلافاصله پس از وقوع جرم قصد فرار داشته یا در حال فرار دستگیر شود.
۵. در مواردی که صاحبخانه بلافاصله پس از وقوع جرم ورود مامورین را به خانه خود تقاضا نماید.
۶. وقتی که متهم ولگرد باشد.

تبصره ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی اشعار می‌دارد «زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر وانظار عمومی ظاهر شوند به حبس از ده روز تا دو ماه ویا از پنجاه هزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد.» و این نشان دهندهٔ آن است که حضور در معابر عمومی بدون حجاب شرعی جرم مشهود است و پلیس حق دخالت دارد.

در مورد مقابله با بدحجابی بحثی شکل گرفت که تعریف بدحجابی و حجاب شرعی بود. که البته در آنجا بنده طرح کردم که موضوع حجاب و حدود آن از مواردی است که علمای شیعه بر آن اتفاق نظر دارند و تنها در مورد پوشیده بودن پا‌ها اختلاف نظر است که حتی اگر نظر مشهور را هم ملاک قرار ندهیم، باز هم برخورد با مواردی که در شهر دیده می‌شود، خلاف شرع و قانون نخواهد بود.

بخش بعدی که مورد بحث و توجه قرار داشت، موضوع برخورد با اراذل و اوباش بود. یکی از آقایان ِ حاضر در بحث ادعا می‌کرد که اگر برخورد با مصادیق بدحجابی را هم بپذیریم باز نمی‌توان آن را به موضوع ارذل و اوباش تسری داد. به خصوص اینکه جرائم آن‌ها لزوماً مشهود نیست. بنده سه استدلال در پاسخ طرح کردم:

یک- مقابله با اراذل و اوباش زیر نظر دادستانی صورت پذیرفته است و مجوزات لازم اخذ شده است.
دو- اگر جرم مشهودی در گذشته صورت پذیرفته باشد، گذشت زمان آن را از مشهود بودن خارج نمی‌کند. و در این مورد این افراد در زورگیری و ایراد ضرب و جرح و تخریب شهره بوده‌اند و در مرئی و منظر دست به چنین جرائمی زده‌اند.
سه- بسیاری از این افراد مصداق بند شش ماده ۲۱ قانون آئین دادرسی کیفری هستند و ولگرد محسوب می‌شوند.

ولگرد کیست؟

از نظر حقوقی ولگرد به کسی گفته می‌شود که: اولاً اقامت و شغل مناسبی نداشته باشد. ثانیاً نتواند با کار و تلاش امرار معاش نماید. که در این گونه مواقع شخص ولگرد مرتکب هر جرمی شده باشد، جرم مشهود تلقی می‌گردد. این تعریف در ماده ۲۰۲ قانون مجازات عمومی بوده است که در قانون مجازات اسلامی حذف شده است و تنها در فصل بیست و هشتم از کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی درباره تعزیرات و مجازات‌های بازدارنده در ماده ۷۱۲ ولگردی به عنوان یک جرم مصرح شده است.

این مباحث دو جلسه به طول انجامید. قرار بود جلسات بعد هم برقرار باشد و نحوه عملی اجرای این طرح را بررسی کنند که من فرصت حضور نداشتم. اما دیدن این بیانیه خاطرات آن گفتگو را یادآور شد که دیدم آن بحث‌های حقوقی اثری در گفتگوهای سیاسی احزاب و گروه‌های سیاسی ندارد. مهم نیست که قانون چه می‌گوید. مهم این است که ما مجرم تلقی نشویم!


رکن چهارم دموکراسی یا رکن سوم تزویر؟!

شنبه 23 جولای 2011

خبر شنود مکالمات تلفنی و الکترونیکی در انگلیس توسط غول رسانه‌ای نیوزکورپوریشن، موج خبری را باعث شده است. وابستگی رابرت مرداک به لابی صهیونیستی جالب توجه است. نقض حریم خصوصی و مکالمات در دنیای امروز گناهی نیست که به سادگی بخشیده شود. خبرنگاری هم که دست به افشاگری زده بود، به طرز مشکوکی شته شد. وی اذعا می کرد که اطلاعات تکمیلی درباره این جاسوسی در اختیار دارد که فراتر از آن چیزی است که تا کنون در نشریات و روزنامه‌ها آمده است.

سال‌ها سعی شده است تا بگویند رکن چهارم دموکراسی در دنیای مدرن، رسانه‌ها هستند. آنها سعی داشته و دارند که به مخاطبان القا کنند که به دنبال شفافیت هستند و می‌خواهد گردش آزاد اطلاعات را برقرار کنند. حالا این افتضاح را چگونه می‌خواهند توجیه کنند، خدا می‌داند. کلاً رسانه‌های غربی آیا باز هم افسانه «رکن چهارم» را تکرار خواهند کرد؟ به نظر می‌رسد هنوز باید همان سه مثلث زر (اقتصاد) و زور (سیاست) و تزویر (رسانه) را الگوی درست‌تری محسوب کرد، زمانی که آزادترین رسانه ها خود ابزار جاسوسی و دزدی اطلاعات خصوصی هستند.

راستی آقای مرداک! با «فارسی‌وان» چه برنامه‌ای برای ما داری؟


یاد کردی از حجت الاسلام مهندسی

سه‌شنبه 19 جولای 2011

محمدمهدی مهندسی

خدا بیامرزد حاج آقای مهندسی را. آن سالها که در شهر آباده سکونت داشتیم خیلی از ایشان بهره می بردیم. امام جمعه موقت آباده بود. انگاری که همین دیروز بود. خیلی سخنور خوبی بود و بعدها در رادیو و تلویزیون بیشتر دیده و شنیده شد.

