بایگانی مطالب ‌

چند نکته درباره روابط ایران و بریتانیا

چهارشنبه 7 دسامبر 2011

یک. این اولین بار نیست که رابطه ایران و انگلیس دچار تشنج می‌شود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، انگلیس سفارت خانه‌اش در ایران را تعطیل کرد. بار دیگر در اعتراض به حکم امام خمینی مبنی بر ارتداد سلمان رشدی انگلیس سفارت خانه‌اش در ایران را تعطیل کرد. پس از وقایع مربوط به قضیه میکونوس انگلیس همراه با دیگر کشورهای غربی سفیرش را از ایران فراخواند. اما هربار پس از قطع یک طرفه روابط، خودش به ایران بازگشت و سفارت‌خانه‌اش (شما بخوانید جاسوس‌خانه) را مجدداً گشود و به فعالیت مشغول شد.

دو. انگلیس در سال‌های اخیر حتی یک بار هم به نفع ایران رای نداده است و حتی به عکس، پیشنهاد بسیاری از قطعنامه‌های ضدایرانی را در پرونده خود دارد. تحریم‌هایی که هر از چندگاهی از سوی غرب علیه ایران اعمال می‌شود، معمولاً یه پای ثابت دارد: انگلیس؛ درست گفته‌اند که همیشه پای انگلیس در میان است.

سه. انگلیس حتی یک پوند در ایران سرمایه گذاری نکرده است. این در حالی است که ایران در سال‌های گذشته بسیار در جذب سرمایه‌های خارجی موفق بوده است. اما عدم سرمایه‌گذاری انگلیس در ایران جالب است.

چهار. انگلیس در مقابله غیر دیپلماتیک با ایران تاکید دارد. برای درک این موضوع مصاحبه مطبوعاتی رئیس MI6o خواندنی است. و ترور شهید شهریاری یک هفته پس از این سخنان محل تامل است. همچنین اعلام انگلیس برای اسکان منافقین در خاک ِ خود، مواضع تروریستی این کشور را بیشتر عیان می‌کند.

پنج. انگلیسی‌ها با به وجود آوردن قحطی در سال‌های ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹، عامل مرگ میلیون‌ها ایرانی بوده‌اند. جالب توجه است که در سال ۲۰۰۳ وزارت دفاع انگلیس اعلام کرد اسناد نظامی انگلیس در رابطه با ایران در سال های ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۱ هنوز محرمانه اند و تا ۵۰ سال بعد، یعنی سال ۲۰۵۳ منتشر نخواهند شد. (+)

شش. انگلیس هرگز بابت رفتار ضدایرانی‌اش عذرخواهی نکرده است. برعکس امریکا که بابت کودتای ۲۸ مرداد بارها عذرخواهی کرده است. انگلیس نهبه خاطر حمله نظامی به ایران، نه به دلیل اشغال ایران و کشتار مردم، نه به دلیل سرقت نفت (سرمایه ملی ایران)، نه به خاطر حمایت از صدام، نه به خاطر کودتای ۲۸ مرداد در ایران، نه به خاطر همراهی با شاه در سرکوب مردم، نه به خاطر حمایت از منافقین، نه به خاطر همراهی با کودتاچیان مخملی در سال ۸۸ و نه به خاطر هیچ کدام از رفتارهای دیگر از مردم ایران عذر نخواسته است. و نه تنها چنین کرده است، هیچ گاه عملاً از مسیر قبلی منحرف نشده است و در پیمودن این راه سستی به خود راه نداده است.

سئوال جدی: تا کنون چه سودی از رابطه با انگلیس نصیب مردم ما شده است؟


به نام عدالت؛ به کام سیاست

شنبه 26 نوامبر 2011

محمدصالح مفتاح؛ تریبون مستضعفین- در روزهای اخیر تفسیری از قانون خدمات کشوری تصویب شد که براساس آن افراد بیشتری نسبت به گذشته مشمول تبصره ۳ ماده ۷۱ قانون خدمات کشوری دانسته شده بودند. رسانه‌ای شدن این موضوع باعث شد تا اعتراض عمومی برای رد این مصوبه ایجاد شود و همگان از این تبعیض نابجا انتقاد کنند و مجلس مجبور شود این مصوبه را به دلیل فشار افکار عمومی ملغی کند. و البته حتماً می‌دانید که پیش از آنکه مجلس این مصوبه را لغو کند شورای نگهبان آن را رد کرده بود و در حقیقت ننگ آن بر پیشانی مجلس هشتم ماند که چنین مصوبه‌ای را صادر کرده بود.

یک. قبیله‌گرایی را چند وقتی است رهبر انقلاب مطرح کرده و آن را مذمت نموده است. اما انگاری که سیاستمداران ِ ما بیش از اینها شایسته‌ی سرکوفت هستند که چرا چنین با سخنان رهبری برخورد کرده‌اند و بی‌آنکه آن را نصب‌العین قرار دهند، در جهت خلاف آن کوشیده‌اند. طرح حذف آن مصوبه از سوی برخی از نمایندگان داده شد. اما درگیری‌هایی در مجلس رخ داد و بحث‌هایی پیش آمد. آقای رسایی در وبلاگ خود نقل قولی را از یکی از نواب مجلس آورده است که در پاسخ به وی گفته است: «می‌خواستیم این طرح به نام شما ثبت نشود!» اما همین ایشان در چند مرحله تأکید می‌کند که آقای دهقان حق دفاع از این مصوبه را ندارد و الخ. و در آخر هم می‌گویند که این مصوبه را ما تصویب کردیم و اقدام ِ جبهه پایداری بود که رأی آورده است و الخ. (مثلاً در این موارد + ، + ، + و … ) در حالی که این مصوبه ۱۴۰ رأی موافق داشته است و این کار فقط مال فلان گروه سیاسی نیست. سئوال بنده این است که روز تصویب این استفساریه نمایندگان محترم چه می‌کردند؟

