بایگانی ماهانه ‌

میرحسین راحت بخواب؛ مشایی هست!

پنج‌شنبه 19 ژانویه 2012

چند روز پیش یکی از دوستان ایمیلی فرستاد که در آن از من خواسته بود نظرم را درباره سندی که به پیوست بود، بگویم. متن نامه درباره دستور مدیرعامل برج میلاد برای آزادی رقص در خلال برنامه‌های این برج بود. به دوستم گفتم: هنوز مملکت اینقدر خر تو خر نشده که دستور آزادی رقص را با نامه رسمی و مکتوب بنویسند. از طرفی هم پیش خودم گفتم چقدر افراد ساده لوح هستند که ممکن است این نامه را باور کنند؟ یعنی مگر می‌شود قبول کرد؟

یادم به روزهای بعد از انتخابات ۸۸ افتاد و نامه‌هایی که افشا می‌شد که در آنها از طرف رهبری دستور داده بودند تا در انتخابات تقلب شود. همان نامه هایی که در آن نتایج واقعی (!!!) انتخابات درج شده بود. نامه‌هایی که درباره دستور به کشتار مردم می‌داد و …همان روزها آدم های ساده لوح کم نبودند که استنادشان به همان نامه های دروغین باشد و برای اثبات تقلب به نامه های افشا شده استناد می‌کردند.

این روزها جریانی که می‌کوشد خود را حامی احمدی‌نژاد معرفی کند، در همان مسیر قدم برداشته است. از فتنه چنین شاگردانی باقی مانده است که در دروغ و بی‌اخلاقی دست کمی از هم ندارند. حتی این‌قدر هم حرفه‌ای جعل نمی‌کنند که واقعی به نظر برسد.

فقط همین چند نمونه مثال شاید کمی روشن کند که این‌ها چقدر به اخلاق و راستگویی شهره هستند. چند وقت ِ پیش هم نامه ای منتشر کرده بود که بر اساس ِ آن شهردار دستور داده بود تا پوسترهای آقای احمدی‌نژاد از سطح شهر امحا شود و پوسترهای آقای موسوی باقی بماند! (در حالی که قالیباف در سال ۸۸ به احمدی نژد رای داده است) یا در جای دیگر نامه جعل می‌کنند که برای جذب پول رقص آزاد باشد! (نه نام فردی که امضا کرده درست است، نه امضا، نه سربرگ و نه عنوان ِ مسئول!) یا مثلاً آن زمان که گفته بودند پسر عمه قالیباف فلان سمت را دارد (حال آنکه شهردار عمه ندارد) یا به دروغ گفته بودند که شهردار از انتشار ویژه نامه‌ی روزنامه همشهری علیه فتنه بی‌خبر بوده است (حال آنکه طولانی‌ترین مصاحبه علیه فتنه در همان ویژه نامه از اوست)! یا زمانی گفته بود پسر قالیباف، همسر لبنانی دارد و الخ!

آدم ساده لوح در جبهه طرفداران نظام هم کم نیست. آنهایی که این نامه ها را باور می‌کنند و بعد به استناد آنها حکم می‌دهند و به سرعت هم تحت تاثیر جو قرار گرفته و می‌خواهند با یک عملیات انتحاری (!!) جلوی این منکر را بگیرند. این است که همیشه آدم‌هایی برای سواری گرفتن بر عوام هوشیار هستند!

کاش رئیس جمهور از دست این دوست‌نماها و حامی‌نمایان ابراز برائت کند؛ اگر فتنه‌گران امروز به محاق رفته‌اند، فتنه‌های دیگر پدید می‌آید و حقیقت را می‌پوشانند. خدایا عاقبت ما را در این فتنه‌ها ختم به خیر کند…


این دغدغه‌ها را باید چند بار خواند

دوشنبه 16 ژانویه 2012

دغدغه‌های فرهنگی

برای یک کتاب موفقیت بالایی است که هم به دست اهل‌ش برسد و هم از آن به عنوان یک کتاب خوب و به درد بخور یاد شود و هم آن‌چنان جالب باشد که به صورت روزمره هم به آن استناد شود.

از میان این تیپ کتاب‌ها «دغدغه‌های فرهنگی» از آن دست کتاب‌هاست. یعنی هم خوب نوشته شده است و هم خیلی‌هایی که کف ِ میدان فرهنگ ایستاده‌اند آن را خوانده‌اند و هم اثرگذار بوده است و به آن ارجاع می‌شود.