پدرم می گوید هربار که ایشان را می دید احوال من رو هم می پرسید. حال اینکه سالها بود ایشان بنده را ندیده بودند. آن موقع ها هم که من را دیده بودند دانش آموز کلاس دوم راهنمایی بیش نبودم. و این نشان از ادب و توجه ایشان داشت.

آن سالها در منزل آقای هوایی دهه محرم حاج آقای مهندسی منبر میرفت. معمولاً با مادرم میرفتم و در جلسات شرکت می کردم. خانه ای قدیمی بود که مردها در اتاق می نشستند و خانم ها در حیاط. من هم جوانترین آدم آن جلسات بودم. توی اتاق می نشستم. گاهی از مفاهیم عرفانی سر در نمی آوردم. (مثل امروز که سر در نمی آورم) گاهی روزها درگیر حرف هایش می شدم. یکبار در تفسیر یک حدیث چنان برایم از یک کارتون مشهور آن زمان حرف زد که حرف شیرفهمم شد. هنوز پاسخش به آن سئوال در ذهنم هست. بعدش هم به من پیشنهاد کرد کتاب امام شناسی از علامه تهرانی را بخوانم.

خیلی مودب بود. و همین یک نکته کافی است که نامش را به نیکی ببریم. فارغ از اینکه از بعد علم و اخلاق و عرفان دارای فضایل دیگری هم بود.

خدایش بیامرزاد و در بهشت کناد.

=========

پی نوشت: زندگینامه حجت الاسلام مهندسی از زبان خودش


عادتی از سر اتفاق

شنبه 11 ژوئن 2011

لباس

این روزها خودم هم از خودم خنده‌ام می‌گیرد. دیگران هم یحتمل من را دیوانه حساب می‌کنند. اما اگر مثل من فکر کنند، باز هم چنین تصوری رو ادامه می‌دهند؟ عادت چند ساله‌ام شده که حتی در تابستان هم کت بپوشم. نه اینکه اینقدر رسمی باشم که باید با کت و شلوار ِ آن‌چنانی در معرض دید باشم، و نه اینکه خوشم می‌آید که رسمی باشم. اما مگر می‌شود بدون جیب‌های کت زندگی کرد؟

یعنی شما بگوئید! دو تا موبایل (هرچقدر هم کوچک و جمع و جور؛ حالا گالاکسی تب و اینها پیش‌کش) و مقداری پول و شاید یک تسبیح (نه چندان درشت، که البته تسبیح من درشت است) و مقادیری کاغذ و یک یا دو تا قلم (خودنویس، روان‌نویس یا مداد فشاری یا خودکار یا هرچی) و چند تا کارت ملی و گواهینامه و دانشجویی و … و یک مشت کلید (که گاهی تا ده تا هم می‌رسد) را چطور باید حمل کرد؟ اصلاً همه‌ی اسنها هم نه، حتی اگر کم باشند، ضایع نیست که جیب شلوار آدم پر باشه؟

شاید قبلاً راحت‌تر لباس می‌پوشیدم. اما حالا معذبم. هروقت کت تنم نیست انگاری لخت‌م. حتی حالا به کت هم رضایت نمی‌هم. این تابستان که می خواستم بعد از چهار سال کاپشن بخرم، به سرم زد که پالتو بگیرم. یعنی اولین پالتوم بود، اما خب لازم بود. اصلاً به قول برادرم پوشیدن پالتو به حیا نزدیکتره. البته برادرمان به الفاظ دیگری این جمله رو می‌گوید. حالا ما نقل به مضمون کردیم… (محض عرض ارادت به عمو فیلترچی!)

تازه‌ترها که تشویق همسر هم مزید بر علت شده است. هروقت می‌پرسم چه بپوشم کت و شلوار را بر لباس‌های اسپرت ترجیح می‌دهد و اصلاً مگر می‌شود از پیشنهاد همسر تخطی کرد؟ حاشا و کلا!

از سال سوم دانشجویی کت پوشیدم. اصل‌ش هم از آنجایی جدی شد که یکی از اساتید حقوق گفت که یک حقوقدان بدون کت و شلوار نمی‌شود. ما هم جوگیر شدیم و اولین کت را به زور از پدرمان گرفتیم.

این حتماً شنیده‌اید که می‌گویند اگر در تابستان کسی را با کت و شلوار دیدید یا قاضی است یا وکیل است و یا دیوانه. یحتمل راه دیگری هم ندارد. حالا من حقوق خوانده‌ام، اما نه وکیل شده‌ام و نه قاضی. پس حتماً در دسته سوم جایی برای من خواهد بود.

اوایل‌ش هم این جوری بود که زمستان به کت یا کاپشن عادت می‌کردم. جیب‌م هم پر بود از همه چیز. بعد که بهار می‌شد و هوا گرم می‌شد، نمی‌توانستم این همه عادت را یکباره دور بریزم. مدتی به کاپشن بهاره روی آوردم. اما کم‌کم دیدم افاقه نمی‌کند. از اینجا بود که عادت کردیم به پوشیدن کت.

اوایل یک دست کت و شلوار داشتیم و بس‌مان بود. یه کت و شلوار طوسی که به قیمت سی هزار تومان خریده بودم. بعد از دو-سه سال یک دست دیگر این بار به رنگ مدادی برای عروسی خواهرم خریدم. یک سال بعد یک کت و شلوار سورمه‌ای به مناسبت نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال به‌مان دادند. (تیم اجرایی نمایشگاه بودیم). یکسال بعدش هم کت و شلوار قهوه‌ای برای عقد خریدم. یکسال بعدش همسرم به مناسبت تولد یک دست کت و شلوار طوسی تیره بهم داد. حالا امسال باز هم عروسی است و داستانی شده این خرید کت و شلوار. اصلاً انگار عادت شده است. افتاده‌ام در یک حلقه بسته و هر روز بیشتر در این میانه غرق می‌شوم. اصلاً مگر می‌شود بدون کت بود؟ شمایی که کت نمی‌پوشید چه جور زنده‌اید؟