دو. الحمدلله مجلس همیشه خوب است. نمی‌دانم تا امروز نمایندگان ِ محترم ِ مردم اطلاعی از آن ماده قانونی نداشتند؟ یعنی نمی‌دانستند که تا آخر ِ عمر حقوق بالا میگرند و حتی اگر دوره بعد هم کاندیدا نشوند، بار خود را بسته اند! واقعاً چرا تاکنون اقدامی نشده بود؟ یعنی تا امروز آن مصوبه مشکلی نداشته است و حالا فریاد واویلای همه بلند شده است؟ متاسفانه عمده نمایندگان مجلس، به تنها چیزی که فکر نمی‌کنند مصوبات و قوانینی است که برای کشور وضع می‌کنند. البته یک حالت دیگر هم وجود دارد و آن اینکه واقعاً سوادشان نمی‌رسد و توانایی ِ تنظیم و ارائه یک طرح خوب که مناسب به حال ملت باشد را ندارند که این خود مصیبتی است بدتر از اشکال پیشین. اگر در این گزاره شک دارید از شما می‌خواهم که چند طرح ِ خوب از مجلس در سال‌های اخیر معرفی کنید. بنده هم تشکر خواهم کرد. و سئوال جدی‌تر آن است که این نمایندگان چرا تا موضوعی ابعاد سیاسی برایشان نداشته باشد برای آن تلاش نمی‌کنند؟ چرا این همه قانون علیه منافع مردم تصویب می‌شود آن را به پشیزی نمی‌گیرند و حالا که کوس رسوایی‌شان بر سر بام رسانه‌ها زده شده است، به فکر اصلاح افتاده‌اند؟ مثلاً آن روز که وام ۱۰۰ میلیونی را برای خودشان تصویب می‌کردند کمتر ناراحتی بروز پیدا می‌کند. اما وقتی موضوع رسانه‌ای می‌شود همه گریبان چاک می‌دهند که ما هستیم که مدافع حقوق مردم هستیم و از آن قانون عقب نشینی می‌کنند.

مثل بازی شده است. نمایندگان ِ مردم، اگر مردم مطلع نشوند، هر مصوبه‌ای را که دلخواه‌شان باشد تصویب می‌کنند و اگر مردم بفهمند عقب‌نشینی می‌کنند و اگر هم کسی نفهمید، حق را قورت می‌دهند و یک لیوان آب هم روی آن میل می‌کنند. دانشگاهی را که با بودجه عمومی تأسیس شده است را برای بزرگ‌زادگان وقف می‌کنند و اگر فشار مردمی و نظر فقهی و حکم حکومتی نباشد هیچ میخی در سنگ‌شان فرو نمی‌رود.

سه. یکی از معیارهایی را به عنوان یکی از شاخص‌های توسعه یافتگی لحاظ می‌کنند، اطلاع مردم از قوانین و مقررات است. اما متأسفانه در کشور ما اطلاع مردم از قوانین در حد بسیار کمی است و به همین دلیل میزان دعاوی قضایی بسیار بالاست و بسیاری از افراد چون نمی‌دانند که پاسخ آن دعوای حقوقی چیست آن را به دادگاه می‌کشانند. و متاسفانه وکلا هم از این موضوع استفاده می‌کنند و پول خوبی به جیب می‌زنند و راضی نمی‌شوند تا با مشاوره و آگاهی بخشی به دعوا خاتمه دهند و از قضایی شدن آن پیشگیری کنند و … این حاشیه را گفتم که بگویم متاسفانه نقش رسانه‌ها در این آگاهی بخشی بسیار کم رنگ است. به خصوص در مورد قوانینی که در آن حقوق مردم نقض می‌شود. فکرش را بکنید! از سال ۸۵ تا کنون قانون حقوق مادام‌العمر تصویب شده بود، اما افکار عمومی از آن بی‌اطلاع بوده‌اند! شاید اگر نان ِ اصحاب رسانه‌ها با اصحاب قدرت سیاسی در دست هم نبود، و اگر رسانه‌های مستقلی داشتیم این نقیصه کمتر رخ می‌نمود. اما صد حیف و صد آه…


ماست سیاه نیست حتی اگر رهبری بگوید

سه‌شنبه 8 نوامبر 2011
ولایت فقیه

متاسفانه جامعه ما دچار قبض و بسط همیشگی است. گاه افراط را به اعلی درجه می بینیم و گاه در اسفل درکات تفریط خودنمایی میکند. از جمله این مصادیق ربط امام و امت است که برای تبیین صحیح و منطقی از آن بسیار خطا کرده ایم. خیلی ها تصور میکنند که بیان نکردن نظریت و اندیشه های خودشان و فهم شان از مسائل و ارجاع همه چیز به رهبری یعنی ولایت مداری.

بعضی خیال میکنند حرف نزدن درباره موضوعاتی که رهبری درباره آنها اظهار نظر کرده است، اوج ولایت پذیری است. بعضی هم که دست بقیه را از پشت بسته اند و از رهبری جلو افتاده اند که حتی اگر رهبری هم بگوید انتقاد کنید و حرف بزنید، باز هم حق نقد برای دیگران ایجاد نمی شود.

ماست سیاه است/نیست

چند وقت پیش یکی از چهره‌های سیاسی گفته بود اگر مقام معظم رهبری بگوید ماست سیاه است، ما هم می‌گوئیم ماست سیاه است. جای دیگر هم کسی گفته بود اگر مقام معظم رهبری بگوید زنت بر تو حرام است، زنم بر من حرام می‌شود و بی‌درنگ او را رها می‌کنم. جمله اخیر را فردی برای رهبری نقل کرده بود. آقا هم جواب داده بود آن بنده خدا می‌داند که بنده آنقدر عقل دارم که چنین حرفی نزنم. ایشان هم اگر احتمال می‌داد من چنین حرفی بزنم به راحتی این جمله را نمی‌گفت. (نقل به مضمون)

ولی فقیه معصوم است/نیست

چندوقت پیش یکی از علما ادعا کرده بود ولی فقیه معصوم است. و این امر را مستند به توقیع حضرت صاحب الزمان به شیخ مفید کرده بود که فتوای مراجع در زمان غیبت را حضرت صاحب الزمان اصلاح میکنند. و ادله ای بر آن هم ذکر کرده بود که امام زمان اجازی نمیدهد که فتوایی خلاف مصلحت امت اسلام صادر شود و اگر چنین شود آن را اصلاح میکند. (نقد این سخن اینجاست)

این سؤال که ما چه بکنیم یا این سؤال که اگر نتیجه‏ى تحقیقات ما با نظر رهبرى مخالف درآمد، چه کار کنیم؟ اینها به نظر من سؤالات خیلى اصولى و منطقى نیست. شما مأمور به پژوهشید، شما مأمورید به این‏که فکر و کار کنید، نتیجه به دست آورید و آن نتیجه‏ى شما را رهبرى و غیررهبرى به عنوان دستاوردهاى علمى بگیرند و براساس آن، براى کشور برنامه‏ریزى کنند. تحقیق علمى، شأن و خصوصیتش، آزادى است؛ منتها عقلایى؛ بى‏انضباط نباشد. (دیدار با دانشجویان دانشگاه امام صادق علیه السلام)

ذکر چند نکته لازم است:

یک. ولایت فقیه شان حکومتی است. بر اساس نظر اسلام، که مبنای عقلی هم دارد، عالم ترین، با تقواترین و با کفایت ترین را در راس حکومت قبول داریم و تنها او مشروعیت دارد. و این ربطی به عصمت از گناه و خطا و هزاران شأن دینی و غیردینی ندارد.

