بایگانی دسته‌ای ‌

بالاخره دفتر شبکه‌های مروج اسلام آمریکایی در ایران تعطیل شد

دوشنبه 4 آگوست 2014

شبکه های ماهواره‌ای صادق شیرازی

بالاخره بعد از ۸ سال فعالیت، وزارت اطلاعات اعلام کرد که دفاتر شبکه‌های ماهواره‌ای غیرقانونی در قم، اصفهان، تهران وخراسان رضوی تعطیل شده‌اند. بر اساس این گزارش، این شبکه‌ها در راستای اهداف برخی سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه وتأمین اهداف استکبار جهانی فعالیت نموده و درجهت مخدوش نمودن وحدت و مصالح جهان اسلام در پوشش برنامه‌های مذهبی و شعائر اسلامی فعالیت می‌کردند. اختلاف‌افکنی بین پیروان مذاهب اسلامی از طریق توهین و افترا به مقدسات آن‌ها، اهانت به علمای جهان اسلام، اعلام هفته برائت در مقابل هفته وحدت، تبلیغ وترویج سبک‌های غلط، خرافی وخشن عزاداری، محور و رویکرد اصلی برنامه‌های تولیدی این دفا‌تر بوده است.

در سال ۸۶ نخستین اعلام خطرها را از گسترش شبکه‌های ماهواره‌ای مروج اسلام آمریکایی بیان کردم. آن‌روزها وب‌سایت شیعه‌نیوز به حمایت از شبکه سلام کمپین کمک مالی به این شبکه را روی سایت خود قرار داده بود و رسانه‌ها نیز به انتشار ذوق‌زده‌ی خبر راه‌اندازی این شبکه‌ها همت گمارده بودند. (شیعه‌نیوز ارتباط جدی با مدیران این شبکه داشت و مصاحبه اختصاصی با مدیران این شبکه منتشر می‌کرد.)

یادم هست که پیگیری کردم و دانستم که دفاتر این شبکه‌ها در داخل کشور (در اصفهان و مشهد و قم) فعال هستند و در ایران برنامه‌هایی را ضبط می‌کنند. جالب این‌جاست که برخی افراد مانند حجت‌الاسلام حسینی قزوینی که در شبکه‌ی ماهواره‌ای سلام برنامه مستمر داشت و در ایران هم وجاهتی داشت (و دارد) تاکید می‌کرد که بنده تحت اشراف مراجع فعالیت می‌کنم و این شبکه‌ها مخالفتی با ولایت فقیه ندارند و اگر رهبری بگویند من هم دیگر در این شبکه‌ها حضور نخواهم یافت. البته ایشان بعدها به دلیل تند شدن فضای شبکه سلام در عرصه سیاسی و نیز توهین‌های ظاهر به اهل سنت در این شبکه مجبور شد از آن شبکه جدا شود و شبکه‌ی ماهواره‌ای دیگری را زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی با عنوان ولایت راه‌اندازی کند.

اگر فرصت‌طلبی مدیران این شبکه‌ها در حوادث سال ۸۸ و امیدشان برای سرنگونی جمهوری اسلامی نبود، و اگر شوری آش سیاست در شبکه‌های مدعی جدایی دین از سیاست نبود، شاید برخی افراد هنوز هم فکر می‌کردند که این شبکه‌ها برای ترویج مفاهیم والای شیعه فعالیت دارند. حضور مستمر محمد هدایتی مدیر شبکه سلام در برنامه‌های صدای آمریکا و تشکیل تشکل‌سیاسی با عنوان «جمعیت روحانیون سنتی ایران معاصر» در آمریکا، ارتباط این جریان با دولت ایالات متحده را آشکار تر کرد. و اگر نبود سخن رهبر معظم انقلاب که فرمود: «آن تشیعی که با هدف دامن زدن به اختلافات، از رسانه هایی که در لندن و امریکا هستند، تبلیغ می شود، در مسیر شیعه واقعی نیست» هنوز برخی فکر می‌کردند اسلام واقعی همین جریان متحجر غربزده است که مقدسات را ابزار جنگ با اسلام ناب محمدی قرار داده است.

متاسفانه خطر اسلام آمریکایی بسیار کم برای مردم و عموم متدینین گفته شده است و امروز مرزهای محتوایی اسلام آمریکایی و اسلام ناب محمدی بسیار کم شناخته شده است و شوربختانه باید اعتراف کرد که ریشه‌های آن تا پشت خانه‌ی برخی مراجع عظام تقلید هم می‌هوان دنبال کرد. یادآوری جملات امام خمینی (ره) درباره اسلام آمریکایی هنوز تازگی دارد و ابعاد تیره و روشن این جریان را برملا می‌سازد:

«یقیناً اگر جهانخواران می‌توانستند، ریشه و نام روحانیت را می‌سوختند ولی خداوند همواره حافظ و نگهبان این مشعل مقدس بوده است و ان شاء الله از این پس نیز خواهد بود، به شرط آنکه حیله و مکر و فریب جهانخواران را بشناسیم. البته بدان معنا نیست که ما از همه روحانیون دفاع کنیم، چرا که‌ روحانیون وابسته و مقدس نما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوزه‌های علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی فعالیت دارند. امروز عده‌ای با ژست تقدس مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می‌زنند که گویی وظیفه‌ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه‌های علمیه کم نیست.

طلاب عزیز لحظه‌ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند، اینها مروّج اسلام امریکایی‌اند و دشمن رسول الله. آیا در مقابل این افعیها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟

استکبار وقتی که از نابودی مطلق روحانیت و حوزه‌ها مأیوس شد، دو راه برای ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکی راه ارعاب و زور و دیگری راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتی حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راه‌های نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه‌ای کارگر شده است تا جایی که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت وابستگی به اجانب را به همراه می‌آورد؛ یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشته‌اند. گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بی دینی را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست.

در شروع مبارزات اسلامی اگر می‌خواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب می‌شنیدی که شاه شیعه است! عده‌ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام می‌دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد.

به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای‌ وجودش ببارد و الّا عالم سیّاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسه‌ای زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزه‌ها بود که هرکس کج راه می‌رفت متدینتر بود. یاد گرفتن زبان خارجی، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک بشمار می‌رفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزه‌ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می‌گفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می‌یافت، وضع روحانیت و حوزه‌ها، وضع کلیساهای قرون وسطی‌ می‌شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزه‌ها را حفظ نمود…»


به رهبری حُسن ِ ظن داریم؟

شنبه 2 آگوست 2014

مردم و رهبری

شاید مهم‌ترین نکته در سخنان امسال رهبر معظم انقلاب در دیدار تشکل‌های دانشجویی همین بحثی بود که درباره نسبت نگاه امام و امت در مسائل مختلف بیان شد. (البته تسلیح کرانه غربی فلسطین هم بسیار مهم بود و شاید هم‌ردیف این جمله بود) پیش از این هم سئوالاتی از این جنس از رهبر انقلاب پرسیده بودند که هربار هم پاسخ درباره حدود ولایت‌مداری و ضدولایت‌فقیه معلوم بود.