پیش‌بینی امام خمینی که واقع شده است…

جمعه 3 ژوئن 2011

امام خمینی (ره)

«و از همین قماش توطئه‌ها و شاید موذیانه‌تر، شایعه‌های وسیع درسطح کشور، و در شهرستان‌ها بیشتر، بر اینکه جمهوری اسلامی هم کاری برای مردم انجام نداد. بیچاره مردم با آن شوق و شعف فداکاری کردند که از رژیم ظالمانه طاغوت رهایی یابند، گرفتار یک رژیم بد‌تر شدند! مستکبران مستکبر‌تر و مستضعفان مستضعف‌تر شدند! زندان‌ها پر از جوانان که امید آتیه کشور است می‌باشد و شکنجه‌ها از رژیم سابق بد‌تر و غیر انسانی‌تر است! هر روز عده‌ای را اعدام می‌کنند به اسم اسلام! و‌ای کاش اسم اسلام روی این جمهوری نمی‌گذاشتند! این زمان از زمان رضاخان و پسرش بد‌تر است! مردم در رنج و زحمت وگرانی سرسام‌آور غوطه می‌خورند و سردمداران دارند این رژیم را به رژیمی کمونیستی هدایت می‌کنند! ‌اموال مردم مصادره می‌شود و آزادی در هر چیز از ملت سلب شده! و بسیاری دیگر از این قبیل امور که با نقشه اجرا می‌شود. و دلیل آنکه نقشه و توطئه در کار است آنکه هرچند روز یک امر در هر گوشه و کنار و در هر کوی و برزن سر زبان‌ها می‌افتد؛ در تاکسی‌ها همین مطلب واحد و در اتوبوس‌ها نیز همین و در اجتماعات چند نفره باز همین صحبت می‌شود؛ و یکی که قدری کهنه شد یکی دیگر معروف می‌شود. و مع‌الأسف بعض روحانیون که از حیله‌های شیطانی بیخبرند با تماس یکی‌ ـ‌ دو‌ نفر از عوامل توطئه گمان می‌کنند مطلب‌‌ همان است. و اساس مسأله آن است که بسیاری از آنان که این مسائل را می‌شنوند و باور می‌کنند اطلاع از وضع دنیا و انقلابهای جهان و حوادث بعد از انقلاب و گرفتاریهای عظیم اجتناب ناپذیر آن ندارند ـ چنانچه اطلاع صحیح از تحولاتی که همه به سود اسلام است ندارندـ و چشم بسته و بیخبر امثال این مطالب را شنیده و خود نیز با غفلت یا عمد به آنان پیوسته‌اند.

اینجانب توصیه می‌کنم که قبل از مطالعه وضعیت کنونی جهان و مقایسه بین انقلاب اسلامی ایران با سایر انقلابات و قبل از آشنایی با وضعیت کشور‌ها و ملتهایی که در حال انقلاب و پس از انقلابشان بر آنان چه می‌گذشته است، و قبل از توجه به گرفتاریهای این کشور طاغوتزده از ناحیه رضاخان و بد‌تر از آن محمدرضا که در طول چپاولگری‌هایشان برای این دولت به ارث گذشته‌اند، از وابستگیهای عظیم خانمانسوز، تا اوضاع وزارتخانه‌ها و ادارات و اقتصاد و ارتش و مراکز عیاشی و مغازه‌های مسکرات فروشی و ایجاد بی‌بندوباری در تمام شئون زندگی و اوضاع تعلیم و تربیت و اوضاع دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها و اوضاع سینما‌ها و عشرتکده‌ها و وضعیت جوان‌ها و زن‌ها و وضعیت روحانیون و متدینین و آزادیخواهان متعهّد و بانوان عفیف ستمدیده و مساجد در زمان طاغوت و رسیدگی به پرونده اعدام شدگان و محکومان ‌به حبس و رسیدگی به زندان‌ها و کیفیت عملکرد متصدیان و رسیدگی به مال سرمایه‌داران و زمینخواران بزرگ و محتکران و گرانفروشان و رسیدگی به دادگستری‌ها و دادگاههای انقلاب و مقایسه با وضع سابق دادگستری و قضات و رسیدگی به حال نمایندگان مجلس شورای اسلامی و اعضای دولت و استاندار‌ها وسایر مأمورین که در این زمان آمده‌اند و مقایسه با زمان سابق و رسیدگی به عملکرد دولت و جهاد سازندگی در روستاهای محروم از همه مواهب حتی آب آشامیدنی و درمانگاه و مقایسه با طول رژیم سابق با در نظر گرفتن گرفتاری به جنگ تحمیلی و پیامدهای آن از قبیل آوارگان میلیونی و خانواده‌های شهدا و آسیب‌دیدگان در جنگ و آوارگان میلیونی افغانستان و عراق و با نظر به حصر اقتصادی و توطئه‌های پی در پی آمریکا و وابستگان خارج و داخلش (اضافه کنید فقدان مبلّغ آشنا به مسائل به مقدار احتیاج و قاضی شرع) و هرج و مرجهایی که از طرف مخالفان اسلام و منحرفان و حتی دوستان نادان در دست اجرا است و ده‌ها مسائل دیگر، تقاضا این است که قبل از آشنایی به مسائل، به اشکالتراشی و انتقاد کوبنده و فحاشی برنخیزید؛ و به حال این اسلام غریب که پس از صد‌ها سال ستمگری قلدر‌ها و جهل توده‌ها امروز طفلی تازه‌پا و ولیده‌ای است محفوف به دشمنهای خارج و داخل، رحم کنید. و شما اشکالتراشان به فکر بنشینید که آیا بهتر نیست به جای سرکوبی به اصلاح و کمک بکوشید؛ و به جای طرفداری از منافقان و ستمگران و سرمایه‌داران و محتکران بی‌انصاف از خدا بیخبر، طرفدار مظلومان و ستمدیدگان و محرومان باشید؛ و به جای گروههای آشوبگر و تروریستهای مفسد و طرفداری غیر مستقیم از آنان، توجهی به ترور‌شدگان از روحانیون مظلوم تا خدمتگزاران متعهد مظلوم داشته باشید؟