دو. حتی اگر ولی فقیه مصون از گناه و اشتباه نباشد، باز تغییری در وجوب اطاعت از اوامر وی ایجاد نمی شود. البته تا زمانی که شأن فقاهت، عدالت و کفایت وی پابرجا باشد. بد نیست صحیفه را هم بخوانید که امام خمینی (ره) چند بار اقرار به خطا و اشتباه کرده اند. (مثلاً جلد پانزده  صفحه بیست و هشت / یا جلد نه صفحه دویست و هشتاد و دو)

سه. دفاع غیرمنطقی بهترین راه برای خراب کردن یک مفهوم متعالی است. پس اگر واقعاً ولایت فقیه را قبول دارید و خود را تابع ولی فقیه می دانید، در دفاع منطقی و دقیق از ولایت فقیه بکوشید و از قرائت های ناصواب بپرهیزید.

چهار. خدا را باید صدها بار شکر کرد از بابت نعمت ولایت؛ که اگر ایشان نبودند، معلوم نبود شیعیان و مسلمین امروز در حضیض ذلت دست و پا می‌زدند. خدا را شکر که مومنین را عزت می‌دهد و کفار را به خاک مذلت می‌کشد.

پی‌نوشت:

بازنشر این مطلب در سایت های دروغ گو مثل دیگربان حرام است. مرگ بر رصدگر. مرگ بر منافقین و کفار!


آیا این بحث منطقی است؟

یکشنبه 18 سپتامبر 2011

یک.
نقد نوشته آقای منتظرالقائم در وبلاگش را خواندم. بخش عمده اش همان بود که در گوگل‌ریدر (وابسته به صهیونیست‌ها) منتشر شده بود؛ در همان جایی که به حکم قوانین جمهوری اسلامی ایران فیلتر شده است و شکستن حریم قانون خود داستانی دارد که برادر منتظر القائم باید درباره آن توضیح بیشتری دهند. نمی‌دانم چرا آقای منتظرالقائم از بنده انتظار داشته اند تا با شکستن فیلتر در فضایی که وابسته به دشمن و زمین دشمن است با ایشان وارد بحث شوم. نمی دانم ایشان اطلاع ندارد یا خود را به نا آگاهی زده است که این نوشته ها به دست دشمن می افتد و …

دو.
بند بالا شوخی کوچکی بیش نبوده است. هم من و هم ابوذر منتظرالقائم و هم خیلی های دیگر یاد گرفته‌ایم چطور فیلترینگ را دور بزنیم و حرف‌هایمان را در بستری بزنیم که مال ما نیست. فرق فیس‌بوک فیلترشده با گوگل‌ریدر فیلتر شده در چیست؟ و چرا آقا ابوذر از تمام فعالیت‌های بنده در فیس‌بوک و فرندفید و هر شبکه اجتماعی فیلترشده مطلع هستند و بارها هم ادعا کرده اند که دارای اکانت های متعدد هستند و چنین به بنده می‌تازند که چرا در شبکه اجتماعی حضور داریم و فعالیت می‌کنیم. البته بنده یک اکانت بیشتر ندارم.

سه.
بحث با نویسنده وبلاگ پاسداران را فقط کسی می‌فهمد که آن را تجربه کرده باشد. آقای منتظرالقائم چنان روحیه‌ای برای بحث دارند که در کسی در عمرم ندیده‌ام. خلوص نیت ایشان را هم منکر نیستم که اگر چنین کنم راه به خطا رفته‌ام. اما عدم آشنایی به بحث دوستانه و منطقی و گاه توسل به مغالطات و سفسطه راه بحث با ایشان را می‌بندد. برداشت‌های غلط و متناقض با سخن گوینده گاه چنان می‌شود که ترجیح می‌دهم در بحث با ابوذر سکوت کنم تا به دعوا نکشد. نمونه بارز این شیوه هم این است که ایشان در پست بعد از آن مطلب مدعی شده است که: به فردانیوز از بالا گفته شده است که مطلب را بردارند. در حالی که بعد از انتشار مطلب سردبیر فردانیوز با بنده تماس گرفت و درباره مطلب نظر بنده را جویا شد و خواست آن را حذف کند. بنده مخالفت کردم و گفتم که دوستی با بنده نباید باعث شود که آن سخنان منتشر نشود و این موضوع را باید با سازوکارها و سیاست‌های خود بسنجند. ساعتی بعد که مطلب را مشاهده کردم به آنها گفتم که من فکر می‌کردم که مطلب همان است که علیه بنده تنظیم شده است. اما انتقادات به آقای زائری را ندیده بودم. مدیرمسئول فردانیوز هم بعد از شنیدن سخنان بنده گفت که خود نیز بر همین نظر بوده است که آن را حذف کند.
آقای منتظر القائم همچنین نوشته خود را فراموش کرده است و بر می‌آشوبد که نامی از زائری نیاورده است. اما بند ششم از نوشته ایشان کاملاً صریح نام از آقای زائری آورده است. البته بندهای قبلی هم چنان صریح است که هر آدم آشنا به موضوعات فرهنگی را به این موضوع رهنمون می‌سازد که چه کسی منظور نظر است.
نویسنده وبلاگ پاسداران اینها را مقدمه می‌کند تا بگوید بالاتری‌هایی که دستور داده‌اند مطلب ایشان حذف شود را اگر رها کنند، در بوستان‌های تهران تکنو می‌گذارند و … خجالت آور است که کسی خود را مسلمان بنامد و چنین دروغ و تهمت‌هایی به هم ببافد. و شرم نکند و عذرخواهی نکند.

چهار.
بحث با آقای منتظر القائم هیچ وقت نتیجه‌ای نداشته است. ترجیح میدهم سکوت کنم. هرچند سکوت را حمل بر موافقت می‌کند. شبی که برنامه راز پخش شد حدود ساعت سه بامداد زنگ زد که آقای غریب رضا و خانم شریعتمدار به اشتباهات خود پی برده اند و حالا نوبت به تو رسیده است. من حرف‌هایش را شنیدم و متعرض نشدم. فردا با بنده تماس گرفت که بنده با تهیه کننده برنامه راز حرف زده ام و حالا که هر سه نفر پذیرفته اید که اشتباه کرده اید، در یک برنامه دیگر حاضر شوید و عذرخواهی کنید! جا خوردم. اما بی‌توجه به حرف‌های ایشان شنونده بودم. آن قدر بحث ادامه یافت که بنده پای تلفن خوابم برد، اما ایشان همچنان ادامه داد… همین موضع را در اینترنت طرح کرد که هر سه نفر به اشتباهات خود پی برده اند. ترجیح دادم باز سکوت کنم تا اینکه فهمیدم که این موضوع در مورد آقای غریب رضا و خانم شریعتمدار هم به همین نحو است که سکوت شان را حمل بر موافقت کرده است. سکوت را جایز ندانستم و به این روند اعتراض کردم. ایشان را با لحنی عصبانی این مطلب نقدگونه را نوشت و در شبکه اجتماعی گوگل‌ریدر (که وابستگی اش به غرب و صهیونیزم چندان ناپیدا نیست) منتشر کرد و خواست که در همان جا بحث ادامه یابد.