«دغدغه‌های فرهنگی» شرح مزجی یکی از بیانات محوری آیت الله خامنه‌ای در سال ۱۳۷۳ است. شرح مزجی را طلبه‌ها خوب بلدند. یعنی ترکیب کردن شرح و متن. به گونه‌ای که به صورت متن واحد درآید. و حالا چه شرحی بهتر از اینکه با سخنان ِ همان نویسنده سخنان تشریح شود و توضیح داده شود؟و این کاری است سترگ که موسسه جهادی (مرکز صهبا) از عهده آن به خوبی بر آمده است.

* * * * *

این کتاب نه فصل دارد که به موضوعات ختلفی از دیدگاه آیت الله خامنه‌ای در آن موضوعات پرداخته است:

فصل اول: طرح دغدغه

فصل دوم: منشأ انقلاب اسلامی

فصل سوم: فرهنگ و هنر ایران و انقلاب

فصل چهارم: جریان روشنفکر بیمار

فصل پنجم: جریان روشنفکری و انقلاب

فصل ششم: تهدیدات درونی

فصل هفتم: تهدیدات و تهاجمات بیرونی

فصل هشتم: توقع از جبهه فرهنگی

فصل نهم: استنتاج

* * * * *
نگاه تاریخی و دقیق، رویکرد فرهنگی و جریان شناسانه، و تسلط به مفاهیم و موضوعات مختلف فرهنگی از این کتاب جامعیتی را پدید آورده است که این کتاب را به عنوان یک نیاز جدی برای فعالان فرهنگی تبدیل کرده است که رجوع به آن بر هر فرهنگی‌کار واجب است. به قول نویسنده وبلاگ یک سرپناه:

«دغدغه‌های فرهنگی»، از آن دست کتاب‌هایی‌ست که باید خواندشان. باید زیر برخی خطوطشان خط کشید. باید نشست و در مورد برخی تکه‌هایشان مدت‌ها فکر کرد و تأمل کرد و گفت‌وگو کرد. باید از برخی نکاتشان سوی مقصد را یافت و از قِبل برخی تذکرات، به جست‌وجوی راه مقصد برخاست. از آن دست کتاب‌هایی‌ست که باید در فهرست «کتاب‌های قابل هدیه‌دادن به دیگران» قرار دادشان. «دغدغه‌های فرهنگی»، این‌چنین کتابی است» منبع

* * * * *

بخش‌هایی از این کتاب | شرح مختصری از کتاب | از اینجا با تخفیف بخرید


حرف می‌زنیم؛ ترور را توجیه می‌کنیم!

جمعه 13 ژانویه 2012

بوش-هیتلر

تکرار این جمله تکرار مکررات است، اما باید باز هم یادآور شد که غرب هرگز دغدغه‌ی حقوق بشر را نداشته و ترور و کشتار را هم با ملاک‌های دوگانه ارزش‌گذاری می‌کند و انسان غربی را بر دیگران برتری داده و نژادپرستی مدرن را رواج داده است. بگذارید مثال‌هایی بیاورم:

یک. حمله‌ای با مبداء ناشناس به دو برج در ایالات متحده صورت می‌پذیرد که چند هزار قربانی دارد. همین اتفاق -با همه سئوالات و ابهامات- توجیه‌گر جنگ علیه مردم افغانستان می‌شود. جنگی که قربانیان آن میلیونی هستند. یعنی حداقل هزار برابر بیشتر قربانی می‌گیرد و این اتفاق با عنوان دخالت بشردوستانه و با عناوین حقوق بشری تزیین می‌شود…

دو. آمریکا ادعا می‌کند در عراق سلاح‌های نامتعارف و کشتار جمعی وجود دارد. میلیون‌ها قربانی از مردم عراق می‌گیرد و می‌کشد و زخمی می‌کند و بی‌آنکه دلیلی بر ادعای خود ارائه کند، سال‌ها این کشور را اشغال می‌کند و ناامنی در این کشور را به اوج می‌رساند و آن را رها می‌کند.

سه. سازمان ملل متحد احتمال دخالت ایران در ترور سفیر عربستان را محکوم می‌کند، اما هیچ‌کس درخواست ترور سرداران و بزرگان ایرانی را محکوم نمی‌کند و آن را در چارچوب‌های حقوق بشری تزیین می‌کنند و اگر قابل توجیه نباشد، از آن غمض عین می‌کنند. و حتی ترورهای دانشمندان ایرانی را تائید می‌کنند.