اینجانب هیچگاه نگفته و نمی‌گویم که امروز در این جمهوری به اسلام بزرگ با همه ابعادش عمل می‌شود و اشخاصی از روی جهالت و عقده و بی‌انضباطی بر خلاف مقررات اسلام عمل نمی‌کنند؛ ‌لکن عرض می‌کنم که قوه مقننه و قضاییه و اجراییه با زحمات جانفرسا کوشش در اسلامی کردن این کشور می‌کنند و ملتِ ده‌ها میلیونی نیز طرفدار و مددکار آنان هستند؛ و اگر این اقلیت اشکالتراش و کارشکن به کمک بشتابند، تحقق این آمال آسان‌تر و سریع‌تر خواهد بود. و اگر خدای نخواسته اینان به خود نیایند، چون توده میلیونی بیدار شده و متوجه مسائل است و در صحنه حاضر است، آمال انسانی ـ اسلامی به خواست خداوند متعال جامه عمل به طور چشمگیر خواهد پوشید و کجروان و اشکالتراشان در مقابل این سیل خروشان نخواهند توانست مقاومت کنند.

من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی ـ صلوات الله و سلامه علیهما ـ می‌باشند. آن حجاز که در عهد رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ مسلمانان نیز اطاعت از ایشان نمی‌کردند و با بهانه‌هایی به جبهه نمی‌رفتند، که خداوند تعالی در سوره «توبه» با آیاتی آن‌ها را توبیخ فرموده و وعده عذاب داده است. و آنقدر به ایشان دروغ بستند که به حسب نقل در منبر به آنان نفرین فرمودند. و آن اهل عراق و کوفه که با امیرالمؤمنین آنقدر بدرفتاری کردند و از اطاعتش سر باز زدند که شکایات آن حضرت از آنان در کتب نقل و تاریخ معروف است. و آن مسلمانان عراق و کوفه که با سیدالشهدا ـ علیه السلام ـ آن شد که شد. و آنان که درشهادت دستْ آلوده نکردند، یا گریختند از معرکه و یا نشستند تا آن جنایت تاریخ واقع شد. اما امروز می‌بینیم که ملت ایران از قوای مسلح نظامی و انتظامی و سپاه و بسیج تا قوای مردمی از عشایر و داوطلبان و از قوای در جبهه‌ها و مردم پشت جبهه‌ها، با کمال شوق و اشتیاق چه فداکاری‌ها می‌کنند و چه حماسه‌ها می‌آفرینند. و می‌بینیم که مردم محترم سراسر کشور چه کمکهای ارزنده می‌کنند. و می‌بینیم که بازماندگان شهدا و آسیب‌دیدگان جنگ و متعلقان آنان با چهره‌های حماسه آفرین و گفتار و کرداری مشتاقانه و اطمینان‌بخش با ما و شما روبه‌رو می‌شوند. و این‌ها همه از عشق و علاقه و ایمان سرشار آنان است به خداوند متعال و اسلام و حیات جاویدان. در صورتی که نه در محضر مبارک رسول اکرم ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ هستند، و نه در محضر امام معصوم ـ صلوات الله علیه ـ. و انگیزه آنان ایمان و اطمینان به غیب است. و این رمز موفقیت و پیروزی در ابعاد مختلف است. و اسلام باید افتخار کند که چنین فرزندانی تربیت نموده، و ما همه مفتخریم که در چنین عصری در پیشگاه چنین ملتی می‌باشیم.

و اینجانب در اینجا یک وصیت به اشخاصی که به انگیزه مختلف با جمهوری اسلامی مخالفت می‌کنند و به جوانان، چه دختران و چه پسرانی که مورد بهره‌برداری منافقان و منحرفان فرصت‌طلب و سودجو واقع شده‌اند می‌نمایم، که بیطرفانه و با فکر آزاد به قضاوت بنشینید و تبلیغات آنان که می‌خواهند جمهوری اسلامی ساقط شود و کیفیت عمل آنان و رفتارشان با توده‌های محروم و گروه‌ها و دولتهایی که از آنان پشتیبانی کرده و می‌کنند و گروه‌ها و اشخاصی که در داخل به آنان پیوسته و از آنان پشتیبانی می‌کنند و اخلاق و رفتارشان در بین خود و هوادارانشان و تغییر موضع‌هایشان در پیشامدهای مختلف را، با دقت و بدون هوای نفس بررسی کنید، ومطالعه کنید حالات آنان که در این جمهوری اسلامی به دست منافقان و منحرفان شهید شدند، و ارزیابی کنید بین آنان و دشمنانشان؛ نوارهای این شهیدان تا حدی در دست و نوارهای مخالفان شاید در دست شما‌ها باشد، ببینید کدام دسته طرفدار محرومان و مظلومان جامعه هستند.

برادران! شما این اوراق را قبل از مرگ من نمی‌خوانید. ممکن است پس از من بخوانید در آن وقت من نزد شما نیستم که بخواهم به نفع خود و جلب نظرتان برای کسب مقام و قدرتی با قلبهای جوان شما بازی کنم. من برای آنکه شما جوانان شایسته‌ای هستید علاقه دارم که جوانی خود را در راه خداوند و اسلام عزیز و جمهوری اسلامی صرف کنید تا سعادت هر دو جهان را دریابید. و از خداوند غفور می‌خواهم که شما را به راه مستقیم انسانیت هدایت کند و از گذشته ما و شما با رحمت واسعه خود بگذرد. شما‌ها نیز در خلوت‌ها از خداوند همین را بخواهید، که او هادی و رحمان است.