پنج.
فارغ از تندی ابوذر نوشتم که قائل به درگیری در فضای عمومی نیستم و آرام آرام پاسخ نوشته ها را می‌نویسم. البته آقای منتظرالقائم تنها یک بخش از دو بخش از سخنان بنده را پاسخ فرمودند و بخش عمده را فروگذاشته بودند. اما همان میزان از مطالب را که توضیح دادم، فهمیدم که هم‌کلامی با ایشان جز خستگی و فرسایش چیزی ندارد. نگاه امنیتی و تند و غیرفرهنگی ایشان و اندیشه مهندسی ایشان که همه چیز را با عینک صنعت و ماشین می بینند، باعث می شود که نشود با ایشان گفتگو داشت. حالا هم که بعد از آن توضیحات نوشته است که از آن مطالبی که نوشته بودم بخشی به پذیرش سخنان ایشان اختصاص داشته و مابقی هم مغالطه است. خدا همه را هدایت کند و بر صراط حق نلرزاند.

شش.
در غیرمنطقی بودن ادامه بحث با ابوذر همین بس که در همین نوشتار به چندین دروغ ایشان اشاره کردم:
یک- نام نبردن از آقای زائری در متن خود
دو- دستور از بالا برای برداشتن مطلب از سایت فردا
سه- چندین بار دروغ گفتن درباره اینکه ما از حرف خود برگشته ایم
چهار- اینکه متن مختصر بنده مشتمل بر پذیرش اشتباه مابقی مغالطه بوده است

آیا ادامه بحث منطقی است؟


رازهای مدیریت فضای مجازی در برنامه راز

جمعه 26 آگوست 2011

برنامه راز

حضور در برنامه راز فرصت مغتنمی بود برای بیان دغدغه های بسیاری از دوستان در فضای مجازی که به طور کاملاً غیرمنتظره در آن حاضر شدم. ظهر اولین تماس برای حضور در برنامه گرفته شد و تا حضور شبانه در این برنامه چند ساعتی بیشتر فرصت نبود. اما بخش عمده انتقادات و مباحث پیش از این هم طرح شده بود. چه در دیدار سال گذشته با وزیر ارشاد که برادرمان آقای صرامی هم حاضر بود و چه در نقد فیلترینگ در نشریه مزین پنجره که آن هم به رویت برادر صرامی رسیده بود. حرفهایی هم نبود که فکر نشده باشد.

اما یکی از دوستان با بی تقوایی هرچه تمام تر در اینترنت نوشته بود که هر سه نفر منتقد سیاست های رسمی (یعنی بنده و خانم شریعتمدار و حاج آقا غریب رضا) از سخنان خود در برنامه عقب نشسته ایم و به اشتباه بودن مواضع خود اذعان کرده ایم. بنده ابتدا فکر میکردم که این سخن کذب فقط درباره بنده است. اما فهمیدم که دو بزرگوار دیگر هم هم‌نظر با بنده هستند. تاکید مجدد میکنم که مباحث مطروحه در این برنامه چیزهایی نبوده است که از آنها عقب نشسته باشیم.

دوستان ِ دیگری طرح کرده بودند که مباحث از قبل هماهنگ شده بود و حضور آقای حریری هم از قبل برنامه ریزی شده بود. من فقط درباره خودم می دانم که ظهر از این برنامه مطلع شدم و مدتها بود که آقای حریری را ندیده بودم و حتی فکر میکردم در ایران نیستند. وقتی صدایش را شنیدم خیلی جا خوردم و البته خوشحال شدم. این خوشحالی در چهره بنده پیدا بود. و سخنم را بعد از این تماس اینگونه آغاز کردم که «خوشحال شدیم سخنان آقای حریری رو شنیدیم…» اما ذهن های بدبین داستان دیگری می سازند.

بگذریم. به نظرم برنامه خوبی بود. برای اولین بار این مباحث در یک برنامه زنده تلویزیونی طرح میشد. حس پاسخگویی در آقای صرامی و حس مطالبه گری در سایر اعضای این برنامه مناظره گونه قابل تقدیر بود. هرچند شاید میشد برنامه به گونه بهتری باشد و اشکالاتی از آن مرتفع باشد. اما بیشتر دوستانی مجازی که برنامه را دیده بودند آن را پسندیده بودند. حتی انتقاداتشان بیشتر بر این بود که چرا بیشتر نقد نکردی و چرا بقیه حرف ها را نزدی. و البته کسانی هم بودند که نقد داشتند. اما مخالفین حرفهایم بسیار کمتر بودند و البته از انتقاداتشان ممنونم. امیدوارم این برنامه بتواند در این حوزه برنامه دیگری هم داشته باشد و راز دیگری از دنیای رازآلود مدیریت فضای مجازی در ایران را هویدا کند.

————————-

برای کسانی که این برنامه را ندیده اند، گزارش تفصیلی، گزارش تصویری و نیز فیلم کامل آن جلسه هم اکنون بر روی اینترنت موجود است.


آیا امنیت اخلاقی خلاف قانون است؟ یا بررسی بیانیه جوانان حزب مشارکت درباره طرح امنیت اخلاقی

یکشنبه 24 جولای 2011

آیا طرح امنیت اجتماعی خلاف قانون است؟

آیا طرح امنیت اجتماعی خلاف قانون است؟

خبر:
بیانیه شاخه جوانان جبهه مشارکت ایران اسلامی در نقد طرح امنیت اجتماعی دیروز منتشر شد. در این بیانیه برخورد با بدحجابی را دخالت در امور شخصی شهروندان و نیز نقض کرامت انسانی، حقوق اساسی و آزادی‌های بنیادین آن‌ها دانسته و با آن مخالفت کرده است. این بیانیه اعلام مدارد که ما برخورد بابدحجابی را خلاف حقوق جهانشمول بشر و همچنین قانون اساسی و قوانین موضوعۀ کشور می‌دانیم بلکه معتقدیم این رفتار‌ها به مصلحت کشور و حاکمان امروزی آن هم نیست…. (+)

حاشیه:
فکر می‌کنم چهار سال پیش بود. تابستان. از طرف شاخه جوانان حزب مشارکت جلساتی برای نقد و بررسی حقوقی طرح امنیت اجتماعی برگزار شده بود. جلسه محدود بود و البته به دعوت آقای حمزه غالبی من هم در جلسه شرکت داشتم. از طرف دیگر هم دو نفر فارغ التحصیل حقوق قرار داشتند که یکی از آن‌ها در کسوت وکالت شاغل بود. جمعی از اعضای شاخه جوانان حزب مشارکت هم حاضر بودند. این جلسات در دفتر مرکزی حزب در خیابان سمیه برگزار می‌شد.