به نظرم رهبری نگاهی حداقلی به ولایت‌مداری دارد (هرچند ولایت را مطلقه برای فقیه ثابت می‌داند). به خصوص آنجا که متواضعانه می‌گوید: «اگر در یک زمینه‌‌اى نظرى هم از سوى این حقیر ابراز شد، آن کسانى که حسنِ‌‌ظن دارند و این نظر را قبول دارند، ممکن است این هم یکى از عواملى باشد که در تشخیص آنها دخالت خواهد داشت» شاخص‌های صحت عمل رهبری را هم بیرون از او می‌داند. به تبع عدالت هم شرط احراز و اثبات ولایت هم بدایتاً و هم استمراراً هست و قابل اندازه‌گیری است. احتمال خطا را هم برای ولی‌فقیه متصور است، کما اینکه هم امام خمینی (ره) و هم آیت الله خامنه‌ای چنین چیزی را برای برخی رفتارهای خود به عنوان اشتباه ذکر کرده‌اند. کما اینکه غالب فقهای شیعه هم همین را قائل هستند. البته این یک جزء است.

جزء دیگر در مورد امت است. ما برخی سیاست‌مداران مواجهیم که رهبری را تا حد قداست و عصمت بالا می‌برند. و فعل رهبری را عین عدالت و امکان یافتن خطا در فعل رهبری را تا حد عدم بالا می‌برند. اما آنچه در عمل رخ می‌دهد، عدم نسبت میان گفتمان آنها و رهبری است. موضوعات و مسائلی که ایشان برای جامعه ذکر می‌کند، نسبتی با آنها ندارد. اگر دغدغه‌ی رهبری اقتصاد مقاومتی است و یا سبک زندگی اسلامی را طرح می‌کند، آن را پیگری نمی‌کنند و حتی بر مخالفت‌های مصداقی‌شان با نظرات رهبری هم تاکید می‌کنند.

متاسفانه بسیاری از مدعیان ولایت‌مداری نه در ایده‌ی ولایت فقیه با رهبری هم‌راه نیستیم و نه در سطح تحلیل‌های سیاسی او را بر خود مقدم می‌داریم و نه در عمل با طیب خاطر اوامر او را اطاعت می‌کنیم. متاسفانه ما ولایت‌مدارانی هستیم که به رهبری حسن ظن هم نداریم. ما ولایت‌مداران عکس‌پرستی هستیم که گفتمان ولایت را به حاشیه برده‌ایم…

* * * * * *

فقط محض یادآوری سه نقل از رهبری درباره نسبت امام و امت را ذکر می‌کنم:

معنی ضدولایت‌فقیه

۱- الان رایج شده که بعضیها را به اندک چیزی «ضد ولایت فقیه» میگویند! معلوم نیست اگر کسی یک وقت در جایی یک کلمه حرفی زد، این ضدیت با ولایت فقیه باشد. البته ضدیت با ولایت فقیه، یعنی ضدیت با اصیل‌ترین و رکین‌ترین اصول و ارکان نظام جمهوری اسلامی – شکی نیست – منتها ضدیت معنایی دارد. مثلاً یک نفر هست که علیه این معانی مینویسد یا حرف میزند، یا با موقفها و مواضعی که از طرف دستگاه رهبری یا از طرف رهبری گرفته میشود و طبق قانون اساسی سیاستهای اصلی نظام را تشکیل میدهد، صریحاً و غالباً – ولو نه دایماً – مخالفت میکند، یا در مواقع حساس مخالفت میکند؛ اینها ضدیت است؛ لیکن آن کسی که حالا یک وقت در جایی یک کلمه حرفی زده، یا مثلاً نسبت به چیزی عکس‌العملی نشان داده، این ضدیت محسوب نمیشود. (بیانات در دیدار اعضای هیأت مرکزی نظارت بر انتخابات مجلس- ۱۳۷۰/۱۲/۰۴)

۲- این برادر عزیزمان میگوید «ضد ولایت فقیه» را معرفی کنید. خوب، «ضد» معلوم است معنایش چیست؛ ضدیت، یعنی پنجه در افکندن، دشمنی کردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نیستم؛ ممکن است کسی معتقد به کسی نیست. البته این ضد ولایت فقیه که در کلمات هست، آیه‌ی مُنزل از آسمان نیست که بگوئیم باید حدود این کلمه را درست معین کرد؛ به هر حال یک عرفی است. اعتراض به سیاستهای اصل ۴۴، ضدیت با ولایت فقیه نیست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبری، ضدیت با رهبری نیست. دشمنی، نباید کرد. دو نفر طلبه کنار همدیگر می‌نشینند؛ خیلی هم با هم رفیقند، خیلی هم با هم باصفایند، همدرس هستند، مباحثه میکنند، حرف همدیگر را رد میکنند؛ این حرف او را رد میکند، آن حرف این را رد میکند. ردکردن حرف، به معنای مخالفت کردن، به معنای ضدیت کردن نیست؛ این مفاهیم را باید از هم جدا کرد. بنده از دولتها حمایت کرده‌ام، از این دولت هم حمایت میکنم؛ این به معنای این نیست که همه‌ی جزئیات کارهائی که انجام میگیرد، مورد تأیید من است، یا حتّی من از همه‌اش اطلاع دارم؛ نه، لازم نیست. اطلاع رهبری از آن مجموعه‌ی حوادث و رویدادهائی لازم است که به تصمیم‌گیریهای او، به جهتگیریهای او و به انجام تکالیف و وظائف او ارتباط پیدا میکند، نه اینکه حالا از همه‌ی چیزهائی که در محیط دولت و محیط کار وزارتخانه‌ها اتفاق می‌افتد، باید حتماً رهبری مطلع باشد؛ نه، نه لازم است، نه ممکن است؛ موافقت با آنها هم لازم نیست. بعضی از اشخاص و بعضی از کارها ممکن است در مجموعه‌ی دولتی وجود داشته باشد که صددرصد مورد اعتماد و مورد تأیید ماست، اما آن کار را ما تأیید نکنیم؛ چون دلیل ندارد که رهبری وارد محیط اجرائی شود؛ به دلیل اینکه مسئولیتها مشخص است و باید مسئول، وزیر، رئیس فلان مرکز یا بنگاه فرهنگی یا اقتصادی، وظائف خودش را انجام بدهد. بنابراین ما به هیچ وجه انتقاد کردن را مخالفت و ضدیت نمیدانیم. بعضی تصور میکنند که ما چون از مسئولان کشور، از دولت محترم – که واقعاً دولت خدمتگزار و باارزشی است؛ حقاً و انصافاً. کارهائی هم که دارد انجام میگیرد، می‌بینید؛ کارها جلو چشم است. باید انسان بی‌انصاف باشد که اهمیت این کارها را انکار کند – حمایت میکنیم، این حمایت و این طرفداری، به معنای این است که انتقاد نباید کرد، یا من خودم انتقاد نداشته باشم؛ ممکن است مواردی هم انتقاد داشته باشم. (بیانات در دیدار دانشجویان نخبه و نفرات برتران کنکور و فعالان تشکل‌های سیاسی فرهنگی دانشگاه‌ها‌ – ۱۳۸۶/۰۷/۱۷)