چهار. اسلام ستیزی با این عنوان که اسلام طرفدار ترور است، ترویج می‌شود. مثال عینی وجود ندارد. بیشتر ِ ترورها به دست غیرمسلمان‌ها رخ می‌دهد. اما قاطبه رسانه‌های غربی برای همراه نشان دادن تروریسم و اسلام تلاش می‌کنند. نمونه‌اش همین انفجارهای اخیر در نروژ که به دست یک اسلام‌ستیز رخ داده بود. اما کدام رسانه به خاطر دروغ‌هایی که به مسلمانان نسبت داده بود، عذرخواهی کرد؟

این چند مقدمه را گفتم تا یک نمونه ایرانی را تشریح کنم:

آرش آبادپور (کمانگیر) سر در وبلاگ خود نوشته است: «بترسیم از زمانی که کشتن آدمیزاد در جامعه عادی شود». خب این جمله زیبا را این طور باید کامل کرد که وی پژوهشگری است که در کتابخانه آقای جورج بوش پژوهش می‌کند و در خانه آزادی کمک می‌کند تا بتواند براندازی نرم کند! پای صحبت آقای بوش می‌نشیند تا نشان دهد شاگردان ایرانی‌اش خوب درس گوش می‌کنند.

هنوز معلوم نیست. ترور یک ایرانی رخ می‌دهد. یک غیرنظامی تنها به جرم اینکه غرب از کار او خوشش نمی‌آید کشته می‌شود. کمانگیر مطلبی می‌نویسد و تلویحاً آن را توجیه می‌کند و حتی در نوشته های بعدی با تاکید می‌نویسد: «من به‌عنوان یک وبلاگ‌نویس درباره‌ی این ترور نوشتم و زشتی آن‌را به‌طور صریح گوش‌زد نکردم.» می‌نویسد که این خون برای آرمان‌های مبهم ریخته شده است. می‌یسد این رویارویی بی‌طرفدار است و سعی می‌کند بی‌آنکه این رفتار را تقبیح کند، تلقین کند که مردم در برابر این ترور بی‌تفاوت هستند.

دانشطلب قبلاً درباره آرش کمانگیر خوب نوشته بود:

«کمانگیر (آرش آبادپور) یک لیبرال عقب مانده است که برای ارزش‌های نخ‌نمای قرن نوزدهمی سینه چاک می‌دهد و عزاداری برگزاری می‌کند، تیم کفن‌پوش راه می‌اندازد تا برای حفظ جان قاتلین مرزبانان ایرانی اعتراض کنند، دلسوزی‌شان را کانالیزه کنند و هرجا منفعت‌شان اجازه داد از جان یک انسان چیزی ارزشمندتر از شعور یک ملت بسازند و وقتی اتفاقی علیه‌شان بود ـ اتفاقی مثل کشتار کودکان بی‌گناه افغان ـ پشت تبلیغات و عقاید عوامانه پنهان شوند که خب! توی جنگ که حلوا پخش نمی‌کنند، لابد لازم بوده! عمق افکار کمانگیر و امثال کمانگیر را که بکاوید همین است و هرگز از فهم یک شهروند مشنگ آمریکایی که پای فاکس‌نیوز چیپس می‌خورد و با شنیدن اخبار جنگ افغانستان و عراق سرگرم می‌شود فراتر نمی‌رود، فروختن مملکت و مردم خودش را هم بد نمی‌داند، در ضمن ابدا اهل بحث و منطق نیست، به شدت خودشیفته است و بیمارگونه احساس می‌کند از بدو تولد در موضع حقانیت قرارگرفته! به قول یک وبلاگ‌نویس نکته سنج جواب دادنش هم طوری است که: انگار داره می‌گه خوب این عقلش تکمیل نشده، یک کروموزوم کم داره، آدم‌های زیادی هم مثل این یا بدتر هستند! ما هنوز با این‌ها طرفیم و باید آدمشون کنیم چون خودشون نمی‌فهمن!»

و خرچنگ زاده می‌نویسد:

«کمانگیر اخلاق را تنها برای شعار و جلب وجهه می‌پسندد‌. شاهد این مدعا راهبری هک‌های رایانه‌ای و حملات دی‌داس به  سرورهای سایت فارس‌نیوز و رجا‌نیوز در روزهای پس از انتخابات بود. کمانگیر در مهمانی آقای «بوش»، این عامل کشته و زخمی شدن میلیون‌ها عراقی بی‌گناه شرکت می‌کند و نوچگانش نه تنها دم بر نمی‌آورند که در مقام توجیه نیز بر می‌آیند؛ حال آن‌که هم آنان در هنگام ملاقات خواننده‌ای چون «افتخاری» با ریاست محترم جمهوری یا هنرمندان با رهبر معظم انقلاب، هیاهوی بی‌شرمانه‌شان گوش فلک را کر می‌کند.»