در آن جلسه بحث بر سر این بود که آیا طرح امنیت اجتماعی خلاف قانون است یا خیر. یادم هست که استدلال من این بود که در مورد برخورد با بدحجابی با استناد به وظیفه ذاتی نیروی انتظامی به عنوان ضابط قضایی باید مطابق ماده ۱۸ قانون آئین دادرسی کیفری باید به منظور حفظ آثار جرم و جلوگیری از فرار یا تبانی متهم اقدامات لازم را انجام دهد.

طبق ماده ۲۱ همین قانون جرایم زیر، از جرایم مشهود هستند:

۱. جرمی که در مرئی و منظر ضابطین دادگستری واقع شده و یا بلافاصله مامورین یاد شده درمحل وقوع جرم حضور یافته یا آثار جرم را بلافاصله پس از وقوع مشاهده کنند.
۲. درصورتی که دو نفر یا بیشتر که ناظر وقوع جرم بوده‌اند و یا مجنی علیه بلافاصله پس از وقوع جرم شخص معینی را مرتکب جرم معرفی نماید.
۳. بلافاصله پس از وقوع جرم علائم و آثار واضحه یا اسباب و دلایل جرم در تصرف متهم یافت شود یا تعلق اسباب و دلایل یادشده به متهم محرز شود.
۴. درصورتی که متهم بلافاصله پس از وقوع جرم قصد فرار داشته یا در حال فرار دستگیر شود.
۵. در مواردی که صاحبخانه بلافاصله پس از وقوع جرم ورود مامورین را به خانه خود تقاضا نماید.
۶. وقتی که متهم ولگرد باشد.

تبصره ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی اشعار می‌دارد «زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر وانظار عمومی ظاهر شوند به حبس از ده روز تا دو ماه ویا از پنجاه هزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد.» و این نشان دهندهٔ آن است که حضور در معابر عمومی بدون حجاب شرعی جرم مشهود است و پلیس حق دخالت دارد.

در مورد مقابله با بدحجابی بحثی شکل گرفت که تعریف بدحجابی و حجاب شرعی بود. که البته در آنجا بنده طرح کردم که موضوع حجاب و حدود آن از مواردی است که علمای شیعه بر آن اتفاق نظر دارند و تنها در مورد پوشیده بودن پا‌ها اختلاف نظر است که حتی اگر نظر مشهور را هم ملاک قرار ندهیم، باز هم برخورد با مواردی که در شهر دیده می‌شود، خلاف شرع و قانون نخواهد بود.

بخش بعدی که مورد بحث و توجه قرار داشت، موضوع برخورد با اراذل و اوباش بود. یکی از آقایان ِ حاضر در بحث ادعا می‌کرد که اگر برخورد با مصادیق بدحجابی را هم بپذیریم باز نمی‌توان آن را به موضوع ارذل و اوباش تسری داد. به خصوص اینکه جرائم آن‌ها لزوماً مشهود نیست. بنده سه استدلال در پاسخ طرح کردم:

یک- مقابله با اراذل و اوباش زیر نظر دادستانی صورت پذیرفته است و مجوزات لازم اخذ شده است.
دو- اگر جرم مشهودی در گذشته صورت پذیرفته باشد، گذشت زمان آن را از مشهود بودن خارج نمی‌کند. و در این مورد این افراد در زورگیری و ایراد ضرب و جرح و تخریب شهره بوده‌اند و در مرئی و منظر دست به چنین جرائمی زده‌اند.
سه- بسیاری از این افراد مصداق بند شش ماده ۲۱ قانون آئین دادرسی کیفری هستند و ولگرد محسوب می‌شوند.

ولگرد کیست؟

از نظر حقوقی ولگرد به کسی گفته می‌شود که: اولاً اقامت و شغل مناسبی نداشته باشد. ثانیاً نتواند با کار و تلاش امرار معاش نماید. که در این گونه مواقع شخص ولگرد مرتکب هر جرمی شده باشد، جرم مشهود تلقی می‌گردد. این تعریف در ماده ۲۰۲ قانون مجازات عمومی بوده است که در قانون مجازات اسلامی حذف شده است و تنها در فصل بیست و هشتم از کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی درباره تعزیرات و مجازات‌های بازدارنده در ماده ۷۱۲ ولگردی به عنوان یک جرم مصرح شده است.

این مباحث دو جلسه به طول انجامید. قرار بود جلسات بعد هم برقرار باشد و نحوه عملی اجرای این طرح را بررسی کنند که من فرصت حضور نداشتم. اما دیدن این بیانیه خاطرات آن گفتگو را یادآور شد که دیدم آن بحث‌های حقوقی اثری در گفتگوهای سیاسی احزاب و گروه‌های سیاسی ندارد. مهم نیست که قانون چه می‌گوید. مهم این است که ما مجرم تلقی نشویم!


رکن چهارم دموکراسی یا رکن سوم تزویر؟!

شنبه 23 جولای 2011

خبر شنود مکالمات تلفنی و الکترونیکی در انگلیس توسط غول رسانه‌ای نیوزکورپوریشن، موج خبری را باعث شده است. وابستگی رابرت مرداک به لابی صهیونیستی جالب توجه است. نقض حریم خصوصی و مکالمات در دنیای امروز گناهی نیست که به سادگی بخشیده شود. خبرنگاری هم که دست به افشاگری زده بود، به طرز مشکوکی شته شد. وی اذعا می کرد که اطلاعات تکمیلی درباره این جاسوسی در اختیار دارد که فراتر از آن چیزی است که تا کنون در نشریات و روزنامه‌ها آمده است.

سال‌ها سعی شده است تا بگویند رکن چهارم دموکراسی در دنیای مدرن، رسانه‌ها هستند. آنها سعی داشته و دارند که به مخاطبان القا کنند که به دنبال شفافیت هستند و می‌خواهد گردش آزاد اطلاعات را برقرار کنند. حالا این افتضاح را چگونه می‌خواهند توجیه کنند، خدا می‌داند. کلاً رسانه‌های غربی آیا باز هم افسانه «رکن چهارم» را تکرار خواهند کرد؟ به نظر می‌رسد هنوز باید همان سه مثلث زر (اقتصاد) و زور (سیاست) و تزویر (رسانه) را الگوی درست‌تری محسوب کرد، زمانی که آزادترین رسانه ها خود ابزار جاسوسی و دزدی اطلاعات خصوصی هستند.