نسبت نظرات امت با امام

۱- این سؤال که ما چه بکنیم یا این سؤال که اگر نتیجه‌ی تحقیقات ما با نظر رهبری مخالف درآمد، چه کار کنیم؟ اینها به نظر من سؤالات خیلی اصولی و منطقی نیست. شما مأمور به پژوهشید، شما مأمورید به این‌که فکر و کار کنید، نتیجه به دست آورید و آن نتیجه‌ی شما را رهبری و غیررهبری به عنوان دستاوردهای علمی بگیرند و براساس آن، برای کشور برنامه‌ریزی کنند. تحقیق علمی، شأن و خصوصیتش، آزادی است؛ منتها عقلایی؛ بی‌انضباط نباشد. (بیانات‌ در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادق (علیه‌السّلام)‌‌ ۱۳۸۴/۱۰/۲۹)

۲- این‌‌جور نیست که همه‌‌ى مواضعى که آحاد مردم – از جمله دانشجویان که جزو قشرهاى پیشرو هستند – اتخاذ میکنند، بایستى الگوگرفته و برگردان نظراتى باشد که رهبرى ابراز میکند؛ نه، شما به‌‌عنوان یک انسان مسلمان، مؤمن، صاحب فکر، باید نگاه کنید، تکلیفتان را احساس کنید، تحلیل داشته باشید – که من حالا عرض خواهم کرد – نسبت به اشخاص، نسبت به جریانها، نسبت به سیاستها، نسبت به دولتها، موضع داشته باشید، نظر داشته باشید. این‌‌جور نیست که شما باید منتظر بمانید، ببینید که رهبرى درباره‌‌ى فلان شخص، یا فلان حرکت، یا فلان عمل، یا فلان سیاست چه موضعى اتخاذ میکند که بر اساس آن، شما هم موضع‌‌گیرى کنید؛ نه، اینکه کارها را قفل خواهد کرد. رهبرى وظایفى دارد، آن وظایف را اگر خداى متعال به او کمک کند و توفیق بدهد، عمل خواهد کرد؛ شما هم وظایفى دارید؛ به صحنه نگاه کنید، تصمیم‌‌گیرى کنید؛ منتها معیار عبارت باشد از تقوا؛ معیار، تقوا باشد. تقوا یعنى اسیر هواى نَفْس نشدن در جانب‌‌دارى و طرف‌‌دارى یا در مخالفت و معارضه، در انتقاد یا در تمجید؛ این را رعایت کنید. اگر این رعایت شد، هم انتقاد خوب است، هم جانب‌‌دارى و تمجید خوب است: از شخص، از دولت، از فلان جریان سیاسى؛ از فلان حادثه‌‌ى سیاسى؛ هیچ اشکالى ندارد. البته اگر در یک زمینه‌‌اى نظرى هم از سوى این حقیر ابراز شد، آن کسانى که حسنِ‌‌ظن دارند و این نظر را قبول دارند، ممکن است این هم یکى از عواملى باشد که در تشخیص آنها دخالت خواهد داشت؛ لکن این به معناى این نیست که وظیفه‌‌ى افراد در مورد موضع‌‌گیرى‌‌ها و در مورد اظهارنظرها ساقط بشود؛ نه، هرکسى نگاه کند [و وظیفه‌‌اش را انجام بدهد]. عرض کردم معیار این است که با رعایت تقوا باشد؛ یعنى بدون گرایش به هواى نَفْس؛ اگر انتقاد میکنیم، اگر طرف‌‌دارى و جانب‌‌دارى میکنیم، اگر یک حرکت را، یک سیاست را تأیید میکنیم یا اگر رد میکنیم، واقعاً از روى احساس وظیفه و تکلیف و بدون دخالت دادن اغراض نفسانى [باشد]؛ (بیانات در دیدار دانشجویان ۱۳۹۳/۰۵/۰۱)

پی‌نوشت: عکس خودم در دیدار اخیر رهبر انقلاب و دانشجویان

دیدار دانشجویان بار رهبری - ۱۳۹۳


فکر انقلاب اسلامی و آدرس‌های غلط

پنج‌شنبه 24 جولای 2014

انقلاب اسلامی

چندی قبل در وبلاگم نوشتم که عوارض اندیشه فردید چیست و با آن تصویر نشان دادم که نتایج حاصل از این اندیشه همخوانی با نظام اندیشه‌ای اسلامی ندارد. هرچند آن نوشته در صدد بیان دلایل رد یا تایید بر محتوای آن اندیشه‌ها نبود. این امر فقط در فردید خلاصه نشد و در کسانی که مسیر او را ادامه دادند نیز مشهود بوده است.

چند روز پیش نوشته‌ای از دکتر رضا داوری اردکانی دیدم که در آن به صراحت گفته بود شعار مرگ بر آمریکا به دلیل عدم توسعه‌یافتگی سر داده می‌شود و عجیب آن است که این نوشته در نشریه‌ای درج شده بود که ذیل حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی و با بودجه بیت‌المال منتشر می‌شود. شاید این نظر قائل و یا حامیانی داشته باشد، که کم هم نباشند، اما عجیب است که وقتی تلاش می‌شود انقلاب اسلامی ذیل این اندیشه‌ها به مردم عرضه شود یا گفته شود که این اندیشه در چارچوب انقلاب اسلامی می‌گنجد! چه برتر اینکه این افراد را به عنوان عالمان و چهره‌های انقلاب اسلامی جا بزنند.

همین است که این اندیشه هیچ‌گاه در پیچ‌های تاریخی و نقاط عطف انقلاب اسلامی در آن حضور نداشته است و با انقلاب اسلامی همراهی نکرده است. از تحقق سیاسی انقلاب در سال ۵۷ گرفته تا دفاع مقدس و تا همین سال ۸۸ که تمام قد از میرحسین موسوی حمایت کردند. هیچ‌گاه این جریان فکری با اولویت‌های نظام اسلامی که در سخنان رهبران آن متجلی بوده است همراه نشده است و برای آن نظری ارائه نکرده است و فقط به پس‌فردا دل‌خوش کرده است و انقلاب اسلامی امروز را واگذاشته است. بگذریم از این‌که جهان آرمانی آنها هم معلوم نیست نسبتی با دنیای آرمانی ما داشته باشد.