و یک وصیت به ملت شریف ایران و سایر ملتهای مبتلا به حکومتهای فاسد و دربند قدرتهای بزرگ می‌کنم؛ اما به ملت عزیز ایران توصیه می‌کنم که نعمتی که با جهاد عظیم خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آوردید همچون عزیز‌ترین امور قدرش را بدانید و از آن حفاظت و پاسداری نمایید و در راه آن، که نعمتی عظیم الهی و امانت بزرگ خداوندی است کوشش کنید و از مشکلاتی که در این صراط مستقیم پیش می‌آید نهراسید که إن تَنْصروا الله ینْصُرْکُمْ وَیثَبِّتْ اَقدامَکُم و درمشکلات دولت جمهوری اسلامی با جان و دل شریک و در رفع آن‌ها کوشا باشید، و دولت و مجلس را از خود بدانید، و چون محبوبی گرامی از آن نگهداری کنید.

و به مجلس و دولت و دست‌اندرکاران توصیه می‌نمایم که قدر این ملت را بدانید و در خدمتگزاری به آنان خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمان ما و اولیای نعم همه هستند و جمهوری اسلامی رهاورد آنان و با فداکاریهای آنان تحقق پیدا کرد و بقای آن نیز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نکنید و خود را از مردم و آنان را از خود بدانید و حکومتهای طاغوتی را که چپاولگرانی بی‌فرهنگ و زورگویانی تهی مغز بودند و هستند را همیشه محکوم نمایید، البته با اعمال انسانی که شایسته برای یک حکومت اسلامی است.

و اما به ملتهای اسلامی توصیه می‌کنم که از حکومت جمهوری اسلامی و از ملت مجاهد ایران الگو بگیرید و حکومتهای جائر خود را در صورتی که به خواست ملت‌ها که خواست ملت ایران است سر فرود نیاوردند، با تمام قدرت به جای خود بنشانید، که مایه بدبختی مسلمانان، حکومتهای وابسته به شرق و غرب می‌باشند. و اکیداً توصیه می‌کنم که به بوقهای تبلیغاتی مخالفان اسلام و جمهوری اسلامی گوش فرا ندهید که همه کوشش دارند که اسلام را از صحنه بیرون کنند که منافع ابرقدرت‌ها تأمین شود.»

* * * * * * * *

منبع: وصیتنامه امام خمینی – بند ج

بخوانید یا گوش فرا دهید؛


در حوالی یک همایش

جمعه 27 مه 2011

چند روز پیش اردو-همایش  وبلاگنویسان با موضوع عفاف و حجاب برگزار شد.  این گردهم آیی بزرگ نکات مثبتی را در خود داشت که اهم آن را ارتباط و دیدار وبلاگنویسان می توان دانست. اما این حداقل است. چند نکته در حاشیه این گرد هم آیی ۳۰۰ نفره به نظرم محل تامل است:

یک- مشارکت ناطلبی: هرچند در امور اجرایی مشارکت افراد خوب بود اما در امور محتوایی اجازه ورود برای شرکت کنندگان در اردو فراهم نبود. این زمانی خود را جدی تر نشان داد که خانم آشتیانی دبیر همایش -که البته مسولیتش در صدا وسیماست- اعلام کرد که منشور اخلاقی وبلاگ نویسی را تهیه کرده اند که در انتهای اردو به امضای وبلاگ نویسان خواهد رسید. برای ما سخت بود که کسی که سر رشته ای در این امر ندارد بخواهد از این فرصت بهره ببرد و خود به تنهایی چنین ادعایی کند و وبلاگ نویسان را هم به مشارکت نطلبد!

دو- راه نامعلوم/هدف نامشخص: به عنوان کسی که از در جلسه شورای سیاست گذاری اردو بودم و در بخشی از اردو هم حاضر بودم به نوعی تشتت و عدم تعیین هدف و راهبرد برخوردم. یعنی مشخص نبود هرکس از این اردو چه هدفی دارد. البته من سود خود را از گعده های شبانه بردم و البته از سخنرانی دکتر اسماعیلی بهره مند شدم. برای من همین کافی ست. اما مدیران به دنبال چه بودند؟ حاصل شد؟

آخرش هم نفهمیدیم این چیزی که ما شرکت کردیم اردو بود یا همایش. کسی پاسخی ندارد؟


برادران لطفاً کمی حسن ظن!

یکشنبه 15 مه 2011

این جملات را دوباره بخوانید و خود را مخاطب این جملات فرض کنید:

«فضاى جامعه را فضاى برادرى، مهربانى، حسن ظن قرار بدهیم. من هیچ موافق نیستم با اینکه فضاى جامعه را فضاى سوءظن و فضاى بدگمانى قرار بدهیم. این عادات را از خودمان باید دور کنیم. اینکه متأسفانه باب شده که روزنامه و رسانه و دستگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى گوناگون ارتباطى – که امروز روزبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روز هم بیشتر و گسترده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر و پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر میشود – روشى را در پیش گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند براى متهم کردن یکدیگر، این چیز خوبى نیست؛ این چیز خوبى نیست، دل ما را تاریک میکند، فضاى زندگى ما را ظلمانى میکند. هیچ منافات ندارد که گنهکار تاوان گناه خودش را ببیند، اما فضا، فضاى اشاعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى گناه نباشد؛ تهمت زدن، دیگران را متهم کردن به شایعات، به خیالات… »

و البته شما بهتر از من می‌دانید که این صحبت‌ها در زمان حوادث بعد از انتخابات که سمت و سوی تندی‌ها علیه فتنه‌گران بود گفته شده است. حالا بیائید به این زمان. مائیم و دوستان خودی. آیا این «رحماء بینهم» اینجا بیشتر مصداق نمی‌یابد؟

گناه دل آدم را مکدر می‌کند. من آدم خوبی نیستم که بخواهم از اخلاق بگویم. اما گاهی آدم چیزی را از کسی می‌شنود که انتظارش را ندارد. بیائید این سوء نیت‌ها و بداخلاقی‌ها که گاه منشاء آن یک سوءتفاهم ساده است را کنار بگذاریم. با برادران‌مان برادری کنیم و در گفتن خطاها حسن نیت داشته باشیم. برادران لطفاً کمی حسن ظن!