راستی آقای مرداک! با «فارسی‌وان» چه برنامه‌ای برای ما داری؟


یاد کردی از حجت الاسلام مهندسی

سه‌شنبه 19 جولای 2011

محمدمهدی مهندسی

خدا بیامرزد حاج آقای مهندسی را. آن سالها که در شهر آباده سکونت داشتیم خیلی از ایشان بهره می بردیم. امام جمعه موقت آباده بود. انگاری که همین دیروز بود. خیلی سخنور خوبی بود و بعدها در رادیو و تلویزیون بیشتر دیده و شنیده شد.

پدرم می گوید هربار که ایشان را می دید احوال من رو هم می پرسید. حال اینکه سالها بود ایشان بنده را ندیده بودند. آن موقع ها هم که من را دیده بودند دانش آموز کلاس دوم راهنمایی بیش نبودم. و این نشان از ادب و توجه ایشان داشت.

آن سالها در منزل آقای هوایی دهه محرم حاج آقای مهندسی منبر میرفت. معمولاً با مادرم میرفتم و در جلسات شرکت می کردم. خانه ای قدیمی بود که مردها در اتاق می نشستند و خانم ها در حیاط. من هم جوانترین آدم آن جلسات بودم. توی اتاق می نشستم. گاهی از مفاهیم عرفانی سر در نمی آوردم. (مثل امروز که سر در نمی آورم) گاهی روزها درگیر حرف هایش می شدم. یکبار در تفسیر یک حدیث چنان برایم از یک کارتون مشهور آن زمان حرف زد که حرف شیرفهمم شد. هنوز پاسخش به آن سئوال در ذهنم هست. بعدش هم به من پیشنهاد کرد کتاب امام شناسی از علامه تهرانی را بخوانم.

خیلی مودب بود. و همین یک نکته کافی است که نامش را به نیکی ببریم. فارغ از اینکه از بعد علم و اخلاق و عرفان دارای فضایل دیگری هم بود.

خدایش بیامرزاد و در بهشت کناد.

=========

پی نوشت: زندگینامه حجت الاسلام مهندسی از زبان خودش


عادتی از سر اتفاق

شنبه 11 ژوئن 2011

لباس

این روزها خودم هم از خودم خنده‌ام می‌گیرد. دیگران هم یحتمل من را دیوانه حساب می‌کنند. اما اگر مثل من فکر کنند، باز هم چنین تصوری رو ادامه می‌دهند؟ عادت چند ساله‌ام شده که حتی در تابستان هم کت بپوشم. نه اینکه اینقدر رسمی باشم که باید با کت و شلوار ِ آن‌چنانی در معرض دید باشم، و نه اینکه خوشم می‌آید که رسمی باشم. اما مگر می‌شود بدون جیب‌های کت زندگی کرد؟

یعنی شما بگوئید! دو تا موبایل (هرچقدر هم کوچک و جمع و جور؛ حالا گالاکسی تب و اینها پیش‌کش) و مقداری پول و شاید یک تسبیح (نه چندان درشت، که البته تسبیح من درشت است) و مقادیری کاغذ و یک یا دو تا قلم (خودنویس، روان‌نویس یا مداد فشاری یا خودکار یا هرچی) و چند تا کارت ملی و گواهینامه و دانشجویی و … و یک مشت کلید (که گاهی تا ده تا هم می‌رسد) را چطور باید حمل کرد؟ اصلاً همه‌ی اسنها هم نه، حتی اگر کم باشند، ضایع نیست که جیب شلوار آدم پر باشه؟

شاید قبلاً راحت‌تر لباس می‌پوشیدم. اما حالا معذبم. هروقت کت تنم نیست انگاری لخت‌م. حتی حالا به کت هم رضایت نمی‌هم. این تابستان که می خواستم بعد از چهار سال کاپشن بخرم، به سرم زد که پالتو بگیرم. یعنی اولین پالتوم بود، اما خب لازم بود. اصلاً به قول برادرم پوشیدن پالتو به حیا نزدیکتره. البته برادرمان به الفاظ دیگری این جمله رو می‌گوید. حالا ما نقل به مضمون کردیم… (محض عرض ارادت به عمو فیلترچی!)

تازه‌ترها که تشویق همسر هم مزید بر علت شده است. هروقت می‌پرسم چه بپوشم کت و شلوار را بر لباس‌های اسپرت ترجیح می‌دهد و اصلاً مگر می‌شود از پیشنهاد همسر تخطی کرد؟ حاشا و کلا!

از سال سوم دانشجویی کت پوشیدم. اصل‌ش هم از آنجایی جدی شد که یکی از اساتید حقوق گفت که یک حقوقدان بدون کت و شلوار نمی‌شود. ما هم جوگیر شدیم و اولین کت را به زور از پدرمان گرفتیم.

این حتماً شنیده‌اید که می‌گویند اگر در تابستان کسی را با کت و شلوار دیدید یا قاضی است یا وکیل است و یا دیوانه. یحتمل راه دیگری هم ندارد. حالا من حقوق خوانده‌ام، اما نه وکیل شده‌ام و نه قاضی. پس حتماً در دسته سوم جایی برای من خواهد بود.

اوایل‌ش هم این جوری بود که زمستان به کت یا کاپشن عادت می‌کردم. جیب‌م هم پر بود از همه چیز. بعد که بهار می‌شد و هوا گرم می‌شد، نمی‌توانستم این همه عادت را یکباره دور بریزم. مدتی به کاپشن بهاره روی آوردم. اما کم‌کم دیدم افاقه نمی‌کند. از اینجا بود که عادت کردیم به پوشیدن کت.

اوایل یک دست کت و شلوار داشتیم و بس‌مان بود. یه کت و شلوار طوسی که به قیمت سی هزار تومان خریده بودم. بعد از دو-سه سال یک دست دیگر این بار به رنگ مدادی برای عروسی خواهرم خریدم. یک سال بعد یک کت و شلوار سورمه‌ای به مناسبت نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال به‌مان دادند. (تیم اجرایی نمایشگاه بودیم). یکسال بعدش هم کت و شلوار قهوه‌ای برای عقد خریدم. یکسال بعدش همسرم به مناسبت تولد یک دست کت و شلوار طوسی تیره بهم داد. حالا امسال باز هم عروسی است و داستانی شده این خرید کت و شلوار. اصلاً انگار عادت شده است. افتاده‌ام در یک حلقه بسته و هر روز بیشتر در این میانه غرق می‌شوم. اصلاً مگر می‌شود بدون کت بود؟ شمایی که کت نمی‌پوشید چه جور زنده‌اید؟


پیش‌بینی امام خمینی که واقع شده است…

جمعه 3 ژوئن 2011

امام خمینی (ره)