چرا غرب‌شناسی رواج یافت؟

یک برداشت روان‌شناختی از این اندیشه دارم که نمی‌دانم چقدر درست باشد. وقتی نگاه می‌کنم رشد جریان غرب‌ستیز و کسانی که به غرب به عنوان موضوع اصلی می‌نگرند، دهه هفتاد نقطه عطف است. یعنی دقیقا دوره بعد از جنگ و دوران سازندگی و بعد هم اصلاحات. یعنی زمانه‌ای که التقاط جولان می‌داد. و کشور نتوانسته بود هنوز در سطح یک کشور راقی و پیشرفته در دنیا مظرح شود. توسعه‌ای در کشور در حال تحقق بود که نسبتی با اندیشه‌های اسلامی و آرمانی نداشت. جریان حزب‌اللهی به دنبال نظریه‌سازی برای این اتفاق بود. شهادت شهید آوینی این زمینه را فراهم ساخت تا با وجاهت چهره‌ی او، اندیشه‌های این جریان رو بیاید. و آنها از آوینی پل ساختند به فردید و داوری و هایدگر. و حالاهایدگر مفسر جبهه فکری انقلاب اسلامی شده است! و اگر شهیدی آوینی (آن هم نه همه‌ی آوینی، بلکه آوینی ِ «توسعه و مبانی تمدن غرب») نبود، فردید و داوری و معارف و امثال آنها توان مرجعیت فکری نداشتند.

متاسفانه جریان دشمن‌شناسان دوست‌فراموش هم‌چنان می‌تازند و به‌جای اسلام‌شناسی، غرب‌شناسی را اولویت می‌دانند و با نقد غربی بر غرب، می‌خواهند ترجمانی از اسلام ارائه کنند که از آن برداشت‌ها برآمده است و به تعبیر دیگر اسلام‌شناسی‌شان فرع بر غرب‌شناسی است. اندیشه هایدگر و فردید همچون عینکی است که بر چشم این جریان نشسته است و به جای اصالت‌دادن به اسلام اصالت به غرب و مدرنیته داده شده است. خیلی از همین افراد وقتی کسی از نظام اندیشه‌ای امام خمینی، شهید مطهری یا آیت الله خامنه‌ای سخن می‌گوید به شخص‌پرستی متهم‌اش می‌کنند، اما همان‌ها به اندیشه‌های داوری و فردید و هایدگر ایمان دارند! از این‌روست که اسلام التقاطی به جای اسلام ناب گاهی می‌نشیند.

و متاسفانه‌تر آن‌که این جریان فکری در صدد تخطئه و به حاشیه راندن اندیشه‌های امام خمینی، آیت‌الله خامنه‌ای، شهید مطهری و شهید بهشتی و سایر کسانی است که متفکران واقعی و در متن انقلاب اسلامی بوده‌اند. باید ترسید از اینکه مصداق آن سخن امام خمینی باشند که: «اکنون شنیده مى‌‏شود که مخالفین اسلام و گروه‌هاى ضدّ انقلاب در صدد هستند که با تبلیغات اسلام‌شکن خود دست جوانان عزیز دانشگاهى ما را از استفاده از کتب این استاد فقید کوتاه کنند. من به دانشجویان و طبقه روشنفکران متعهّد توصیه مى‏‌کنم که کتابهاى این استاد عزیز را نگذارند با دسیسه‌‏هاى غیر اسلامى فراموش شود.»

پی‌نوشت:

۱- اللهم انی اعوذ بک من علم لاینفع

۲- بعضی‌ها چنان درباره اندیشه انقلاب اسلامی سخن می‌گویند، انگار نه انگار که از یک موجود حقیقی در بیرون سخن می‌گویند که جوانب و اقتضائات و چارچوب‌هایی دارد. هرچیزی را به اسم انقلاب اسلامی به خورد دیگران می‌دهند؛ فرقی هم نمی‌کند پوپری باشد یا هایدگری!


ماست سیاه نیست حتی اگر رهبری بگوید

سه‌شنبه 8 نوامبر 2011
ولایت فقیه

متاسفانه جامعه ما دچار قبض و بسط همیشگی است. گاه افراط را به اعلی درجه می بینیم و گاه در اسفل درکات تفریط خودنمایی میکند. از جمله این مصادیق ربط امام و امت است که برای تبیین صحیح و منطقی از آن بسیار خطا کرده ایم. خیلی ها تصور میکنند که بیان نکردن نظریت و اندیشه های خودشان و فهم شان از مسائل و ارجاع همه چیز به رهبری یعنی ولایت مداری.

بعضی خیال میکنند حرف نزدن درباره موضوعاتی که رهبری درباره آنها اظهار نظر کرده است، اوج ولایت پذیری است. بعضی هم که دست بقیه را از پشت بسته اند و از رهبری جلو افتاده اند که حتی اگر رهبری هم بگوید انتقاد کنید و حرف بزنید، باز هم حق نقد برای دیگران ایجاد نمی شود.

ماست سیاه است/نیست

چند وقت پیش یکی از چهره‌های سیاسی گفته بود اگر مقام معظم رهبری بگوید ماست سیاه است، ما هم می‌گوئیم ماست سیاه است. جای دیگر هم کسی گفته بود اگر مقام معظم رهبری بگوید زنت بر تو حرام است، زنم بر من حرام می‌شود و بی‌درنگ او را رها می‌کنم. جمله اخیر را فردی برای رهبری نقل کرده بود. آقا هم جواب داده بود آن بنده خدا می‌داند که بنده آنقدر عقل دارم که چنین حرفی نزنم. ایشان هم اگر احتمال می‌داد من چنین حرفی بزنم به راحتی این جمله را نمی‌گفت. (نقل به مضمون)

ولی فقیه معصوم است/نیست

چندوقت پیش یکی از علما ادعا کرده بود ولی فقیه معصوم است. و این امر را مستند به توقیع حضرت صاحب الزمان به شیخ مفید کرده بود که فتوای مراجع در زمان غیبت را حضرت صاحب الزمان اصلاح میکنند. و ادله ای بر آن هم ذکر کرده بود که امام زمان اجازی نمیدهد که فتوایی خلاف مصلحت امت اسلام صادر شود و اگر چنین شود آن را اصلاح میکند. (نقد این سخن اینجاست)