«فضا را نباید از تهمت و از گمان سوء پر کرد. قرآن کریم میفرماید: «لو لا اذ سمعتموه ظنّ المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خیرا»؛(۲) وقتى میشنوید که یکى را متهم میکنند، چرا به همدیگر حسن ظن ندارید؟»

————————-
پی‌نوشت: اخلاق اهمیت‌ش از عمل هم بیش‌تر است + فیلم


نگذاریم قبح ریا بریزد

چهارشنبه 11 مه 2011

جامعه دینی آسیب‌هایی دارد که می‌تواندنه تنها جامعه را از اسلامی بودن و دینی بودن تهی کند، می‌تواند آن را به عکس خودش تبدیل کند. از این رو مراقبت از جامعه دینی سخت است و چون شناخت آنها سخت است، مقابله با آن سخت تر است.

یکی از آسیب‌های جامعه دینی گسترش ریاکاری است. چرا که ارزشها و ملاکهای کسب قدرت در چنین جامعه ای بر اساس ارزشهای معنوی خواهد بود و قدرت طلبان و منفعت جویان و نفوذی ها بر این سیاق عمل میکنند.

متاسفانه گاهی برخی افراد نفاق را بر کفر ترجیح میدهند و حتی به گسترش آن کمک میکنند. نگذاریم ریاکاری عادی شود و ریاکاران بر صدر نشینند و قدر ببینند.


نهی از منکر نکردیم؛ خدا از ما نمی‌گذرد

پنج‌شنبه 5 مه 2011

یادم نمی‌رود روزهای بعد از انتخابات سوم تیر. خیلی امیدوارم بودیم به آیندهای که پیش روست. آن روزها به شهرهای کوچک و بزرگ رفته بودیم و برای احمدی‌نژاد تبلیغ کرده بودیم. امیدوار بودیم که بعد از یک دوره اصلاح‌طلبی شدید که بعد از یک دوره حکومت تکنوکرات‌ها رخ داد، می‌توانیم رایحه خوش خدمت را استشمام کنیم و این بار کسانی به قدرت برسند که ضمن پایبندی به ارزش‌ها کشور را در مسیر پیشرفت و عدالت به پیش برانند. اما این همه ماجرا نیست…

نقدهایی که نگفتیم
در اولین سالگرد سوم تیر مطلبی نوشته بود درباره نقد درون گفتمانی؛ گفته بودم که باید مراقبت کنیم تا این نهال نوپا که در جریان اصولگرایی ریشه دارد، ضربه نبیند و منحرف نشود. اما یکی از دوستان که از چهره‌های شاخص جریان احمدی‌نژادی شد، انتقاد کرد و گفت «باید از این دولت حمایت کنیم. اگر احمدی‌نژاد زمین بخورد تا سال‌های سال دیگر دولت اصولگرایی توان سربرآوردن نخواهد داشت.»

توجیه کردیم
احمدی‌نژاد در دیدار با دانشجویان دانشگاه امام صادق علیه‌السلام در خرداد ۸۷، احمدی‌نژاد در پاسخ به انتقادات حوزه فرهنگی کشور فرافکنی کرد و گفت که انتقادات متوجه رهبری است. صفارهرندی وزیر من نیست و مورد نظر رهبری بوده است. همان موقع هم در دانشگاهمان خیلی حاشیه ساخت. اما توجیه‌گران قهار، آمدند و توضیح دادند که چرا همه‌اش شما انتظار دارید دولت کاری بکند؟ اصلاً خود ِ ما امام صادقی‌ها برای احمدی‌نژاد چه کرده‌ایم که حالا طلبکار شده‌ایم. و سخن‌ها گفتند از اینکه احمدی‌نژاد تنهاست و … . هرچه فریاد زدیم که باید علیه این سخنان احمدی‌نژاد موضع بگیریم کسی گوش نکرد.

مطلق‌گویی کردیم
نزدیک انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ با یکی از اساتید ِ معظم که به عنوان منتقد دولت شناخته می‌شد صحبت می‌کردیم. می‌گفت باید به احمدی‌نژاد رای داد و از او حمایت کرد. بی‌نقد و بی‌شرط. چرا که احمدی‌نژاد گفتمان انقلاب را زنده کرده است. هرچه از نقدهای وارد بر احمدی‌نژاد گفتیم –که البته خودش هم قبولشان داشت- قبول نکرد که احمدی‌نژاد شاخص نیست و مطلق نباید او را برگزید.

خیرالموجودین بود
ما در سال ۸۴ به احمدی‌نژاد رای دادیم و برای او تبلیغ کردیم، اما نه به عنوان یک انسان آرمانی. به عنوان خیرالموجودین. به عنوان فردی که در قیاس با سایر کاندیداها بیشتر به آرمان‌ها قرابت دارد. به او رای دادیم تا موسوی و کروبی و رضایی نیایند. خاطرات بد ما از دوران اصلاحات به قدری تلخ بود که حکومت دوباره آنها در کشور به یک کابوس بیشتر شبیه بود تا چیز دیگر.