«و از همین قماش توطئه‌ها و شاید موذیانه‌تر، شایعه‌های وسیع درسطح کشور، و در شهرستان‌ها بیشتر، بر اینکه جمهوری اسلامی هم کاری برای مردم انجام نداد. بیچاره مردم با آن شوق و شعف فداکاری کردند که از رژیم ظالمانه طاغوت رهایی یابند، گرفتار یک رژیم بد‌تر شدند! مستکبران مستکبر‌تر و مستضعفان مستضعف‌تر شدند! زندان‌ها پر از جوانان که امید آتیه کشور است می‌باشد و شکنجه‌ها از رژیم سابق بد‌تر و غیر انسانی‌تر است! هر روز عده‌ای را اعدام می‌کنند به اسم اسلام! و‌ای کاش اسم اسلام روی این جمهوری نمی‌گذاشتند! این زمان از زمان رضاخان و پسرش بد‌تر است! مردم در رنج و زحمت وگرانی سرسام‌آور غوطه می‌خورند و سردمداران دارند این رژیم را به رژیمی کمونیستی هدایت می‌کنند! ‌اموال مردم مصادره می‌شود و آزادی در هر چیز از ملت سلب شده! و بسیاری دیگر از این قبیل امور که با نقشه اجرا می‌شود. و دلیل آنکه نقشه و توطئه در کار است آنکه هرچند روز یک امر در هر گوشه و کنار و در هر کوی و برزن سر زبان‌ها می‌افتد؛ در تاکسی‌ها همین مطلب واحد و در اتوبوس‌ها نیز همین و در اجتماعات چند نفره باز همین صحبت می‌شود؛ و یکی که قدری کهنه شد یکی دیگر معروف می‌شود. و مع‌الأسف بعض روحانیون که از حیله‌های شیطانی بیخبرند با تماس یکی‌ ـ‌ دو‌ نفر از عوامل توطئه گمان می‌کنند مطلب‌‌ همان است. و اساس مسأله آن است که بسیاری از آنان که این مسائل را می‌شنوند و باور می‌کنند اطلاع از وضع دنیا و انقلابهای جهان و حوادث بعد از انقلاب و گرفتاریهای عظیم اجتناب ناپذیر آن ندارند ـ چنانچه اطلاع صحیح از تحولاتی که همه به سود اسلام است ندارندـ و چشم بسته و بیخبر امثال این مطالب را شنیده و خود نیز با غفلت یا عمد به آنان پیوسته‌اند.

اینجانب توصیه می‌کنم که قبل از مطالعه وضعیت کنونی جهان و مقایسه بین انقلاب اسلامی ایران با سایر انقلابات و قبل از آشنایی با وضعیت کشور‌ها و ملتهایی که در حال انقلاب و پس از انقلابشان بر آنان چه می‌گذشته است، و قبل از توجه به گرفتاریهای این کشور طاغوتزده از ناحیه رضاخان و بد‌تر از آن محمدرضا که در طول چپاولگری‌هایشان برای این دولت به ارث گذشته‌اند، از وابستگیهای عظیم خانمانسوز، تا اوضاع وزارتخانه‌ها و ادارات و اقتصاد و ارتش و مراکز عیاشی و مغازه‌های مسکرات فروشی و ایجاد بی‌بندوباری در تمام شئون زندگی و اوضاع تعلیم و تربیت و اوضاع دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها و اوضاع سینما‌ها و عشرتکده‌ها و وضعیت جوان‌ها و زن‌ها و وضعیت روحانیون و متدینین و آزادیخواهان متعهّد و بانوان عفیف ستمدیده و مساجد در زمان طاغوت و رسیدگی به پرونده اعدام شدگان و محکومان ‌به حبس و رسیدگی به زندان‌ها و کیفیت عملکرد متصدیان و رسیدگی به مال سرمایه‌داران و زمینخواران بزرگ و محتکران و گرانفروشان و رسیدگی به دادگستری‌ها و دادگاههای انقلاب و مقایسه با وضع سابق دادگستری و قضات و رسیدگی به حال نمایندگان مجلس شورای اسلامی و اعضای دولت و استاندار‌ها وسایر مأمورین که در این زمان آمده‌اند و مقایسه با زمان سابق و رسیدگی به عملکرد دولت و جهاد سازندگی در روستاهای محروم از همه مواهب حتی آب آشامیدنی و درمانگاه و مقایسه با طول رژیم سابق با در نظر گرفتن گرفتاری به جنگ تحمیلی و پیامدهای آن از قبیل آوارگان میلیونی و خانواده‌های شهدا و آسیب‌دیدگان در جنگ و آوارگان میلیونی افغانستان و عراق و با نظر به حصر اقتصادی و توطئه‌های پی در پی آمریکا و وابستگان خارج و داخلش (اضافه کنید فقدان مبلّغ آشنا به مسائل به مقدار احتیاج و قاضی شرع) و هرج و مرجهایی که از طرف مخالفان اسلام و منحرفان و حتی دوستان نادان در دست اجرا است و ده‌ها مسائل دیگر، تقاضا این است که قبل از آشنایی به مسائل، به اشکالتراشی و انتقاد کوبنده و فحاشی برنخیزید؛ و به حال این اسلام غریب که پس از صد‌ها سال ستمگری قلدر‌ها و جهل توده‌ها امروز طفلی تازه‌پا و ولیده‌ای است محفوف به دشمنهای خارج و داخل، رحم کنید. و شما اشکالتراشان به فکر بنشینید که آیا بهتر نیست به جای سرکوبی به اصلاح و کمک بکوشید؛ و به جای طرفداری از منافقان و ستمگران و سرمایه‌داران و محتکران بی‌انصاف از خدا بیخبر، طرفدار مظلومان و ستمدیدگان و محرومان باشید؛ و به جای گروههای آشوبگر و تروریستهای مفسد و طرفداری غیر مستقیم از آنان، توجهی به ترور‌شدگان از روحانیون مظلوم تا خدمتگزاران متعهد مظلوم داشته باشید؟

اینجانب هیچگاه نگفته و نمی‌گویم که امروز در این جمهوری به اسلام بزرگ با همه ابعادش عمل می‌شود و اشخاصی از روی جهالت و عقده و بی‌انضباطی بر خلاف مقررات اسلام عمل نمی‌کنند؛ ‌لکن عرض می‌کنم که قوه مقننه و قضاییه و اجراییه با زحمات جانفرسا کوشش در اسلامی کردن این کشور می‌کنند و ملتِ ده‌ها میلیونی نیز طرفدار و مددکار آنان هستند؛ و اگر این اقلیت اشکالتراش و کارشکن به کمک بشتابند، تحقق این آمال آسان‌تر و سریع‌تر خواهد بود. و اگر خدای نخواسته اینان به خود نیایند، چون توده میلیونی بیدار شده و متوجه مسائل است و در صحنه حاضر است، آمال انسانی ـ اسلامی به خواست خداوند متعال جامه عمل به طور چشمگیر خواهد پوشید و کجروان و اشکالتراشان در مقابل این سیل خروشان نخواهند توانست مقاومت کنند.