این سؤال که ما چه بکنیم یا این سؤال که اگر نتیجه‏ى تحقیقات ما با نظر رهبرى مخالف درآمد، چه کار کنیم؟ اینها به نظر من سؤالات خیلى اصولى و منطقى نیست. شما مأمور به پژوهشید، شما مأمورید به این‏که فکر و کار کنید، نتیجه به دست آورید و آن نتیجه‏ى شما را رهبرى و غیررهبرى به عنوان دستاوردهاى علمى بگیرند و براساس آن، براى کشور برنامه‏ریزى کنند. تحقیق علمى، شأن و خصوصیتش، آزادى است؛ منتها عقلایى؛ بى‏انضباط نباشد. (دیدار با دانشجویان دانشگاه امام صادق علیه السلام)

ذکر چند نکته لازم است:

یک. ولایت فقیه شان حکومتی است. بر اساس نظر اسلام، که مبنای عقلی هم دارد، عالم ترین، با تقواترین و با کفایت ترین را در راس حکومت قبول داریم و تنها او مشروعیت دارد. و این ربطی به عصمت از گناه و خطا و هزاران شأن دینی و غیردینی ندارد.

دو. حتی اگر ولی فقیه مصون از گناه و اشتباه نباشد، باز تغییری در وجوب اطاعت از اوامر وی ایجاد نمی شود. البته تا زمانی که شأن فقاهت، عدالت و کفایت وی پابرجا باشد. بد نیست صحیفه را هم بخوانید که امام خمینی (ره) چند بار اقرار به خطا و اشتباه کرده اند. (مثلاً جلد پانزده  صفحه بیست و هشت / یا جلد نه صفحه دویست و هشتاد و دو)

سه. دفاع غیرمنطقی بهترین راه برای خراب کردن یک مفهوم متعالی است. پس اگر واقعاً ولایت فقیه را قبول دارید و خود را تابع ولی فقیه می دانید، در دفاع منطقی و دقیق از ولایت فقیه بکوشید و از قرائت های ناصواب بپرهیزید.

چهار. خدا را باید صدها بار شکر کرد از بابت نعمت ولایت؛ که اگر ایشان نبودند، معلوم نبود شیعیان و مسلمین امروز در حضیض ذلت دست و پا می‌زدند. خدا را شکر که مومنین را عزت می‌دهد و کفار را به خاک مذلت می‌کشد.

پی‌نوشت:

بازنشر این مطلب در سایت های دروغ گو مثل دیگربان حرام است. مرگ بر رصدگر. مرگ بر منافقین و کفار!


یاد کردی از حجت الاسلام مهندسی

سه‌شنبه 19 جولای 2011

محمدمهدی مهندسی

خدا بیامرزد حاج آقای مهندسی را. آن سالها که در شهر آباده سکونت داشتیم خیلی از ایشان بهره می بردیم. امام جمعه موقت آباده بود. انگاری که همین دیروز بود. خیلی سخنور خوبی بود و بعدها در رادیو و تلویزیون بیشتر دیده و شنیده شد.

پدرم می گوید هربار که ایشان را می دید احوال من رو هم می پرسید. حال اینکه سالها بود ایشان بنده را ندیده بودند. آن موقع ها هم که من را دیده بودند دانش آموز کلاس دوم راهنمایی بیش نبودم. و این نشان از ادب و توجه ایشان داشت.

آن سالها در منزل آقای هوایی دهه محرم حاج آقای مهندسی منبر میرفت. معمولاً با مادرم میرفتم و در جلسات شرکت می کردم. خانه ای قدیمی بود که مردها در اتاق می نشستند و خانم ها در حیاط. من هم جوانترین آدم آن جلسات بودم. توی اتاق می نشستم. گاهی از مفاهیم عرفانی سر در نمی آوردم. (مثل امروز که سر در نمی آورم) گاهی روزها درگیر حرف هایش می شدم. یکبار در تفسیر یک حدیث چنان برایم از یک کارتون مشهور آن زمان حرف زد که حرف شیرفهمم شد. هنوز پاسخش به آن سئوال در ذهنم هست. بعدش هم به من پیشنهاد کرد کتاب امام شناسی از علامه تهرانی را بخوانم.

خیلی مودب بود. و همین یک نکته کافی است که نامش را به نیکی ببریم. فارغ از اینکه از بعد علم و اخلاق و عرفان دارای فضایل دیگری هم بود.

خدایش بیامرزاد و در بهشت کناد.

=========

پی نوشت: زندگینامه حجت الاسلام مهندسی از زبان خودش


نگذاریم قبح ریا بریزد

چهارشنبه 11 مه 2011

جامعه دینی آسیب‌هایی دارد که می‌تواندنه تنها جامعه را از اسلامی بودن و دینی بودن تهی کند، می‌تواند آن را به عکس خودش تبدیل کند. از این رو مراقبت از جامعه دینی سخت است و چون شناخت آنها سخت است، مقابله با آن سخت تر است.

یکی از آسیب‌های جامعه دینی گسترش ریاکاری است. چرا که ارزشها و ملاکهای کسب قدرت در چنین جامعه ای بر اساس ارزشهای معنوی خواهد بود و قدرت طلبان و منفعت جویان و نفوذی ها بر این سیاق عمل میکنند.

متاسفانه گاهی برخی افراد نفاق را بر کفر ترجیح میدهند و حتی به گسترش آن کمک میکنند. نگذاریم ریاکاری عادی شود و ریاکاران بر صدر نشینند و قدر ببینند.


هشداری برای ما وبلاگ‌نویسان

یکشنبه 13 مارس 2011

leader-khamenei

نوشته‌های وبلاگی ما، خداوند متعال را خشمگین می‌کند!

مقام معظم رهبری برای چندمین بار از رواج بداخلاقی در وبلاگستان فارسی انتقاد کرد و گفت که بی‌اخلاقی که در وبلاگستان رواج یافته را نمی‌پذیرد. البته این روزها موضوع اخلاق در وبلاگستان خیلی جدی شده است و همه ما در این باره نوشته‌ایم. اما شنیدن همان حرف از زبان مقتدایمان کمی عجیب بود که امروز در دیدار با خبرگان منتخب ملت آنها را بیان کردند.

یک. این که «آقا» وبلاگ می‌خوانند تقریباً واضح است. با این نکات انذاری که در چند مورد گفته‌اند این به خوبی روشن است. اتفاقاً در زمانی در این باره سخن گفته‌اند که در جبهه نیروهای خودی این موضوع داغ بوده است. خوشحال باید بود که رهبری داریم که تا این اندازه از اوضاع مطلع است و حتی از دعواهای فرزندانش در وبلاگستان مطلع است و به دقت برای علاج دردهای او کمک می‌کند.