دولت پاکسازی شد
احمدی‌نژاد در پایان دور اول ریاست جمهوری، بیشتر وزرای ولایی را برکنار کرد. صفار هرندی، باقر لنکرانی، محسنی اژه‌ای، پورمحمدی و …. حالا هم نوبت به خیلی‌های دیگر رسیده است. دوران وزارت متکی هم به پایان رسمی خودش می‌رسد، اما قبل از پایان رسمی، وزیر خارجه جر مقام رسمی و تشریفاتی وظیفه‌ای نداشتند. نمایندگان ویژه رئیس جمهور نماینده دولت در مذاکرات و ارتباطات بودند. هرچند با حکم حکومتی رهبری این مقامات از بین رفت، اما کارویژه‌هایش باقی بود.

نهی از منکر نکردیم
رئیس جمهور دروغ گفت. هاله نور و امثال اینها ایجاد شد. سکوت کردیم. تهمت زد، حرف نزدیم. همه را به یک چوب راند، و از دایره انقلاب و اسلام خارج کرد. حرفی نزدیم. از بودجه هزار میلیاردی مشایی سئوال نکردیم. از این همه بی‌اخلاقی سیاسی در کشور گله نکردیم. باور ناشتیم که خدا از ما نمی‌گذرد.

زنگ خطرهایی که جدی نگرفتیم
روزهای بعد از انتخابات یک شوک خبری آمد: دکتر احمدی‌نژاد، آقای مشایی را به عنوان معاون اول منصوب کرد. خیلی‌هایی که از قبل نسبت به مشایی نذکر داده بودند و او را فردی بیرون از چارچوب‌ها قلمداد می‌کردند، این‌بار ساکت ننشستند. به خصوص اینکه گفته می‌شد مقام معظم رهبری در نامه‌ای به رئیس جمهور گفته بودند که مشایی را عزل کند و او استنکاف کرده بود. انتشار رسمی و علنی نامه و معلوم شدن این نکته که واقعاً احمدی‌نژاد از ولایت اطاعت ندارد، موجی از سرخوردگی را برای حامیان او به دنبال داشت. به خصوص آنکه در دوران فتنه درگیری‌ها و توجهاتی که به سمت ضدانقلاب بود، به سمت دولت متوجه گردید که مبادا دفعه بعد اینان در برابر خیمه ولایت بایستند.

آیت الله به میدان آمد
شاگردان آیت الله مصباح یزدی و خود ایشان از حامیان اصلی احمدی‌نژاد در سال ۸۴ بودند. پیش از عید شنیده بودم که ایشان جمعی از یاران نزدیک و معتمدشان را جمع کرده‌اند و تذکر داده‌اند که این جریان فراماسونری و انحرافی است. این سخن از عالمی که بخش عظیمی از پشتوانه روحانی و معنوی جریان احمدی‌نژاد را بر دوش گرفته بود، بسیار معنادار است. پیش از آن هم انتقاداتی از وضع آموزش و پرورش و فرهنگ مطرح کرده بودند، اما این موضع‌گیری اخیر قابل قیاس با انتقادات پیشین ایشان نیست.

حمایت‌هایی که بی حساب نبود
حمایت‌های رهبری از احمدی‌نژاد باعث می‌شد که ما هم همواره وظیفه بدانیم که از ایشان دفاع کنیم. رهبری می گوید این دولت نیاز بیشتری به حمایت دارد، چون بیشتر در معرض تهمت و حمله است. می گوید بیشتر حمایت می کنم چون بیشتر کار می کند. حمایت می کنم چون رئیس جمهور است. حمایت می کنم چون محبوب مردم است. اما اگر این حمایت‌ها نبود، شاید زودتر از اینها مردم بر احمدی نژاد می‌شوریدیم. اما احمدی‌نژاد امروز سرکشی کرده است؛ آن هم علیه ولی فقیه.

آزمون ولایت‌مداری
انگار احمدی‌نژاد یادش رفته است که چگونه رای مردم را به دست آورده است. یادش رفته است که گفته بود «زندگی در نظام ولایت فقیه تمرین زندگی در جامعه مهدوی است» اما انگار در این آزمون سربلند بیرون نیامد. او ایستاد. علیه ولایت ایستاد و هرلحظه که بیشتر بایستد بیشتر سقوط می‌کند. آقای احمدی‌نژاد شما رفوزه شدید.

یادم نمی‌رود روزهای بعد از انتخابات سوم تیر. خیلی امیدوارم بودیم به آیندهای که پیش روست. آن روزها به شهرهای کوچک و بزرگ رفته بودیم و برای احمدی‌نژاد تبلیغ کرده بودیم. امیدوار بودیم که بعد از یک دوره اصلاح‌طلبی شدید که بعد از یک دوره حکومت تکنوکرات‌ها رخ داد، می‌توانیم رایحه خوش خدمت را استشمام کنیم و این بار کسانی به قدرت برسند که ضمن پایبندی به ارزش‌ها کشور را در مسیر پیشرفت و عدالت به پیش برانند. اما این همه ماجرا نیست…


نقدهایی که نگفتیم

در اولین سالگرد سوم تیر مطلبی نوشته بود درباره نقد درون گفتمانی؛ گفته بودم که باید مراقبت کنیم تا این نهال نوپا که در جریان اصولگرایی ریشه دارد، ضربه نبیند و منحرف نشود. اما یکی از دوستان که از چهره‌های شاخص جریان احمدی‌نژادی شد، انتقاد کرد و گفت «باید از این دولت حمایت کنیم. اگر احمدی‌نژاد زمین بخورد تا سال‌های سال دیگر دولت اصولگرایی توان سربرآوردن نخواهد داشت.»