من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی ـ صلوات الله و سلامه علیهما ـ می‌باشند. آن حجاز که در عهد رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ مسلمانان نیز اطاعت از ایشان نمی‌کردند و با بهانه‌هایی به جبهه نمی‌رفتند، که خداوند تعالی در سوره «توبه» با آیاتی آن‌ها را توبیخ فرموده و وعده عذاب داده است. و آنقدر به ایشان دروغ بستند که به حسب نقل در منبر به آنان نفرین فرمودند. و آن اهل عراق و کوفه که با امیرالمؤمنین آنقدر بدرفتاری کردند و از اطاعتش سر باز زدند که شکایات آن حضرت از آنان در کتب نقل و تاریخ معروف است. و آن مسلمانان عراق و کوفه که با سیدالشهدا ـ علیه السلام ـ آن شد که شد. و آنان که درشهادت دستْ آلوده نکردند، یا گریختند از معرکه و یا نشستند تا آن جنایت تاریخ واقع شد. اما امروز می‌بینیم که ملت ایران از قوای مسلح نظامی و انتظامی و سپاه و بسیج تا قوای مردمی از عشایر و داوطلبان و از قوای در جبهه‌ها و مردم پشت جبهه‌ها، با کمال شوق و اشتیاق چه فداکاری‌ها می‌کنند و چه حماسه‌ها می‌آفرینند. و می‌بینیم که مردم محترم سراسر کشور چه کمکهای ارزنده می‌کنند. و می‌بینیم که بازماندگان شهدا و آسیب‌دیدگان جنگ و متعلقان آنان با چهره‌های حماسه آفرین و گفتار و کرداری مشتاقانه و اطمینان‌بخش با ما و شما روبه‌رو می‌شوند. و این‌ها همه از عشق و علاقه و ایمان سرشار آنان است به خداوند متعال و اسلام و حیات جاویدان. در صورتی که نه در محضر مبارک رسول اکرم ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ هستند، و نه در محضر امام معصوم ـ صلوات الله علیه ـ. و انگیزه آنان ایمان و اطمینان به غیب است. و این رمز موفقیت و پیروزی در ابعاد مختلف است. و اسلام باید افتخار کند که چنین فرزندانی تربیت نموده، و ما همه مفتخریم که در چنین عصری در پیشگاه چنین ملتی می‌باشیم.

و اینجانب در اینجا یک وصیت به اشخاصی که به انگیزه مختلف با جمهوری اسلامی مخالفت می‌کنند و به جوانان، چه دختران و چه پسرانی که مورد بهره‌برداری منافقان و منحرفان فرصت‌طلب و سودجو واقع شده‌اند می‌نمایم، که بیطرفانه و با فکر آزاد به قضاوت بنشینید و تبلیغات آنان که می‌خواهند جمهوری اسلامی ساقط شود و کیفیت عمل آنان و رفتارشان با توده‌های محروم و گروه‌ها و دولتهایی که از آنان پشتیبانی کرده و می‌کنند و گروه‌ها و اشخاصی که در داخل به آنان پیوسته و از آنان پشتیبانی می‌کنند و اخلاق و رفتارشان در بین خود و هوادارانشان و تغییر موضع‌هایشان در پیشامدهای مختلف را، با دقت و بدون هوای نفس بررسی کنید، ومطالعه کنید حالات آنان که در این جمهوری اسلامی به دست منافقان و منحرفان شهید شدند، و ارزیابی کنید بین آنان و دشمنانشان؛ نوارهای این شهیدان تا حدی در دست و نوارهای مخالفان شاید در دست شما‌ها باشد، ببینید کدام دسته طرفدار محرومان و مظلومان جامعه هستند.

برادران! شما این اوراق را قبل از مرگ من نمی‌خوانید. ممکن است پس از من بخوانید در آن وقت من نزد شما نیستم که بخواهم به نفع خود و جلب نظرتان برای کسب مقام و قدرتی با قلبهای جوان شما بازی کنم. من برای آنکه شما جوانان شایسته‌ای هستید علاقه دارم که جوانی خود را در راه خداوند و اسلام عزیز و جمهوری اسلامی صرف کنید تا سعادت هر دو جهان را دریابید. و از خداوند غفور می‌خواهم که شما را به راه مستقیم انسانیت هدایت کند و از گذشته ما و شما با رحمت واسعه خود بگذرد. شما‌ها نیز در خلوت‌ها از خداوند همین را بخواهید، که او هادی و رحمان است.

و یک وصیت به ملت شریف ایران و سایر ملتهای مبتلا به حکومتهای فاسد و دربند قدرتهای بزرگ می‌کنم؛ اما به ملت عزیز ایران توصیه می‌کنم که نعمتی که با جهاد عظیم خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آوردید همچون عزیز‌ترین امور قدرش را بدانید و از آن حفاظت و پاسداری نمایید و در راه آن، که نعمتی عظیم الهی و امانت بزرگ خداوندی است کوشش کنید و از مشکلاتی که در این صراط مستقیم پیش می‌آید نهراسید که إن تَنْصروا الله ینْصُرْکُمْ وَیثَبِّتْ اَقدامَکُم و درمشکلات دولت جمهوری اسلامی با جان و دل شریک و در رفع آن‌ها کوشا باشید، و دولت و مجلس را از خود بدانید، و چون محبوبی گرامی از آن نگهداری کنید.

و به مجلس و دولت و دست‌اندرکاران توصیه می‌نمایم که قدر این ملت را بدانید و در خدمتگزاری به آنان خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمان ما و اولیای نعم همه هستند و جمهوری اسلامی رهاورد آنان و با فداکاریهای آنان تحقق پیدا کرد و بقای آن نیز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نکنید و خود را از مردم و آنان را از خود بدانید و حکومتهای طاغوتی را که چپاولگرانی بی‌فرهنگ و زورگویانی تهی مغز بودند و هستند را همیشه محکوم نمایید، البته با اعمال انسانی که شایسته برای یک حکومت اسلامی است.

و اما به ملتهای اسلامی توصیه می‌کنم که از حکومت جمهوری اسلامی و از ملت مجاهد ایران الگو بگیرید و حکومتهای جائر خود را در صورتی که به خواست ملت‌ها که خواست ملت ایران است سر فرود نیاوردند، با تمام قدرت به جای خود بنشانید، که مایه بدبختی مسلمانان، حکومتهای وابسته به شرق و غرب می‌باشند. و اکیداً توصیه می‌کنم که به بوقهای تبلیغاتی مخالفان اسلام و جمهوری اسلامی گوش فرا ندهید که همه کوشش دارند که اسلام را از صحنه بیرون کنند که منافع ابرقدرت‌ها تأمین شود.»

* * * * * * * *

منبع: وصیتنامه امام خمینی – بند ج

بخوانید یا گوش فرا دهید؛