دو. نقد تکلیف‌گرایی شعاری هم نکته جالبی بود. این که گاهی فکر می‌کنیم که این کارهای ما بر اساس تکلیف است و از این طرق آن را توجیه می‌کنیم که حق داریم بر خلاف اصول حرکت کنیم و الخ… مدتی پیش در جلسه‌ای که جمعی از فعالان سایبری انقلاب اسلامی حضور داشتند ما را محاکمه و استیضاح کردند که شما برای کارهایتان در فضای مجازی دنبال حجت شرعی می‌گردید، در حالی که اکنون زمانه جنگ است و “الضرورات تبیح المحظورات”! جهل مرکب خیلی بعید نیست که با دین و تکلیف شرعی و سیاسی توجیه شود. به خصوص این درد زمانی بیشتر به چشم می‌آید در پس این بی‌اخلاقی گروه‌هایی باشند که به مراکز رسمی وابسته باشند…

سه. دهه هشتاد دهه وبلاگ و وب‌سایت‌های خبری نو به نو شونده بود. هزینه کم و نظارت کمتر عاملی بود که خیلی‌ها را به فضای مجازی کشاند. حالا همان نبود دروازه بانی خبر و نبود اساتید و بزرگترها بالای سر فعالیت‌های سایبری کاری کرده است که همان مزیت‌ها به معایب فضای مجازی بدل شود. در آستانه دهه نود بحران اخلاق در وبلاگستان خیلی جدی‌تر دیده می‌شود.

چهار. اما وبلاگستان فارسی همچنان پیش می‌رود. اگرچه برخی به گسترش بی‌اخلاقی دامن می‌زنند و حالا با سخن رهبری کمی آرام گرفته‌اند، اما زیاد این آرامش باورپذیر نیست. وبلاگستان حزب‌اللهی باز هم آبستن درگیری است. درگیری‌هایی که از توهم ِ تکلیف برمی‌آید. و گاه بر صدر نشستن چنین افرادی بیشتر اذیت می‌کند و خار در چشم می‌کند. زمانی از حسین قدیانی انتقاد کرده بودیم. اتهام حسادت به ما زدند. امیدوارم با گفته‌های «آقا» دانسته باشند که اگر انتقادی وجود دارد به این دلیل است که می‌خواهیم رشد و تعالی در میان مان بیشتر شود.

پنج. اما هنوز فکر می‌کنم که وبلاگستان حزب‌الله آن قدرها هم بد نشده است. هرچند بدی‌ها بیشتر به چشم می‌آید اما باز آنچنان فراگیر نیست که بتوان آن را تعمیم داد. بدی هرچقدر هم که کوچک باشد، باز هم بزرگ است. سیاهی بر دامان سفید بیشتر نمایان است تا بر لباس چرک و تیره. به همین خاطر است که ما بی‌اخلاقی ضدانقلاب سبز را امری عادی تلقی می‌کنیم. اما ما که پیرو امام خامنه‌ای هستیم فحاشی از ما به دور است.

______ بیشتر بخوانید:

پرونده اخلاق در وبلاگ‌نیوز

دومین هشدار رهبر انقلاب به ما وبلاگ‌نویسان


می‌خواهند ولایت فقیه را به سلطنت تبدیل کنند

جمعه 1 اکتبر 2010

Dastgheib

حجت الاسلام سید علی‌محمد دستغیب که اخیراً مرجع تقلید خوانده شده است، نظرات خود را درباره ولایت فقیه عرضه کرده است. وی می‌گوید: “پس از فوت مرحوم امام امّت(رحمه الله)، اعتقاد اکثر مردم و مراجع تقلید به حضرت آیت الله شیخ محمّدعلی اراکی(قدّس سرّه) تحقّق پیدا کرد و مسأله ولایت مطلقه فقیه متعهّد مسئول به این بزرگوار ارجاع شد؛ در صورتی که رهبر همان بود که خبرگان تعیین کردند.”

البته معلوم نیست منظور ایشان درباره اکثر مردم و مراجع تقلید کدام است، اما خب عجیب نیست که کسانی که اکثر مردم بعد از امام را پیرو آیت الله اراکی می‌داند و نه مقام معظم رهبری، حالا هم اکثریت مردم را سبز ببیند و بگوید که رأی اکثریت نادیده گرفته شده است!

این جمله از ایشان را با دقت بخوانید: «ولایت مطلقه فقیه متعهّد مسئول، یک امر الهی است و با آرای بشری نمی‌تواند صورت پذیرد؛» یعنی هیچ اعتباری برای نظر مردم در باب ولایت فقیه و صلاحیت و نفوذ حکمش قائل نیست!

سید علی محمد دستغیب گفته است: “حذف شرط مرجعیت از شرایط رهبری که با موافقت آیت الله خمینی انجام گرفت، به معنای جدا کردن مقام رهبری از ولایت مطلقه فقیه بوده است که مرجعیت دینی از شرایط اصلی آن است.” در حالی که حضرت امام (ره) در نامه‌ای که به مجلس خبرگان نوشته بودند، صراحتاً تأکید کرده بودند که «من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط «مرجعیت» لازم نیست. مجتهد عادل مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت مى‌کند. اگر مردم به خبرگان رأى دادند تا مجتهد عادلى را براى رهبرى حکومتشان تعیین کنند، وقتى آنها هم فردى را تعیین کردند تا رهبرى را به عهده بگیرد، قهرى او مورد قبول مردم است. در این صورت او ولىّ منتخب مردم مى‌شود و حکمش نافذ است.» +

این درحالی است که مجلس خبرگان منتخبان مردم هستند و نماینده افکار مردم و منتخب آنها هستند. یکی از اهداف اصلی انقلاب اسلامی هم این بود که جلوی این دست اندازی ها و دیکتاتوری ها گرفته شود و نظر مردم هم در اداره امور ملاحظه شود.

اصلاً نادیده گرفته شدن رای مردم به رهبری آیت الله خامنه‌ای را هم که در نظر نگیریم، اما مقام مرجعیت لااقل نیاز به تعدادی مقلد دارد. لطفاً آیت الله العظمی سید علی محمد دستغیب بفرمایند که آیا مقلد دارند؟ چند تا؟ کلاً مردم چه اهمیتی دارند؟ 🙂

* * * * *

البته بازخوانی صحبت‌های جناب سیدعلی‌محمد در تاریخ سوم خرداد هفتاد و شش (فردای انتخاب آقای خاتمی به ریاست جمهوری) خالی از لطف نیست:

«معنی ندارد -هم قبل از انتخاب هم بعد از آن- و قبل از این هم معنی نداشت، که دو برادر با هم نزاع بکنند پدر همه یکی است پدر همه حضرت آیت الله خامنه ای است دو برادر که نباید با هم دعوا کنند. اگر ادعای عرفان داریم، حالا بالاخره ادعا هست. آن واقعه را که کسی نمی داند، به موقع خودش هم، سیاست دینی داریم، سیاستمان از عرفانمان جدا نیست.»