توجیه  کردیم

احمدی‌نژاد در دیدار خصوصی با دانشجویان دانشگاه امام صادق علیه‌السلام در خرداد ۸۷، احمدی‌نژاد در پاسخ به انتقادات حوزه فرهنگی کشور فرافکنی کرد و گفت که انتقادات متوجه رهبری است. صفارهرندی وزیر من نیست و مورد نظر رهبری بوده است. همان موقع هم در دانشگاهمان خیلی حاشیه ساخت. اما توجیه‌گران قهار، آمدند و توضیح دادند که چرا همه‌اش شما انتظار دارید دولت کاری بکند؟ اصلاً خود ِ ما امام صادقی‌ها برای احمدی‌نژاد چه کرده‌ایم که حالا طلبکار شده‌ایم. و سخن‌ها گفتند از اینکه احمدی‌نژاد تنهاست و … . هرچه فریاد زدیم که باید علیه این سخنان احمدی‌نژاد موضع بگیریم کسی گوش نکرد.

مطلق‌گویی کردیم

نزدیک انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ با یکی از اساتید ِ معظم که به عنوان منتقد دولت شناخته می‌شد صحبت می‌کردیم. می‌گفت باید به احمدی‌نژاد رای داد و از او حمایت کرد. بی‌نقد و بی‌شرط. چرا که احمدی‌نژاد گفتمان انقلاب را زنده کرده است. هرچه از نقدهای وارد بر احمدی‌نژاد گفتیم –که البته خودش هم قبولشان داشت- قبول نکرد که احمدی‌نژاد شاخص نیست و مطلق نباید او را برگزید.


دولت پاکسازی شد

احمدی‌نژاد در پایان دور اول ریاست جمهوری، بیشتر وزرای ولایی را برکنار کرد. صفار هرندی، باقر لنکرانی، محسنی اژه‌ای، پورمحمدی، دانش جعفری و …. حالا هم نوبت به خیلی‌های دیگر رسیده است. دوران وزارت متکی هم به پایان رسمی خودش می‌رسد، اما قبل از پایان رسمی، وزیر خارجه جر مقام رسمی و تشریفاتی وظیفه‌ای نداشتند. نمایندگان ویژه رئیس جمهور نماینده دولت در مذاکرات و ارتباطات بودند. هرچند با حکم حکومتی رهبری این مقامات از بین رفت، اما کارویژه‌هایش باقی بود.


نهی از منکر نکردیم

رئیس جمهور دروغ گفت. هاله نور و امثال اینها ایجاد شد. سکوت کردیم. تهمت زد، حرف نزدیم. همه را به یک چوب راند، و از دایره انقلاب و اسلام خارج کرد. حرفی نزدیم. از بودجه هزار میلیاردی مشایی سئوال نکردیم. از این همه بی‌اخلاقی سیاسی در کشور گله نکردیم. باور ناشتیم که خدا از ما نمی‌گذرد.


زنگ خطرهایی که جدی نگرفتیم

روزهای بعد از انتخابات یک شوک خبری آمد: دکتر احمدی‌نژاد، آقای مشایی را به عنوان معاون اول منصوب کرد. خیلی‌هایی که از قبل نسبت به مشایی نذکر داده بودند و او را فردی بیرون از چارچوب‌ها قلمداد می‌کردند، این‌بار ساکت ننشستند. به خصوص اینکه گفته می‌شد مقام معظم رهبری در نامه‌ای به رئیس جمهور گفته بودند که مشایی را عزل کند و او استنکاف کرده بود. انتشار رسمی و علنی نامه و معلوم شدن این نکته که واقعاً احمدی‌نژاد از ولایت اطاعت ندارد، موجی از سرخوردگی را برای حامیان او به دنبال داشت. به خصوص آنکه در دوران فتنه درگیری‌ها و توجهاتی که به سمت ضدانقلاب بود، به سمت دولت متوجه گردید که مبادا دفعه بعد اینان در برابر خیمه ولایت بایستند.

آیت الله به میدان آمد

شاگردان آیت الله مصباح یزدی و خود ایشان از حامیان اصلی احمدی‌نژاد در سال ۸۴ بودند. پیش از عید شنیده بودم که ایشان جمعی از یاران نزدیک و معتمدشان را جمع کرده‌اند و تذکر داده‌اند که این جریان فراماسونری و انحرافی است. این سخن از عالمی که بخش عظیمی از پشتوانه روحانی و معنوی جریان احمدی‌نژاد را بر دوش گرفته بود، بسیار معنادار است. پیش از آن هم انتقاداتی از وضع آموزش و پرورش و فرهنگ مطرح کرده بودند، اما این موضع‌گیری اخیر قابل قیاس با انتقادات پیشین ایشان نیست.

حمایت‌هایی که بی حساب نبود

حمایت‌های رهبری از احمدی‌نژاد باعث می‌شد که ما هم همواره وظیفه بدانیم که از ایشان دفاع کنیم. رهبری می گوید این دولت نیاز بیشتری به حمایت دارد، چون بیشتر در معرض تهمت و حمله است. می گوید بیشتر حمایت می کنم چون بیشتر کار می کند. حمایت می کنم چون رئیس جمهور است. حمایت می کنم چون محبوب مردم است. اما اگر این حمایت‌ها نبود، شاید زودتر از اینها مردم بر احمدی نژاد می‌شوریدیم. اما احمدی‌نژاد امروز سرکشی کرده است؛ آن هم علیه ولی فقیه.

آزمون ولایت‌مداری

انگار احمدی‌نژاد یادش رفته است که چگونه رای مردم را به دست آورده است. یادش رفته است که گفته بود «زندگی در نظام ولایت فقیه تمرین زندگی در جامعه مهدوی است» اما انگار در این آزمون سربلند بیرون نیامد. او ایستاد. علیه ولایت ایستاد و هرلحظه که بیشتر بایستد بیشتر سقوط می‌کند. آقای احمدی‌نژاد شما رفوزه شدید.