«شکر خدا همه خوب و تابع رهبری هستند، یک خط هم بیشتر نیستیم،یک خط هم بیشتر نداریم و آن خط یا حسین است یا حسین یا حسین یا حسین.»

«ما که چیزی نیستیم، اگر کسی از آقای خاتمی حمایت کرد اول به خاطر نظر مقام معظم رهبری بوده است، عمده، نظر مقام معظم رهبری است؛ همه مردم نظر و توجه به رهبر معظم دارند؛ از این به بعد هم همین طور است. آیا مردم رأی داده اند که یک نفر بیاید مقابل مقام معظم رهبری بایستد؟ هیچ وقت این طور نیست؛ اینجا (ایران) تا ایشان (رهبری) یک حرفی می زنند همه تسلیم هستند و واقعاً همه حرف ایشان را قبول می کنند.حتی احیاناً اگر خلاف سلیقه شان هم باشد. یعنی واقعاً این طور مطیع هستند بالاخره رهبر است و حرف ایشان مهم است. این نعمتی است واقعاً. … ملاک سخن، حضرت آیت الله خامنه ای – ایده الله تعالی- است. درست است که میزان رأی ملت است این را هم امام و هم مقام معظم رهبری فرموده اند. اما مردم به این کاندیدها پس از امضای آیت الله خامنه ای رأی دادند.»

«اگر به عنوان رئیس جمهور به کسی رأی می دهند مردم به دهان رهبر معظم نگاه می کنند؛به فرمان و امضای ایشان توجه دارند و نگاه می کنند؛ این یک واقعیت است. یعنی ایشان اگر فرموده بود یک فرد دیگری باشد فلانی نباشد؛ مردم همان راانجام می دادند. مردم مسلمانند و شیعه هستند؛ همه باید بدانند که هم رهبر معظم و هم مردم متدین بیدارند و مردم به خاطر احترام به ولایت رأی می دهند؛ اگر می گویند نه، پس به خاطر چه چیزی است؟ مردم مؤمن و مسلمان به این جهت به آقای خاتمی رأی دادند که ایشان اول رفتند از مقام معظم رهبری اجازه گرفتند.»


برادر خودتان را اصلاح کنید!

شنبه 21 آگوست 2010

امروز کتاب «نگاهی گذرا به بسیج و بسیجی» از آیت الله مصباح را می خواندم. تعبیری را ایشان درباره بسیجیان واقعی از منظر امیرالمومنین آورده بود:

بأبی و امّی؛ هم من عدّه اسماؤهم فی السماء معروفه و فی الارض مجهوله (خطبه ۱۸۷ نهج البلاغه)
پدر و مادرم به فدایشان باد؛ آنان کسانی هستند که در آسمان معروف ند و در زمین ناشاخته اند!

و در این سخن یکی از نشانه های مومنان و بسیجیان واقعی دوری از شهرت است و لزوماً کسانی که در در زمین شناخته شده هستند، مردان مومن و الهی نیستند. یعنی اینها ملاک نیست و بسیجی به دنبال طرح نام خود نیست و این خود یک ملاک است. اما این را گفته ام مقدمه بحثی دیگر؛

اسماعیل محمدی را دو-سه سالی است که می‌شناسم. اولین بار وبلاگش را در یک موج وبلاگی دیدم که علیه یکی از تروریست‌های جندالله که در همان زمان اعدام شده بود، نوشته بود. یادم هست که آن روزها نوشتن در فضای مجازی این‌قدر گسترده نبود و کسی نبود که از تمامیت اندیشه‌های امام و آقا در اینترنت دفاع کند. حتی در آن دوره خیلی‌ها اینترنت را یا مسخره می‌دانستند یا بازی کودکانه می‌شمردند و کلاً داشتن وبلاگ اگر بد نمی‌دانستند، خوب هم نمی‌دانستند. از روزهای اولی که در فرندفید عضو شدم، با اسماعیل بیشتر آشنا شدم. در شبکه های اجتماعی فعال بود و جزء معدود کسانی بود که از معتقدات بچه مسلمانی دفاع می کرد.

اما موضوع مطلبی است که آقای محمدی در نقد حسین قدیانی که منتشر شد، حسین قدیانی و یاران بر اسماعیل تاختند و او را با الفاظ شرم آوری چون حرامزاده، گرگ، جاهل، حسود،  بزدل، ترسو، موش و خفاش و … خطاب کردند.

حسین قدیانی

در سال هشتاد و هشت رویش های خوبی در فضای مجازی داشتیم. از مهمترین آنها حسین قدیانی بود که با نوشته های شورانگیز خود دلگرمی را در جبهه خودی پی گرفت. قبل از انتشار وطن امروز بخشی از نوشته های حسین قدیانی را دیده بودم. مطالب احساسی اما نه چندان بصیرت زا بود. بیشتر طنزنویس بود تا جدی نویس. البته کسی منکر توانایی او در نویسندگی نشده است. خوب می نوشت و نوشته هایش سرشار از احساس یک آدم دغدغه مند و ژورنالیست بود. اما موضوع چیز دیگری است…

چند ماهی می شود که درباره حسین قدیانی در جلسات حزب اللهی حرف زده می شود و از این روند او انتقاد می شود. از شیوه اش در انتقاد از سران فتنه گرفته تا شیوه اش در برخورد با خواهران و برادران مسلمان. تندروی و بی انصافی و بی ادبی و از همه مهمتر مواجهه او با رهبری.

البته این حرف ها منحصر در این دعوا نیست. همیشه دعوا بوده است.این که آقای قدیانی استناد به هدف درست خود می کند و از پاسخ به اشکالات درباره روش خود طفره می رود، ناشی از نگرشی است که بهره گیری از شیوه ای را برای بیان حق مجاز می شمارند. شهید مطهری ذیل بحث کیفیت استخدام وسیله می گوید:

امروز تفسیر المیزان را مطالعه می کردم دیدم ایشان [مرحوم علامه طباطبائی (ره)] ادب تبلیغ نبوت را که از قرآن استنباط کرده اند – که به طور کلی چه آدابی را همه انبیاء و از جمله رسول اکرم رعایت می کردند – از جمله همین مطلب را ذکر کرده اند که هرگز انبیاء در سیره و روش خودشان، برای رسیدن به حق از باطل استفاده نمی کنند، برای رسیدن به حق هم از خود حق استفاده می کنند.

یک حرفی در میان متجددین به اصطلاح طرح شده و خیلی هم رویش تکیه می شود، از فرنگیها گرفته شده است و مصریها با این قاعده و به این تعبیر بیان می کنند: «الغایات تبرر المبادی » یعنی هدف وسیله را مباح می کند، پس کوشش کن هدفت مقدس باشد، برای هدف مقدست از هر وسیله و لو نامقدس می توانی استفاده کنی.

برای حق باید از حق استفاده کرد. معنی این حرف این است: اگر من بدانم چنانچه یک حرف ناحق و نادرست، یک دروغ بگویم یا یک حدیث ضعیف، حدیثی که خودم می دانم دروغ ست برای شما بخوانم همین امشب همه گنهکاران شما توبه می کنند و همه شما نماز شب خوان می شوید، [در عین حال] اسلام به من چنین کاری را اجازه نمی دهد. آیا اسلام اجازه می دهد ما دروغ بگوییم که مردم برای امام حسین اشک بریزند؟ آن که می شنود که نمی داند دروغ است، اشک ریختن برای امام حسین هم که شک ندارد اجر و ثواب دارد، آیا اسلام اجازه می دهد؟ ابدا. اسلام نیازی به این دروغها ندارد. حق را با باطل آمیختن، حق را از میان می برد. وقتی انسان حق را ضمیمه باطل کرد، حق دیگر نمی ایستد، خودش می رود. حق تاب اینکه همراه باطل باقی بماند ندارد.

یکی از راههایی که از آن راه بر دین از جنبه های مختلف ضربه وارد شده است، رعایت نکردن این اصل است که ما همان طور که هدفمان باید مقدس باشد، وسایلی هم که برای این هدف مقدس استخدام می کنیم باید مقدس باشد. مثلا ما نباید دروغ بگوییم، نباید غیبت کنیم، نباید تهمت بزنیم، نه فقط برای خودمان نباید دروغ بگوییم، به نفع دین هم نباید دروغ بگوییم، یعنی به نفع دین هم نباید بی دینی کنیم، چون دروغ گفتن بی دینی است. به نفع دین دروغ گفتن، به نفع دین بی دینی کردن است. به نفع دین تهمت زدن، به نفع دین بی دینی کردن است. به نفع دین غیبت کردن، به نفع دین بی دینی کردن است. دین اجازه نمی دهد و لو به نفع خودش ما بی دینی کنیم. «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه» . ببینید سیره تبلیغی پیغمبر اکرم – که از مهمترین سیره های ایشان است – چگونه بوده! پیغمبر، اسلام را چگونه تبلیغ کرد، چگونه ارشاد و هدایت کرد؟

به نظرم ملاک ها روشن است. نباید از مسیر انصاف عدول کرد. نباید اخلاق و ادب را زیر پا نهاد. این ها اصول ما در جنگ نرم هستند. کسی نمی تواند به بهانه جنگ نرم اینها را زیر پا بگذارد. وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (سوره بقره آیه ۱۹۰)

این که کسی عکسش را در وبلاگ بگذارد به این معنی نیست که لزوماً هزینه می دهد برای اسلام و انقلاب. مثلاً من هم اگرچه عکسم هست و به اسم و هویت واقعی می نویسم، اما واقعاً همیشه این نکته را در ذهن دارم که دارم برای هوای نفس و دل خودم عکس می گذارم. (اصولاً من یک آدم خود شیفته هستم 🙂 ) ارجاعتان می دهم به همان جمله ی صدر مطلب از مولا علی علیه السلام.

وقتی رهبری ما را به وحدت فرا می خواند، کسانی که این گونه به همرزمان می تازند و آنها را موش و خفاش می خوانند و در برابرشان بی ادبی می کنند چقدر دورند از ملاکات رهبری… اگر اسماعیل محمدی ممکن است فردا از صراط مستقیم خارج می شود، شما امروز معلوم نیست که بر صراط مستقیم باشید.

جلوتر از رهبری یا عقب‌تر از او؟

حسین قدیانی می گوید ما باید جلوتر از رهبری حرکت کنیم و بر اساس نظر خودمان عمل کنیم. حرف او درست است که ما نباید همه جا را منتظر بمانیم که رهبری برای ما همه چیز را بگوید. ما باید بر اساس اصول کلی تعریف شده توسط رهبری حرکت کنیم. اما آقای قدیانی در جای دیگر می گوید که ما در برابر انتقادات از رهبری هزینه می کنیم. و به قول خودش همه چیز ما رهبری است و ما دست در جیب رهبری می کنیم و از داشته های او خرج می کنیم!!

معلوم نیست آقای قدیانی که قرار بود جلوی رهبری سینه سپر کند تا تیرها به جای رهبری به او اصابت کند، چرا در برابر هر تیری که به سمت او نشانه می رود جا خالی می دهد تا به جای او به رهبری بخورد و یا پشت رهبری سنگر می گیرد؟

نکته دیگر هم اینکه اگر رهبری ما یا یکی از  رفتارمان را تأئید کند، ملاک حق بودن رفتارهای بعدی هم می‌شود؟ خب اگر به این شیوه قرار به بحث باشد، رهبری بارها بنده را هم در جلسات عمومی و خصوصی تائید کرده است. پس همه کارها و حرف های من درست است و کسی حق انتقاد به من را ندارد!

* * * *

برادرم حسین قدیانی! ما نه به اندازه شما شهره ایم و نه وبلاگ درستی داریم. اما به همین اندازه که قدرت داریم باید در منکراتی که در اینترنت رواج داده اید بایستیم. تکلیف ماست که امر به معروف و نهی از منکر کنیم. تندخویی نکن! من در خفا هم به شما گفته بودم. اما انگار شما نمی خواهید سخن حق را بشنوید. حیف است که فردا بخواهیم تندتر از این به شما امر به معروف کنیم. خودتان را اصلاح کنید!

* * * *

شیوه ی حسین قدیانی بدجوری به مرا یاد حسین درخشان می اندازد. حاضر است فحش بشنود. اما در هر صورت در صدر باشد و پدرخواندگی کند… اللهم اجعل عواقب امورنا خیراً

* * * *

مرتبط:

* غضنفر را بگیر

* درباره نسلی که فحاشی را دوست دارد

* آقاجان فکر نکنید که ما ساکت بودیم

* ادب در برابر مخالف


خون دل پدر پیر

شنبه 29 مه 2010

Imam_Khomeini

“روحانیون وابسته و مقدس نما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوزه‏هاى علمیه هستند افرادى که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدى فعالیت دارند. امروز عده‏اى با ژست تقدس مآبى چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام مى‏زنند که گویى وظیفه‏اى غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه‏هاى علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه‏اى از فکر این مارهاى خوش خط و خال کوتاهى نکنند، اینها مروّج اسلام امریکایى‏اند و دشمن رسول اللَّه. آیا در مقابل این افعیها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟ … خون دلى که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهاى دیگران نخورده است.“

امام خمینی(ره)/۳ اسفند ۱۳۶۷ / منشور روحانیت